خلاصه چه ها شود
اين شوراي شهر فعلي تهران كه انتخاب شدن من ايران نبودم ولي چند نفري ازشون رو از نزديك مي شناختم. مثلأ يكيشون كه آدم مهمشون هم هست توي مجتمع كوچكي كه ساليان پيش ما در اون زندگي مي كرديم يك واحد مسكوني داشت كه به صورت غير قانوني داده يود به يكي از دوستانش به عنوان دفتر كار، اون بابا هم سنگ تموم گذاشته يود از همه رقم(هر چي حدس بزنيد). ديگه داد همه رو درآورده بود، اين حضرت شوراي شهر فعلي هم اساسأ خم به ابرو نمي آورد. يكي دو بار به مناسبت هاي كاري كه مي ديدمش گله مي كردم از . طرف همسايگان، اون هم بي جواب مي گذروند. يك آدم مهم ديگه شون هم كه الپر معمولأ ازش خوشش(!) مياد يك داستان جالبي داره حالا همه رو گذاشتم يك وقتي بنويسم براي تكميل بعضي نوشته هاي الپر.
حالا اين مقدمه ي طولاني رو نوشتم كه بگم شوراي شهر كه داشتن دنيال شهردار مي گشتن يك شبي يك آدم نيمه علمي به من زنگ زد، همين استراليا، گفت كه به من خيلي اصرار مي كنن كه شهردار بشم، من به فكر افتادم با تو هم مشورت كنم. بهش گفتم تو هم از بين اين همه پيغمبر جرجيس رو پيدا كردي؟ من چه كاره ام كه مثلأ مشورت بدم براي شهردار شدن يا نشدن يك آدم ديگه. گفت مي خواستم ببينم به عنوان روزنامه نگاري كه سر و كارش با آدم هاي علمي هست درباره ي شهردار شدن من چه نظري داري؟ بهش گفتم حقيقتش كار درستي نمي كني دلايلم رو هم گفتم. آخرش گفت درسته و خداحافظ. حالا يك جايي از قلم يكي از دوستان روزنامه نگار خوندم همين حضرتي كه درباره ش نوشتم داره جدي جدي شهردار مي شه اين بار. البته به دلايلي داره از يك دردسر اداري در ميره. حالا اين آدم خودش آدم خوبيه انصافأ ولي اوه اوه از دور و بري هاش، واويلا هستن. همين يك قلمش رو بگم كه يكي از همين دور و بري ها يك فقره با مشت زد توي دهن يك همكارش (كه اتفاقأ اهل قلم هم هست) سه تا دندونش رو نابود كرد، اون هم توي اداره، روز روشن. اگه گفتين اون كدوم اهل قلمي هست كه سه تا دندون جلوييش مصنوعيه؟
خلاصه چه ها شود
نظرات