هفت روز هفته

روز اول. يک عده‌ای دختر و پسر جوان و بعضی خانواده‌ها رفته‌اند توی يک پارک و شروع کرده‌اند آب پاشيدن به همديگر بعد رئيس پليس تهران گفته که اين کار خلاف شئون اسلام بوده. همين داستان در بندرعباس هم تکرار شده و جانشین فرمانده پلیس استان هرمزگان فرموده‌اند که بعضی از حاضران بطری‌های آب معدنی در دست داشته‌اند که از مصادیق روزه خواری محسوب می‌شود و آب در ماه رمضان به عنوان یکی از عوامل باطل کننده روزه مطرح است. آنوقت توی همين شهر تهران اهل دولت هواپيما فرستاده‌اند توی آسمان که از بالا روی شهر آب بپاشند که آلودگی هوا برطرف بشود بعد هيچکس مسئولش را نمی‌گيرد که خلاف شئون عقل رفتار کرده. بندرعباس هم کنار خليج فارس است و آب توی بطری که از مصاديق روزه‌خواری‌ست لابد کل خليج فارس هم عين کفر است. حالا اين جوان‌ها که شئون اسلام را اينطوری خدشه‌دار کرده‌اند. آقای منتظری و احمد قابل و حسن يوسفی اشکوری هم که يک جور ديگری شئون اسلام را خدشه‌دار کرده‌اند. بنابراين تنها راهی که می‌ماند و نظر آقايان پليس را از جنبه رعايت شئونات اسلام تأمين می‌کند همين ادای فريضه نماز جماعت به امامت سردار سرتيپ زارعی‌ست. راستی چه خبر از ايشون؟ ... نميان سخنرانی قبل از خطبه‌های نماز جمعه؟ ... رهنمودی، توصيه‌ای چيزی ندارن برای ارتقاء شئونات اسلامی؟

روز دوم. داستان توافقنامه ميان مالزی و استراليا در مورد پناهجويان خيلی مايه دردسر دولت استراليا شده. درست از روز 25 جولای که قرارداد امضا شد دولت استراليا اعلام کرد که هر کسی به طور غيرقانونی وارد استراليا بشود او را در هر سن و سالی که هست می‌فرستند مالزی تا پناهندگی‌اش را همانجا اعلام کند. ديروز سناتور باب براون، رهبر سبزها، اعلام کرد که با وجود اين که سبزها در دولت ائتلافی شرکت دارند ولی با اين تصميم دولت کاملن مخالفند منتها سبزها بنا ندارند با خروج از کابينه زمينه سقوط دولت را فراهم کنند چون اگر محافظه‌کارها دولت را در دست بگيرند اوضاع بدتر از اين می‌شود. البته حرف باب براون که اوضاع بدتر می‌شود هيچ وجهی ندارد چون بدتر شدن اوضاع يعنی مثلن دولت محافظه‌کار هر قايقی را که بطور غيرقانونی وارد آب‌های استراليا می‌شود ببندد به تير که همه غرق بشوند در غير اينصورت بدترين حالت همين چيزی‌ست که پناهجويان را می‌فرستند به کشوری که خودش عضو کنوانسيون حقوق پناهجويان نيست. از ديروز يک اتفاق تازه‌تری هم افتاده که عبارت است از اعلام اعتصاب غذا در اردوگاه پناهجويان جزيره کريسمس. جوليا گيلارد، نخست وزير استراليا، اعلام کرده که اگر اعتصاب غذايی در کار باشد باز هم دولت از برنامه‌ای که دارد دست نمی‌کشد. منتها امروز کريس براون، وزير مهاجرت، به رسانه‌ها گفته که بعضی از پناهجويان به مناسبت ماه رمضان روزه می‌گيرند و اين برای بعضی‌ها تصور اعتصاب غذا را به وجود آورده. به نظرم همان اعتصاب غذا درست است و دولت کارگری استراليا کم‌کم دارد شروع می‌کند به وارونه حرف زدن. فعلن دولت روز به روز دارد در برنامه‌های اقتصادی‌اش خرابی به بار می‌آورد و يکی از پيش‌بينی‌های اجتماعی اين است که نارضايتی مردم سر از اعتراضات گسترده خيابانی دربياورد. داستان پناهجويان يک جوری کاهش فشار سياسی از روی دوش دولت است که اگر به اعتصاب غذا در اردوگاه‌ها بکشد آنوقت سبزها مجبورند برای فرار از مسئوليت از کابينه خارج بشوند و در نتيجه دولت سقوط می‌کند. همين موضوع را که دنبال می‌کنيد متوجه می‌شويد چرا کشوری مثل استراليا که اينهمه از خاورميانه دور است در مناقشات آنجا فعالانه شرکت می‌کند. خوب وقتی عمده پناهجويان از آنجا می‌آيند يعنی عمق نفوذ سياسی استراليا به خاورميانه هم می‌رسد. لابد بعد از ماه رمضان اعلام می‌کنند پناهجويان مشغول انجام روزه مستحبی هستند.  

روز سوم. احمد زيدآبادی آمده است مرخصی و واقعن همه خوشحالند که با همه‌ی فشارهای روحی و جسمی باز هم مقاوم است و مايه افتخار همه‌ی فعالان سياسی‌ست. روزنامه‌نگاران هم توی هر خط و دسته‌ای که هستند دستکم درباره زيدآبادی همه‌شان به او افتخار می‌کنند. حالا توی اين همه خوشحالی و ديد و بازديد يک سر و صدايی هم درست شده که بگذاريد زيدآبادی با خانواده‌اش تنها باشد و يک کمی هم حرف‌های رختخوابی چاشنی‌اش کرده‌اند. عقل هم چيز خوبی‌ست واقعن. حالا فرض کنيد هيچکس نمی‌رفت ديدن زيدآبادی يا باقی زندانيان سياسی که می‌آيند مرخصی که آن‌ها با خانواده‌های‌شان تنها باشند. بعد همين‌هايی که حالا می‌گويند چرا تنهای‌شان نمی‌گذاريد از آنطرفی می‌شدند که هيچکس سراغ زندانيان سياسی را نمی‌گيرد و اين‌ها در غربت می‌آيند و می‌روند و هزار جور حرف ديگر. يعنی يک عده‌ای نشسته‌اند برای علاقمندی ديگران معيار تعيین می‌کنند. اتفاقن آنطرفی‌اش هم رخ داده بود. دو سال پيش يک وبلاگ نويسی مدتی رفته به خودش استراحت داده بود و نمی‌نوشت. اسمش هم مستعار است. يکی راه افتاده بود که ايشان را گرفته‌اند و ملت چرا هيچ کاری نمی‌کنيد. بعد معلوم شد ايشان يک مدتی نمی‌نوشته و گرفتار کارهای ديگرش بوده. حالا شده حکايت اون بابايی که توی داروخانه دنبال ميخ خريدن بود.

روز چهارم. از ميانه سال 2012 يک ماليات جديد به عنوان "ماليات کربن" در استرالیا اخذ می‌شود. از کی؟ از هر کسی که چيزی می‌فروشد يا توليد می‌کند، يعنی از صنايع معدنی گرفته تا فروشگاه‌های مواد غذايی. برنامه‌ای که دولت استراليا برای ماليات دارد بر اين اساس است که صنايع انرژی‌های تجديد شونده را تقويت کند و اين از جنبه اقتصادی قابل توجيه است. يعنی استراليا را به عنوان يکی از صادرکنندگان تجهيزات توليد برق از منابع طبيعی مثل خورشيد و باد و موج مطرح می‌کند منتها اين اتفاق به شرطی رخ خواهد داد که اصلن چنين صنايعی بتوانند شروع به کار کنند. ماليات جديد مانع حرکت صنايع می‌شود و در نتيجه آن چيزی که از ماليات به دست خواهد آمد عبارت است از گرانی بيشتر. نتايج يک نظرسنجی از صاحبان مشاغل کوچک نشان داده بعد از شروع دريافت اين ماليات حدود 80 درصدشان بسته خواهند شد. ولی يک دو دستگی هم در ميان صاحبان مشاغل کوچک رخ داده. يک گروهی‌شان که حدود 6 درصد می‌شوند گفته‌اند که بخشی از اين ماليات را به قيمت کالاهای‌شان اضافه می‌کنند و در نتيجه خريداران بايد کالاهای کمی گرانتر بخرند. 38 درصد گفته‌اند که ماليات را حتی در صورتی که کسب و کارشان بسته بشود به قيمت کالاها اضافه نمی‌کنند چون اضافه کردن قيمت باعث می‌شود کسی از آن‌ها خريد نکند و اصولن از کسادی بازار تعطيل می‌کنند. ولی 56 درصد گفته‌اند تمام افزايش ماليات را به خريداران منتقل می‌کنند چون کسب و کار آن‌ها که تعطيل بشود هيچ چاره‌ای جز دست به گريبان شدن با فقر ندارند بنابراين خريداران می‌توانند تصميم بگيرند بخرند يا نخرند. دولت استراليا يک راهی گذاشته پيش پای کاسب‌ها. گفته‌ است هر چقدر که کسب و کارتان کمتر به محيط زيست صدمه بزند بهتان تخفيف بيشتری می‌دهيم و برويد بگرديد راهش را پيدا کنيد. مثلن اگر  آرايشگاه داريد و کولرتان صبح تا شب روشن است هر چقدر که برق کمتری مصرف کنيد ماليات کمتری هم می‌دهيد. خوب اين حرف در مورد استراليا که اصولن جامعه محافظه‌کاری‌ست تبديل می‌شود به عقب افتادگی. دليلش اين است که مردم برای خرج نکردن زمينه بيشتری دارند و حالا که مخارج‌شان مساوی می‌شود با ماليات بيشتر پس همان بهتر که کمتر خرج کنند و کمتر ماليات بدهند. فکر کنيد چند سال ديگر توی خيابان‌های استراليا به جای تاکسی سوار ريکشا بشويد. من خيلی منتظرم که بزودی دوچرخه‌های خانوادگی هم توی خيابان‌ها راه بيفتند ... خيلی هم بعيد نيست خزينه و حمام عمومی هم درست کنند ...  

روز پنجم. اوايل انقلاب يک گروه پاسدار يک کسی را توی جاده کمربندی خرمشهر گرفتند به قصد کشت زدند. خيلی سر و صدای موضوع توی شهر پيچيد. من خيلی خوب همه داستان يادم مانده. علت اين کار مربوط می‌شد به حمايت آن بابا از جدايی‌طلبان خلق عرب. همان بابا مدت‌ها به مناسبت شغلی که داشت هر جايی توی دبيرستان‌های شهر که درس داشت يک کيسه لباس‌های خونی آن شبش را به محصل‌ها نشان می‌داد که ببينيد با من چه کردند. توی يک مدرسه‌ای هم رفت توی مراسم صبحگاهی و لباس‌هايش را نشان داد و يک ربعی هم سخنرانی کرد. من همانجا بودم و خودم می‌شنيدم. يک سال بعد از انقلاب و درست قبل از شروع جنگ همان بابا را گرفتند انداختند زندان به اتهام اين که با عراقی‌ها در ارتباط است و يکی از رهبران خلق عرب خوزستان است. دادگاه و اين چيزهايش هم در اهواز برگزار شد و باز من خيلی خوب يادم هست. حالا بماند که ... خلاصه که يک جوری تبعيد شد به قم. حالا توی داستان ربنای جديدی که از صدا و سيما پخش می‌شود ياد همان بابا افتادم. حالا من آدم مذهبی نيستم منتها شجريان خودش قاری قرآن بوده و دستکم به اندازه همه هنرمندان ديگر نشان داده که وطنپرست است و آهنگ‌های وطنپرستانه‌اش هم کم نيستند. آنوقت صدای ايشان را ممنوع می‌کنند بعد آدم ياد آن وقايع اول انقلاب در خرمشهر می‌افتد. فکر کنيد چند تا آدم غيرمذهبی  ربنای شجريان را می‌شنيدند و لذت می‌بردند؟ حالا خلاصه کم مانده جمهوری اسلامی شروع کند به جستجو توی قبايل بدوی مغولستان بلکه يکی از نوه نتيجه‌های بلافصل چنگيزخان را پيدا کنند بگذارند رئيس جمهوری ... حاجی! اسکندر ... اونطرفايی اسکندر فراموش نشه بی‌زحمت ...

روز ششم. مايک ران، سروزير ايالت استراليای جنوبی که مرکز آن شهر آدليد است، برای يک سفر تجاری رفته بود هند. در جريان جلسه‌اش با وزير تجارت هند به او خبر دادند که اعضای حزب کارگر در ايالت که خود او رهبر آن بود از او حمايت نمی‌کنند و ترجيح می‌دهند جی ويثريل، وزير آموزش و پرورش، به عنوان رهبر حزب و سروزير ايالت شروع به کار کند. يعنی يک چيزی شبيه به وضعيت متکی وزير سابق امور خارجه کودتاچی‌ها. نتيجه اين که سروزير مجبور شد سفرش را نيمه کاره رها کند و برگردد به آدليد. حالا رسانه‌ها خبر داده‌اند که ايشان قرار است روز دوشنبه اعلام کند که آيا از مقام خودش کنار می‌رود يا برنامه ديگری دارد. همان وقتی که خبر عدم حمايت حزب از او منتشر شد از قول او گفته شد که در دولتش کودتا شده و اين برای يک کشور توسعه يافته شرم‌آور است. منتها سال گذشته نخست وزير استراليا هم در عرض يک شب و با اتفاقی که خيلی‌ها اسمش را کودتا گذاشتند کنار گذاشته شد و معاونش جای او را گرفت. بنابراين سنت کودتای حزبی دستکم در مورد حزب کارگر از رده‌های بالاتر شروع شده و حالا به ايالت‌ها رسيده. مايک ران متعلق به جناح راست حزب کارگر است ولی جی ويثريل جزو چپ‌های اين حزب است. به طور سنتی چپ‌های حزب کارگر خيلی به حزب محافظه‌کار نزديک‌ترند و هر وقت که نيروی کارگرها و محافظه‌کارها يک اندازه است چپ‌های حزب کارگر قدرت را به دست می‌گيرند تا دولت از دست حزب کارگر خارج نشود. منتها هر دو جناح حزب کارگر در يک چيزی مشترکند. اشتراک‌شان در اين است که برنامه اقتصادی درست و درمانی ندارند و همين باعث می‌شود حتی وقتی چپ‌ها قدرت را در دست می‌گيرند دست آخر به همانجايی برسند که راست‌ها رسيده‌اند و در نتيجه دولت را از دست می‌دهند. حالا البته محافظه‌کارهای استراليا هم آدم و برنامه درست و حسابی ندارند و همين شده که احزاب کوچک‌تر که در اين مواقع موجب تغيير دولت می‌شوند مردد مانده‌اند. بامزه‌ترين قسمت داستان اين خواهد بود که مايک ران اعلام کند از مقامش کنار نمی‌رود و وزيرش را عوض کند. در اينحالت فی‌الفور دولت سقوط می‌کند ... البته در چنين حالتی در جمهوری اسلامی می‌ريزند بدحجاب‌ها را می‌گيرند ... شايد هم محض خنده با هواپيما آب بپاشند روی شهر ...

روز هفتم. من فکر می‌کنم به هر کجا که می‌رويد آسمان يکرنگ است و قرار هم نيست رنگ‌های عجيب و غريب داشته باشد. منتها اگر کسی فکر می‌کند که به هر کجا که می‌رود آسمان يکرنگ است يعنی اصلن زندگی چه معنی دارد کاملن اشتباه می‌کند. آدم خودش به زندگی‌اش و به آسمانش رنگ می‌دهد. هر کسی دست خودش است که با زندگی‌اش چه کار می‌کند. برنامه زندگی و طرح آدم برای رسيدن به هدف‌های زندگی هم از آسمان ارسال نمی‌شود. با گريه و زاری و نذر و نياز هم کاری پيش نمی‌رود. برای کسی که بجنبد کار نشد ندارد و همين که روی يک تکه کاغذ بنويسيد می‌خواهيد با زندگی‌تان چه کار کنيد و راه‌های منطقی، نه احمدی‌نژادی، برای رسيدن به نوع زندگی دلخواه‌تان را پيدا کنيد به چيزی که می‌خواهيد می‌رسيد. اصل مهم اين است که روی زمين زندگی کنيد و خيالبافی توی آسمان‌ها را بگذاريد کنار. در ضمن مهم نيست که ديگران درباره نوع زندگی‌تان چه فکری می‌کنند، مهم خودتان هستيد که از زندگی‌تان لذت ببريد ... فقط يادتان باشد روی زمين زندگی کنيد ...

نظرات

پست‌های پرطرفدار