يك يادآوري خبرنگارانه براي خودم
اين بخشي از خاطرات سفرم به افريقاي جنوبي هست كه سه سال پيش نوشته يودم، همان روزهايي كه جايزه ي سازمان ملل را دريافت كردم و به عنوان خبرنگار سازمان ملل به ژوهانسبورگ رفتم
بدترين اتفاق عالم خداحافظي کردن از کساني است که به آنها خو گرفته ايد بخصوص اگر بدانيد ممکن است هيچوقت آنها را دوباره نبينيد. بعد از تمام شدن کار اجلاس گروه هاي سياسي و خبرنگاراني که از کشورهاي مختلف به همايش آمده بودند به کشورهايشان باز مي گشتند ولي خبرنگاراني هم بودند که چند روزي بيشتر در افريقاي جنوبي مي ماندند. من دو روز بيشتر ماندم البته بخاطر بليطم
بعد از اجلاس، ژوهانسبورگ شلوغ بسرعت به شکل عادي درآمد گرچه تنظيم دقيق برنامه هاي همايش صدمه اي به روال عادي زندگي در اين شهر نزده بود با اينحال در همان قسمت هايي که تحت تأثير اجلاس شلوغتر بود مي شد خلوتي را احساس کرد. خبري از بازرسي ها نبود و فقط مقداري از ديواره هاي کوتاهي که براي جدا کردن مسير عبور خودروهاي همايش در خيابان ها گذاشته بودند باقي مانده بود
کارت هاي شناسايي که در روزهاي همايش از هر چيز ديگري واجب تر بودند چندان هم به درد نمي خوردند ولي هنوز بعضي ها از جمله من به گردن داشتيم. فکر مي کردم دستکم اين کارت مي تواند به اهالي شهر نشان بدهد که اسم و شغلم چيست تا اگر نياز به کمک داشتم راحتتر به دست بياورم. گمانم اين بود که بقيه هم به همين قصد از کارت ها استفاده مي کردند. هتلم را عوض کردم تا نزديکتر به مرکز شهر باشم البته همان شب آخر خيلي ها از هتلي که دو هفته را در آن گذرانده بوديم رفتند و آنقدر تحمل هتل پر از شر و شور قبلي و سوت و کور فعلي سخت بود که با اشتياق تمام از آنجا به يک هتل جديد رفتم. هتل جديد در فاصله سه دقيقه اي محل اجلاس بود در بهترين جاي شهر. سويتي که به من دادند در واقع يک خانه تمام عيار بود. دو اتاق خواب يکي با دکوراسيون سبز و دومي با دکوراسيون صورتي با دو حمام، دو تلويزيون که يکي از آنها در اتاق خواب صورتي بود و ديگري در اتاق نشيمن، دو دست مبل در اتاق نشيمن که بين اتاق هاي خواب بود و يک ميز نهارخوري چهار نفره گرد. يک آشپزخانه با تمام امکانات پخت و پز، و مقدار زيادي ادويه جات براي پختن غذا. فکر کردم اشتباهي رخ داده ولي در جواب تلفنم گفتند اتاقتان همان است که الان در آن هستيد. به فکر فيلم زير درختان زيتون کيارستمي افتاده بودم که پسر به کارگردان فيلم (کشاورز) مي گفت" اين پولدارها چرا دو تا خونه دارن؟ مگه مي خوان شب ها سرشون رو بذارن تو يکي پاشون رو بذارن تو يکي ديگه؟"
دو روز باقي مانده را به سرک کشيدن در جاهاي مختلف شهر گذراندم، از موزه تا بازار و تا درب خانه رضا شاه که در بهترين جاي شهر تبديل به خرابه اي شده بود و البته در تملک دولت ايران بود. شنيدم که خيلي ها تقاضاي خريدنش را داشته اند ولي دولت ايران نه آن را مي فروشد و نه البته از آن استفاده مي کند، حتي تعميرش هم نمي کند. چرا؟ اگر کسي دلش را دارد برود بپرسد!!!
وقتي کاخ احمدشاهي در تهران به آن حال و روز مي افتد و سازمان ميراث فرهنگي هم زورش نمي رسد کاري کند احتمالأ خانه رضا شاه را با بولدوزر خراب نکرده اند جاي تعجب دارد! شايد هم شهرداري ژوهانسبورگ نگذاشته، مثلأ؟! آنطور که شنيدم تمام هئيت نمايندگي ايران را مي شد در خانه رضا شاه جا داد و هيچ هزينه اي براي اقامت در هتل پرداخت نکرد.اين البته از ويژگي هاي مديران ماست که سر صبر، اول هر را چه داريم نابود مي کنند تا رفته رفته بلاخره بزرگ بشوند و بعد با قيافه حق به جانب به ما همان حرفي را بزنند که قبلأ ما با شرم حضور و در دوران طفوليتشان به آنها عرض کرده بوديم. دو روز که گذشت به فرودگاه آمدم و اتفاقأ ايراني هاي زيادي را در آنجا ديدم. در فرودگاه براي کساني که از افريقا ي جنوبي چيزي خريده بودند و قبض خريدشان را دور نينداخته بودند جايي گذاشته بودند تا قبض را بدهند و مالياتش را پس بگيرند. گمان نمي کنم هيچکس دست خالي از افريقاي جنوبي بيايد بخصوص اگر مجسمه هاي چوبي آنجا را ديده باشد. حساب و کتاب مي کردند و پولتان را مي دادند تا دوباره از فروشگاهي که همان جا در فرودگاه بود بدون ماليات خريد کنيد. و بعد خداحافظ افريقا ي جنوبي.چند تايي موقع بلند شدن هواپيما نتوانستند جلوي اشکشان را بگيرند و با صداي بلند گريه را شروع کردند. براي دو هفته دوستي با آنهايي که شايد هيچوقت دوباره نتواني آنها را ببيني. دو هفته بحث و جدل با اهل سياست حتي در خيابان
دو هفته تا پاسي از شب حرف زدن درباره کشورتان و شنيدن درباره کشورهاي ديگر
دو هفته هيجان براي يک رأي مثبت يا منفي
و دو هفته براي تنها سياره مسکوني که مي شناسيم
دو هفته براي زمين
خداحافظ ژوهانسبورگ
نظرات