پراکنده نويسي ها
اول: دارم يک جايزه ی علمي برای بچه مدرسه ای های خرمشهر (همشهری هام) راه ميندازم که وقتي جزئياتش کامل شد همينجا مي نويسم. يک وقتي يک آقايي در خرمشهر برای بچه های همون مدرسه ای که من هم در اون درس مي خوندم يک جايزه ای گذاشته بود و هر سال خودش مي اومد و جايزه رو اهدا مي کرد. چه سر و دستي هم همه ميشکوندن برای اون جايزه
دوم: يونس شکرخواه که مدت ها درباره ی بزرگداشت دکتر معتمدنژاد توی وبلاگش نوشت و جزو بانيان مراسم بزرگداشت بود چرا يک جايزه ی سالانه نميذاره به اسم دکتر معتمدنژاد برای برگزيدگان خبرنگاری و روزنامه نگاری. البته بي زحمت اگر به فکرش افتاد به هيچ تشکيلات دولتي وصلش نکنه. چيزی شبيه به جايزه ی مهرگان يا يلدا سرمشق های خوبي هستن. حرف خالي زدن رو دو هفته ی ديگه فراموش مي کنن، اگر دکتر معتمد نژاد اونيه که اينهمه براتون ارزش داره اقلأ ماندگارش کنين
سوم: آقايون و خانم هايي که مي خواين بياين خارج از کشور لطف کنين به خودتون و رودرواسي رو کنار بذارين. خجالتي نباشين. اگر دلتون مي خواد بگين نه، بگين نه. نگين آره اما پدر خودتون رو دربيارين. از همون توی ايران تمرين کنين چون اينجا جای تمرين نيست
چهارم: چرا اين جنابان قوه ی قضائيه رو نميذارن جزو گروه های امداد رسان به مناطق سونامي زده. مثلأ به عنوان يک عضو کمک رسان ساده که بفهمن يک تکون يعني چي. يا از طرف انجمن نجوم براشون يک کلاس نجوم بذارن و يک کمي آسمون رو با تلسکوپ نشونشون بدن بفهمن کره ی زمين کجاست، اصلأ دنيا چه جوريه. مي خواستم بنويسم بفرستينشون برن بم ديدم اونجا برن همون جناباني باقي مي مونن که هستن
پنجم: آقا جان اگر ديدين يک آدمي دستاش رو توی جيبش کرده و داره راهشو مي ره فکر نکنين بهش بگين دستت رو از جيبت دربيار و بيا دنبال من کار خوبي مي کنين ها! وقتي توی راهتون به هرکسي مي رسين بايد يک احوالپرسي کنين و راه خودتون رو ادامه بدين. اون حرف نسنجيده ی شما هزار تا عواقب داره که از عهده تون برنمياد رفعشون کنين، بعدأ خواب زده مي شين ها! ولو که قصدتون هم خوب بوده، ولو که اون آدم هم حالا راه افتاده باشه. اصلأ همين که آدم دستش رو توی جيبش کنه و راه بره هم از عهده ی همه بر نمياد، تازه، تو رو سننه؟
ششم: اون آخر هندونه همون سفيديش رو مي گم، خوردين؟ نه نفر آدم در يک پارک اون سفيديش رو هم خوردن. البته در کتب قديمه آمده که برای سلامتي جهاز هاضمه بسيار نافع مي باشد. اما آی بد مزه بود. آخه مرض دارين دو تا هندونه نميارين که برای خوردن سفيديش مجبور باشيم از کتاب های ماقبل بوعلي سينا سند بياريم؟
هفتم: عزيزان دل برادر، قاسمي، شکرخواه، اسلامي و مختاباد! اين سايت کتاب هفته از زور بد قيافه گي در حال پيوستن به لقاء الله مي باشد. نه تنها دو زبانه نيست که اساسأ کار سختي هم نيست دوزبانه کردن لااقل يک بخش هاييش، بلکه همون يک زبانه ش هم دهان آدم رو مورد عنايت قرار ميده تا باز بشه، تازه با اين خطوط پر سرعت اينجا
نظرات