هفت روز هفته

روز اول. يکي از پر افتخارترين شناگران استراليا و جهان درست در سن 24 سالگي و دو هفته مانده به مسابقات بين‌المللي جام Telstra خودش را بازنشسته کرد. بماند که نخست وزير، جان هوارد، هم درباره‌ی بازنشستگي پيش از موعد و خيلي زود Ian Thorpe اظهار نظر کرد اما وقتي خود او در يک مصاحبه‌ی مطبوعاتي دلايل اعلام بازنشستگي‌اش را گفت تقريبأ همه را غافلگير کرد. دلايلش يکي اين بود که ترجيح مي‌دهد به زندگي شخصي‌اش بيشتر برسد و تا وقتي مدام در شرايط مسابقه‌ای زندگي مي‌کند قادر نيست زندگي شخصي‌اش را سر و سامان بدهد. و دليل دومش اين بود که بايد به ديگران هم ميدان داد تا بيايند و قدرت و مهارت‌شان را در مسابقات نشان بدهند. بهتر از اين نمي‌شد. البته اين وسط حرف و نقل بيمار بودنش و مداوای چندين ماهه و بي‌نتيجه‌اش هم در رسانه‌ها بود اما در هر حال تا وقتي خودش را بازنشسته نکرده بود تحت هر شرايطي عضو تيم ملي شنای استراليا مي‌ماند و تيم استراليا از وجودش استفاده مي‌کرد اما خودش تصميم گرفت که ديگر نباشد. فکر کردم حالا که کمي سرش خلوت شده يک دعوتنامه برايش بفرستند که مسافرت کند به ايران و يک منبر درست و حسابي برود برای ورزشکاران ملي پوش و سياستمداران اهل حکومت که بازنشستگي در کارشان نيست.

روز دوم. اين هم از ميهمانان احمدی‌ نژاد. بشار اسد، الکساندر لوکاشنکو و رابرت موگابه. جای ايدی امين و پول پوت خالي‌ست که لابد اگر زنده بودند آن‌ها هم يک سفری مي‌آمدند ايران برای اظهار مودت و گفتگو درباره‌ی مسائل مورد علاقه‌ی دو جانبه. اما اين آمدن رابرت موگابه از همه جالبتر بود. لابد مي‌دانيد که موگابه نمي‌تواند به هيچکدام از کشورهای مشترک المنافع و تقريبأ بيشتر کشورهای غربي مسافرت کند. دليلش هم اين است که بعد از برگزاری چند دوره انتخابات تقلبي حالا ديگر تبديل شده است به رئيس جمهور مادام العمر. در آخرين انتخابات هم که خيلي اساسي تقلب و دستکاری کردند در نتايج فقط خودش تنهايي کانديدا بود، يعني ايشان با خودش هم که رقابت مي‌کند باز هم برای برنده شدن مجبور است در نتيجه‌ی انتخابات دستکاری کند. اين دوستي‌ها خيلي هم مفت و مجاني نيستند. به هر حال اين‌ها در مجامع بين المللي حق رأی دارند و مي‌توانند در ازای نفت ارزان و وام و سرمايه گذاری ايران در کشورشان يک جاهايي به نفع ايران رأی بدهند، منتهای مراتب اين يک جاهايي معني‌اش مثلأ مي‌شود رأی گيری برای انتخاب اعضای کميته اخلاق پزشکي سازمان بهداشت جهاني. مسلمان‌هايش مثل بشار اسد هم رأی که مي‌دهند به نفع ايران نتيجه‌اش اين است که مثلأ برگزاری مسابقات واليبال ساحلي مردان کشورهای مسلمان را بعهده‌ی ايران بگذارند. خدا اين دوستان احمدی نژاد را برايش نگه دارد، خيلي سفت.

روز سوم. آدم خنده‌اش مي‌گيرد که صدام حسين را می‌شود محاکمه کرد اما پينوشه را نمي‌شود. تازه پينوشه به همين کجدار و مریزی که با او مي‌کنند هم اکتفا نمي‌کند و اطلاعيه مي‌دهد که همه‌ی آن شکنجه‌هايي که در مورد مخالفانش روا شده عادلانه بوده و اصلأ وطن پرستي از مدل او ايجاب مي‌کرده که دولت آلنده را سرنگون کند و باقي مخالفان هم سر به نيست بشوند. من گاهي وقت‌ها به اين اصل عدم قطعيت هايزنبرگ بيشتر ايمان مي‌آورم که با هر طول موجي که بخواهيد محل يک ذره‌ی اتمي مثل الکترون را پيدا کنيد خود همان انرژی طول موج هم باعث تغيير مکان ذره مي‌شود، اهل فلسفه هم که بنا بر همين اصل مي‌گويند اصلأ حقيقت دست نيافتني ست. اصلأ طرف زورمداران که باشيد آن طرفي‌ها هر چه زور بزنند دست‌شان بهتان نمي‌رسد. تازه دو قورت ونيم‌تان هم باقي‌ست مثل پينوشه که به مناسبت نود و يک سالگي اش هم پيام داده و از خودش و نظاميان اطرافش دفاع کرده. واقعأ دنيای عجيبي‌ست. چند سال پيش رفته بودم تويسرکان و نهاوند. توی ميدان مرکزی تويسرکان (يا نهاوند) يک تابلويي نوشته بودند که نمي‌دانم هنوز هست يا نه که مضمونش همين بيت معروف بود که "برو قوی شو اگر راحت جهان طلبي، که در نظام طبيعت ضعيف پايمال است". باور کنيد يک آدم واقعگرا در همان شهر کاره‌ای بوده و به جای وعده‌ی سر خرمن دادن به مردم کار را يکسره کرده. انصافأ يک نفر همين حرف را به شما مي‌زد خيالتان راحت نمي‌شد؟ يک نفر بايد همان تابلو را برای مردم شيلي بازنويسي کند و نصب کند وسط شهر سانتياگو.

روز چهارم. فوتبال ايران هم مجازات شد و البته همزمان وزنه برداری ايران هم به همچنين. از بس که برای هر کاری مي‌خواهند زورکي حرف‌شان را به کرسي بنشانند ديگر همه‌ی دنيا فهميده‌اند که اصلأ بايد با حکومت ايران با زبان زور حرف زد. فکر نکنيد اين کارهای حکومت در ناديده گرفتن قواعد و مقررات به مردم سرايت نمي‌کند همين که مي‌گويند الناس علي دين ملوکهم واقعأ حرف درستي‌ست. وقتي دولت خودش را مقيد نمي‌داند که از قانون تبعيت کند آنوقت مردم هم دليلي نمي‌بينند که درست رانندگي کنند يا نروند بابت طلب‌ عقب افتاده‌شان زورگير و شرخر اجير کنند. اين‌ها ديده‌اند بازيکنان تيم‌های ملي تبديل شده‌اند به کارمند رسمي تيم ملي که از وقتي استخدام مي‌شوند تا وقتي به زور از ميدان مي‌آيند بيرون همينطور در تيم ملي هستند برای همين هم اصلأ خيلي کک‌شان نمي‌گزد که کل فدراسيون فوتبال را هم تحت فرمان‌شان بگيرند و رئيسش را منصوب کنند. همينطور که پيش برود مي افتند به استخدام تماشاگر و بوقچي و خيال خودشان را از بابت برگزاری مسابقات هم راحت مي‌کنند. بعد از انقلاب در يکي از سازمان‌های تابعه‌ی وزارت پست و تلگراف و تلفن رفته بودند يک آقايي را با عنوان رسمي تعويض روغني استخدام کرده بودند. چهار سال پيش که مي‌خواستند همان سازمان را خصوصي کنند به اين جناب تعويض روغني مي‌گفتند تو را بازخريدت مي‌کنيم و طرف مي‌گفت غير از ممکن است که از بازنشستگي کمتر را قبول کنم، بازخريد کنيد مي‌روم شکايت مي‌کنم. حالا اين‌ها هم ديده‌اند مملکت خودمان است، تعويض روغني که استخدام مي‌کنيم هیچ، رئيس فدراسيون هم منصوب مي‌کنيم. توی اين گراني يکي دو تا سوزن و قرص مجاني هم به وزنه بردارها بدهند که به جايي برنمي خورد، تازه تشکر هم مي‌کنند.

روز پنجم. پاپ بنديکت هم دارد مي‌رود ترکيه و طبق يک معامله ميان دربار واتيکان و دولت اردوغان حالا که قرار شده پاپ از يک مسجد ديدن کند بنابراين اردوغان هم از جلسه‌ی ناتو صرفنظر مي‌کند و مي‌آيد فرودگاه برای استقبال از پاپ. حالا خدا به خير بگذراند که مسيحيان ترکيه بعد از سفر پاپ گرفتار اسلامگرايان نشوند. پاپ به هر حال رهبر مسيحيان است و ارامنه هم به هر حال پيرو عيسي مسيح. پاپ يا بايد طرف ترکيه را بگيرد و نسل کشي ارامنه را زير سبيلي رد کند يا طرف همدينان خودش را بگيرد و در اين سفر دو کلمه هم درباره‌ی داستان ارامنه موعظه کند ولو به اشاره و در يک کليسا. آنوقت چه اتفاقي مي‌افتد؟ يا پاپ به خاطر حرف نزدنش از چشم ارامنه مي‌افتد و احتمالأ در اروپا هم روی خوش به او نشان نمي‌دهند يا اين که ترکيه را به خشم مي‌آورد و ترک‌ها از زور حرصي که ازشان درآمده با شدت بيشتری مسلمان مي‌شوند. همينقدر مسلماني ترک‌ها اولين مانع ورودشان به جامعه‌ی اروپاست و واويلا مي‌شود که اسلام‌شان شعله‌ورتر از اين بشود. ولي آمديم و پاپ هم حرفش را زد و نسل کشي ارامنه را محکوم کرد و ترکيه هم جواب نداد خوب لابد جواب را مي‌گذارند برای بعد از الحاق به اتحاديه‌ی اروپا. مي‌دانيد چه مي‌شود؟ دوباره يک بوسني و هرزگووين جديد راه مي‌افتد که اينبار ترکيه يک طرف داستانش قرار دارد. اگر حوصله کرديد کتاب "آنا کارنينا" را بخوانيد که ببينيد ريشه درگيری‌های مسلمان بوسني با صرب‌ها چقدر قديمي‌ست و به رمان‌ها هم کشيده شده بوده. احتمالأ اروپايي‌ها از همين مي‌ترسند که ترک‌ها جوابشان را نگه دارند و چند سال بعد که اروپايي شدند همراه با چند تا شمشير آخته بفرستند خدمت دربار واتيکان. هر چه باشد زمامداران ترکيه هم ادعای خلافت عثماني و هم ادعای سکوت و چله نشيني دراويش را دارند.

روز ششم. هزار ماشاالله چه شکايتي کرده‌اند از دولت کانادا! کم‌کم کار اين دفاع از محرومان عالم دارد به جاهای باريک کشيده مي‌شود. اسکيموها را کم داشتيم که اين‌ها هم وارد شدند. يک مدتي ديگر لابد بايد منتظر شکايت وزارت امور خارجه‌ی ايران از دولت‌ آرژانتين به خاطر ظلم‌شان به بوميان قبيله‌ ماچای باشيم که هنوز معلوم نيست اصلأ وجود خارجي داشته‌اند يا نه. حتمأ دارند پيشاپيش برای مظلوميت نابودی خط فنيقي و سغدی هم برنامه‌ريزی مي‌کنند. اسم وزارت خارجه را بايد بگذارند وزارت امور تاريخي ملل مظلوم و ناشناخته. آن آدمي هم که رفته است به عنوان رئيس هيئت نمايندگي ايران از کشور کانادا شکايت کرده سابق بر اين رئيس شرکت کنترل کيفيت هوای تهران بوده. يکي بايد برود از خود اين آدم شکايت کند که با آن همه پول و امکاناتي که در اختيارش بود دست آخر دو خط نوشته منتشر نکرد در دفاع از بچه‌های مظلومي که در همين تهران دارند سرب تنفس مي‌کنند. نه که خيلي دست به دفاع‌شان از حقوق مظلوماني که دارند هوای آلوده تنفس مي‌کنند خوب بوده ايشان را ارتقاء مقام داده‌اند که بروند از حقوق سرخپوستان و اسکيموهای کانادايي هم دفاع کنند. ايشان احتمالأ دارند يک جايي اطراف محل مأموريت‌شان دانشگاه مي‌روند و تازگي‌ها تغيير رشته داده‌اند به تاريخ و گاهي که مجبورند يک عرض اندامي بکنند که نان‌شان حلال باشد از روی جزوه‌های کلاسي‌شان يک متني رونويسي مي‌کنند و تحويل مي‌دهند. حالا اين ترم درس‌شان درباره‌ی اسکيموها بوده و از کانادا شکايت کرده‌اند، شايد ترم بعدی که يک درس تاريخ نجوم برمي‌دارند مجبور بشوند از مظلوميت کره‌ی ماه دفاع کنند که چند سال پيش امريکای جهانخوار آن را فتح کرده و حالا مدت‌هاست که نمي‌گذارد بفهميم چه وقت ماه رمضان شروع مي‌شود، چه وقت تمام مي‌شود.

روز هفتم. فعلأ که مسابقه‌ی هيجان انگيز کريکت بين تيم‌های استراليا و انگلستان برقرار است و هر سه دقيقه يک بار یک بازيکن مي‌دود و توپش را پرتاب مي‌کند به طرف نشانه و بازيکن حريف سعي مي‌کند توپ را با راکت بزند، و تا سه دقيقه‌ی بعدی خبری نيست. آخر هيجان. باز هم گلي به گوشه‌ی جمال شطرنج! تازه کريکت خیلي هيجان انگيزتر از بازی Bowl است که آدم وسط هر ارسال توپ از مبدأ به مقصد مي‌تواند يک چرت هم بزند. حالا خدا بخواهد تا يک هفته‌ی ديگر امکان دارد اين مسابقه به سرانجام برسد. اصلأ اين هيجانش همه را کشته.

نظرات

پست‌های پرطرفدار