آقای ابطحي دستتون درد نکنه
حرف های خاتمي مثل هميشه دو پهلو و عصبي کننده س. اما تعجب آورتر از همه اينه که حالا هي به دانشجوها مي گن شما با پدرتون هم اينطوری حرف مي زنين؟ بابا توی قبايل افريقايي وقتي يک پسری مي خواد ازدواج کنه اول ميذارنش وسط يک دسته از مرد و زن های قبيله و تا مي تونن بهش بد و بيراه مي گن که ببينن اين بابا تحملش چقدره، حالا توی ايران در عالم سياستش هم نميشه به کسي گفت بالای چشمت ابروئه. توی يک مملکتي که همه جورش رو توی تاريخش ديديم هي ميگن دانشجوها با باباشون هم اينطوری حرف مي زنن. آخه چه معني داره که خاتمي رو جای پدرمون بذاريم. اينجا که مجلس عروسي که نبوده، يک آدمي با هزار تا ادعا اومده و رأی بهش دادن حالا هم نتونسته به دلايلي که اول از همه خودش تدبير نداشته مهمترين بخش ادعاش رو که به کرسي نشوندن حق اکثريت بود به جا بياره اونوقت نبايد بهش انتقاد هم کرد؟ نه آقا توی دوره ی مصدق هم همين ساخت و پاخت های بيجای کاشاني با زورمدارهای درباری نذاشت مملکت از دست ارازل و اوباش دربياد. همين مماشاتي که خاتمي با محافظه کارها داره. من تعجب مي کنم که آقای ابطحي که اينهمه جوالدوز به محافظه کارها مي زنه چرا يک سوزن به خاتمي نمي زنه؟ اين چه جای دفاع کردن داره اون هم به سبک خانوادگي و پدر و فرزندی، شبيه همون عکسي که از رفسنجاني پخش کردن موقع انتخابات که دست يک بچه ای رو گرفته بود که ايشون بابای ملت هستن. آقای خاتمي خيلي محترم و دوست داشتنيه، خوب، اما رئيس جمهوره آخه. اگر برای گروهي از دوستدارانش مثل پدر مي مونه خوب اين موضوع شخصي اونهاس، برای بقيه رئيس جمهوره و بايد به وظيفه اش عمل کنه. اين هچل مقدس سازی رو هي ميکنن و هي خودشون مي افتن توش. روحانيت که حکومت مي کنه بايد انتقاد تند هم بشنوه. مگه منتظری همون اول کار همين حرف ها رو بهش نزد که مماشات نکن. حالا عصبيت يک جامعه ای رو که به عصيان کشيده شده رو به حساب شکفتن دموکراسي گذاشتن. بابا آمار قتل و جنايت رو ببينين، بي هنجاری اجتماعي رو ببينين. ديگه ناهنجار هم نيست اين جامعه که بشه فهميد از کجا و چطوری بايد همگي درستش کنيم. شده ي مريضي که همه جور مرضي پيدا کرده از بس که مداوا نشده. اين ها يعني جامعه از هست و نيستش تهي شده، متلاشي شده. اين جامعه رو بايد صد سال ديگه به خط صفر رسوند تازه. اين مدل دموکراسي که حرفش رو مي زنين برای يک جامعه ی متلاشي شده به چه دردی مي خوره. عينهو فيلم فيتزکارالدو که طرف سوار يک کشتي سفيد شده بود خيالش هم اين بود که بره وسط جنگل های استوايي تالار موسيقي بسازه که توش آثار بتهوون رو اجرا کنن اونوقت کشتي پشت يک تنگه گير کرده بود بايد کشتي رو از روی خشکي مي کشيدنش. آقای سيد خنده رو، اين دموکراسي نيست اين مماشات بي حد و حصره. شما هم افتادی توی همون دام مقدس مآبي که ازش فرار مي کردی. کيهان و جمهوری اسلامي هم وقتي مي بينن راهشون رو بستن از بالا تا پائين رو مي بندن به رگبار ناسزا، رهبر و غير رهبر هم نمي شناسن. توی سوئيس هم همين کار رو مي کنن. آقای ابطحي توی سوئيس از هتلشون بيرون نيومدن که ببينن مردم چطور سياستمدارهاشون رو به چهار ميخ مي کشن. ضمنأ در دوره ی مصدق اقلأ شاه رو فراری دادن تصدقش نرفتن، شما که ميخ حضرات رو تا مي شد کوبيدين به زمين. واقعأ من روز به روز به حرف هايي که منتظری زده بود بيشتر ايمان مي يارم. واقعأ هم که آقای ابطحي دست شما درد نکنه که نسخه ی پدرانه مي پيچين برای آقای خاتمي
نظرات