سردرگم
سردرگم مانده ام با اينهمه خبرهای وحشتناکي که درباره ی ايران مي خونم چطور بايد کنار آمد؟ قتل و جنايت و دزدی و تبعيض و تصادف و بلای طبيعي و بازداشت و ... . باور کنيد هر بار که سری به خبرهای ايران مي زنم گرفتار هزار فکر و خيال و تأسف ميشم. چه وضعي شده! انگار فيلم ترسناک برای آدم تعريف مي کنن. همه چيز هم با هم، اون هم نه در بيابان های بي آب و علف دوردست ها، درست توی تهران، مرکز ايران. واويلاست که دورترها چه خبره و صداش به گوش هيچکس نمي رسه. چه کاری از ماها برمياد که نه درسته از دور برای ديگران نسخه بپيچيم، نه دلمون مياد ببينيم و بشنويم و راحت از کنار همه چيز رد بشيم. بابا سياست به کنار، اين مردم بدبختي که توی بدترين و کم امکانات ترين مناطق زندگي مي کنن و جگرگوشه هاشون رو از دست ميدن چه گناهي کردن. مملکت ول شده به امان خدا. روزنامه ايران نوشته که قاتله فقط فيلم های جنايي خارجي تلويزيون رو مي ديده و از معتادها و روسپي ها متنفر بوده. اين ها همه دستپخت کار فرهنگيه حکومته. دستپخت سانسور و يکسويه نگاه کردن صدا و سيما به وقايع اجتماعيه. هر چه روانپزشک ها تلاش مي کنن بگن اعتياد يک بيماريه به خرج کسي نمي ره، هي آتش برخورد پليسي رو تندتر مي کنن. ميگن روسپيگری محصول تبعيض اجتماعيه، هي به در و ديوار شعار مي نويسن که بدحجاب فلان و فلان. اصلأ انگار نه انگار. ميخ آهني به سنگ مي کوبن. آخه اين مردم بيچاره چه کار کنن؟ داريم از اعراب دوره ی جاهليت هم عقب تر مي ريم. آيا اين همون ايرانيه که به هنرپرور بودنش معروف بوده؟ به شعرا و دانشمندانش معروف بوده؟ اين خبرهای جرم جنايت رسمي و غيررسمي که منتشر مي شه با حرف هايي که ماها در خارج از ايران درباره ی ايران مي زنيم اونقدر منتاقضه که گاهي اين خارجي ها هم خنده شون مي گيره. ديروز يکيشون سر نهار مي گفت اين کشور شما با پرشيا چقدر فاصله داره؟ گفتم هر دو اسم مربوط به يک محل جغرافيائيه. فکر مي کرد من سؤالش رو نفهميدم، دوباره پرسيد. گفتم قديما به ايران مي گفتن پرشيا. باور نمي کرد پرشيای سه هزار سال پيش پيشرفته تر از ايران امروز بوده. گفت اويسينا (ابن سينا) در کشور شما بوده؟ گفتم آره. گيج شده بود که چطور کشور ما داره عقب عقب به سرعت مي دوه. بهش گفتم توضيحش سخته بمونه يک وقت ديگه. آخه چه جوابي بديم؟
مؤخره: نوشته ی کوزه خانوم رو هم بخونين



نظرات

پست‌های پرطرفدار