گرفتاری های مشابه
يکي از دوستانم در گريفيث يک دوست روس داره. گاهي که وقتي پيدا مي شه درباره ی روسيه باهاش حرف مي زنيم. اونقدر هنر و ادبيات روس در ايران جا افتاده هست که به قدر يک سال بشه درباره ی اون ها حرف زد. اما جالب اينه که گرفتاری های ماها هم خيلي به هم شبيهه. تاريخ طولاني و دست به دست شدن های قدرت در هر دو کشور، رواج بحث های سياسي و خلاصه خيلي پديده های اجتماعي ی ديگه. من و دوستم در گريفيث قديمي تر از اين دوست روس هستيم، يعني زودتر از اون اومديم. اين تفاوت زماني باعث شده تا بعد از مدتي که اينجا هستيم يک کمي بيشتر به معنای زندگي در جامعه ی غير ايدئولوژيک استراليا پي ببريم. البته ماها هنوز هم از هر کاری که فارغ مي شيم مي چسبيم به بحث سياسي ولي در مجموع آخرش ترجيح مي ديم به زندگي کردن هم فکر کنيم، اما اين دوست روس ما هنوز داغه. امروز بهش گفتم چرا نميری کتابخونه يک گشتي بزني ببيني روسيه در چشم مردم دنيا چه جوريه. درباره ی کتاب"بازگشت از شوروی" ی آندره ژيد بهش گفتم- حتمأ مي دونيد که نسخه ی فارسي ی اون توسط جلال آل احمد (چقدر من بهش ارادت دارم) ترجمه شده- خلاصه اومد که کمکش کنم کتاب رو پيدا کنيم که موفق نشديم، اما هستش. حالا هر وقت با اين دوست روس حرف مي زنم ياد اوايل اومدنمون مي افتم که فکر مي کردم اومدم اينجا تا ثابت کنم ما کي هستيم اين حضرات کي هستن، سوغات ما به ديار فرنگ. حالا تازه تب تند ايدئولوژيکمون به عرق نشسته. يواش يواش داريم با اطرافمون گفتگو مي کنيم. آندره ژيد يک جايي توی همون کتاب مي گه از بس توی شوروی به مردم ميگن که شما سرور عالم هستين هر آدمي از شهروندان شوروی فکر مي کنه حتي انتخاب صبحانه ش مثلأ از پنير به کره هم جهان رو تکون مي ده و همه ی جهان هر روز منتظر انتخاب اين حضرت هستن. عجب حکايتيه واقعأ

نظرات

پست‌های پرطرفدار