داستان های خنده دار و ايضأ گريه آور
اين دو مطلبي که داور نبوی درباره ی هخا و ارتباط های تلفني مردم رو نوشته البته مثل نوشته های قديمي تر داور خيلي جالب بود. اما واقعأ اگر يک نفر يا يک گروهي با هر پشتوانه ای اعم از سياسي، نظامي يا اقتصادی تصميم بگيرن يا ادعا کنن که مثلأ مي خوان ايران رو فتح کنن و به ايراني ها آزادی رو تقديم کنن جدأ مي شه حرفشون رو باور کرد؟ منظورم اين نيست که اونا نميتونن بيان ايران. اتفاقأ اين ساده ترين کاريه که مي شه انجام داد، بخصوص که حمله به عراق نشون داد فتح نظامي امکانپذيره. منظور من اينه که شدت خرابي در ايران اونقدر زياده که هيچ قدرتي قادر نيست در کوتاه مدت به بازسازی يک درصد از نابساماني ها هم برسه. داستان عراق و صدام حسين کاملأ با ايران فرق داره. در عراق فقط يک نفر حرف مي زد واگر احتمالأ امريکايي ها پيش بيني هاشون دقيق تر بود مي تونستن تغييرات رو خيلي کنترل شده تر پيش ببرن. اما در ايران هزاران نفر با هم حرف مي زنن و همون هزاران نفر هم دارن با هم تخريب مي کنن. از آخوند يک ده گرفته تا خاتمي و خامنه ای. زير پوسته ی ظاهری ای که روی جامعه ی ايران کشيده شده وضعيت صدها بار خراب تر از عراقه. سيستم آموزشي رسمأ بيسواد پروره، يعني سيستماتيک داره بيسوادی رو گسترش مي ده. پليس که بايد محل تأمين امنيت برای جامعه باشه خودش توليد کننده ی ناامنيه. وضعيت دستگاه قضايي به حدی خرابه که مردم ترجيح ميدن دعاويشون رو به روش کدخدا منشي بين خودشون حل کنن و سراغ تشکيلات قضايي نرن. صنايع و هر چه که توليد مي کنن کاملأ بدون کيفيت و تقلبي هستن مگر خلافش ثابت بشه. نظام بهداشت و درمان مريض پروره مگر به واسطه ی آشنا و پارتي بشه راهي برای خلاصي از مرض پيدا کرد. دارو رو بايد از بازار سياه خريد و به چند برابر قيمت. در لوای تماميت ارضي خودمختاری کامل برای کارگزاران حکومتي برقراره. و اين داستان اونقدر عريض و طويله و اعتماد عمومي چنان از بين رفته که نميشه حد و مرزی براش متصور شد. گاهي فکر مي کنم اصلأ هيچکس هم از خارج نه، حتي از داخل، از کجا بايد خرابي ها رو اصلاح کنه؟ چطوری مي شه اعتماد يک معلم رو بازسازی کرد که سر کلاس درس واقعأ به بچه ها تعليم بده. پليس وظيفه شناس رو چطور مي شه پيدا کرد؟ قاضي عادل، نانوا و قصاب منصف، صنعتگر درستکار و خلاصه جامعه ی معمولي، نه حتي پيشرفته درست کرد؟ اين حضرات جمهوری اسلامي از فرط بي کفايتي چنان روزگاری به سر ايران آوردن که فکر کردن به ابعاد خرابيش هم وحشتناکه. برای همين هم حرف های اين هخا و رضا پهلوی و دار و دسته ی رجوی که هر کدوم مي خوان به يک ترفندی بيان ايران رو آزاد کنن درست مثل طرح های خود جمهوری اسلامي برای توسعه ی کشور در بيست سال آينده اساسأ خنده دار از آب در مياد. ايکاش يک جايي بود که اقلأ مي شد گرفتاری های يک جامعه يی مثل ايران برای تبديل شدن به يک جامعه ی معمولي رو در اونجا رديف کرد و با نگاه کردن به امکانات واقعي اجتماعي، و نه با شور انقلابي و از اين دری وری ها، براشون پاسخ پيدا کرد
من بعد از سال ها کار کردن در رسانه های ايران و به خصوص راديو و تلويزيون حالا که اومدم اينجا و به همين شبکه های معمولي راديو و تلويزيون استراليا توجه مي کن متوجه مي شم که در اين سال ها ما درست مثل اسب عصاری دور خودمون مي چرخيديم و دائمأ سطح دانشمون نسبت به آنچه بايد مي بود پائين تر مي رفت. همون اوائلي که اومده بوديم استراليا با دو سه نفری که در دانشگاه در مورد رسانه ها درس مي دن صحبت مي کردم کلي با تعجب مي گفتن شما راديو و تلويزيون رو با کلوب و باشگاه عوضي گرفتين. اون موقع باورم نمي شد اما حالا متوجه حرفشون مي شم. حالا چطور بايد به برنامه سازهای راديو و تلويزيون که نوعأ آدم های شريفي هم هستن ثابت کرد که راهي که دارين ميرين اشتباهه و دارين جامعه رو متلاشي مي کنين؟
ماها اساسأ در ايران ادعا داريم که راهمون در همه ی زمينه ها کاملأ جديده، اتفاقأ جديد هم هست ولي به همون جديد بودن که يک نفر با زور و زحمت بخواد مثلأ رشته ی صد مترعقب عقب دويدن رو به عنوان يک رشته ی نوظهور دووميداني در برنامه ی المپيک قرار بده و تازه حاضر هم نباشه با توافق ديگران اون رو در برنامه ی مسابقات تفريحي بپذيره. واقعأ چطوری ميشه به يک جامعه ی معمولي دست پيدا کرد؟

نظرات

پست‌های پرطرفدار