ايران بدون تئوری
الپر عزيز درباره ی مصاحبه ی جمشيد اسدی نظر داده که: "همه مشكلات كارها را بيان ميكنند و در نقد آنها نقب ميزنند به خاستگاههاي تئوريك و ميگويند خشت اول را كج نهاده بوديم. هيچكس نميگويد چه كنيم، ميگويد چه نبايد ميكرديم؛ آنهم نظري، نه عملي". البته الپر آدم باسوادی است و احتمالأ تيزبين اما به نظرم هنوز مثل همه ی ما گاهي کفه ی حرکت های انقلابي اش بر کفه ی تئوری های اجتماعي اش مي چربد، همان گرفتاری که از صدر مشروطيت تا به امروز جامعه ی ايراني درگيرش بوده. ما هنوز برای حرکت اجتماعي مان نظريه نداريم. درست مثل دوران مشروطه که نمي دانستند مجلس به چه دردی مي خورد. و اتفاقأ درست مثل همين مجلس فعلي که نماينده اش به جای نطق پيش از دستور نوحه خواني مي کند يا دری وری های ديگر مي گويد. الپر عزيز! اگر همين روشنفکران فعلي ايران در همين روزگار نامساعدی که همه مان به دنبال هويت ايراني با مختصات اعتقادی اش مي گرديم، نتوانند به ما بگويند حداقل در شکل نظری به کدام طرف بايد حرکت کنيم مطمئنأ وضعمان از اين هم بدتر خواهد شد. تا جائي که من خوانده ام هر بار که روشنفکران ايراني خواسته اند قدمي در راه تئوری پردازی بردارند از ميدان کنار گذاشته شده اند و مشکل جامعه ی ايران که بايد به کجا برود و چطور برود حل نشده باقي مانده، تا رسيده به اينکه هر بار يک دار و دسته ای آمده اند و بساط فکر و نظريه پردازی را برچيده اند. بدبختانه ما ايراني ها هنوز آدم های به اندازه ی کافي فرهيخته ای نيستيم که منابع نوشتاری مان را برای پيدا کردن نظريه های کارآمد اجتماعي بچلانيم. منابعش را زياد داريم اما کم حوصله ايم، و آموزش نديده. نه شاهمان برای شاه بودنش آموزش ديد نه آخوندمان. اتفاقأ آنهائي از هر دو گروه که آموزش ديدند، هم از قدرت پائين آمدند و هم راه معقول تری را برای زندگي انتخاب کردند. الپر عزيز را ارجاع مي دهم به مصاحبه ی حبيب لاجوردی با حميد قاجار، آخرين شاهزاده ی قاجار. ما ايراني ها به اندازه ی از بين بردن چند نسل انقلابي بوده ايم، به طور منطقي بايد به اندازه ی يک نسل هم که شده دست از عملگرائي بکشيم و سير تا پياز گرفتاري هايمان را حلاجي کنيم. اين همان کاری است که سروش دارد ذره ذره انجامش مي دهد اما نه او به تحليل همه نظريه های خودش ميرسد و نه با يک نفر و دو نفر کار ما به سرانجام مي رسد. الپر عزيز که در ايران زندگي مي کند اگر يک بار در خارج از ايران و در مواجهه با يک غير ايراني بخواهد بگويد تفاوت ما با عرب ها، از جنبه ی جهانبيني و فرهنگي چيست آنوقت به خالي بودن دستمان از نظريه های اجتماعي پي مي برد.
الپر عزيز درباره ی مصاحبه ی جمشيد اسدی نظر داده که: "همه مشكلات كارها را بيان ميكنند و در نقد آنها نقب ميزنند به خاستگاههاي تئوريك و ميگويند خشت اول را كج نهاده بوديم. هيچكس نميگويد چه كنيم، ميگويد چه نبايد ميكرديم؛ آنهم نظري، نه عملي". البته الپر آدم باسوادی است و احتمالأ تيزبين اما به نظرم هنوز مثل همه ی ما گاهي کفه ی حرکت های انقلابي اش بر کفه ی تئوری های اجتماعي اش مي چربد، همان گرفتاری که از صدر مشروطيت تا به امروز جامعه ی ايراني درگيرش بوده. ما هنوز برای حرکت اجتماعي مان نظريه نداريم. درست مثل دوران مشروطه که نمي دانستند مجلس به چه دردی مي خورد. و اتفاقأ درست مثل همين مجلس فعلي که نماينده اش به جای نطق پيش از دستور نوحه خواني مي کند يا دری وری های ديگر مي گويد. الپر عزيز! اگر همين روشنفکران فعلي ايران در همين روزگار نامساعدی که همه مان به دنبال هويت ايراني با مختصات اعتقادی اش مي گرديم، نتوانند به ما بگويند حداقل در شکل نظری به کدام طرف بايد حرکت کنيم مطمئنأ وضعمان از اين هم بدتر خواهد شد. تا جائي که من خوانده ام هر بار که روشنفکران ايراني خواسته اند قدمي در راه تئوری پردازی بردارند از ميدان کنار گذاشته شده اند و مشکل جامعه ی ايران که بايد به کجا برود و چطور برود حل نشده باقي مانده، تا رسيده به اينکه هر بار يک دار و دسته ای آمده اند و بساط فکر و نظريه پردازی را برچيده اند. بدبختانه ما ايراني ها هنوز آدم های به اندازه ی کافي فرهيخته ای نيستيم که منابع نوشتاری مان را برای پيدا کردن نظريه های کارآمد اجتماعي بچلانيم. منابعش را زياد داريم اما کم حوصله ايم، و آموزش نديده. نه شاهمان برای شاه بودنش آموزش ديد نه آخوندمان. اتفاقأ آنهائي از هر دو گروه که آموزش ديدند، هم از قدرت پائين آمدند و هم راه معقول تری را برای زندگي انتخاب کردند. الپر عزيز را ارجاع مي دهم به مصاحبه ی حبيب لاجوردی با حميد قاجار، آخرين شاهزاده ی قاجار. ما ايراني ها به اندازه ی از بين بردن چند نسل انقلابي بوده ايم، به طور منطقي بايد به اندازه ی يک نسل هم که شده دست از عملگرائي بکشيم و سير تا پياز گرفتاري هايمان را حلاجي کنيم. اين همان کاری است که سروش دارد ذره ذره انجامش مي دهد اما نه او به تحليل همه نظريه های خودش ميرسد و نه با يک نفر و دو نفر کار ما به سرانجام مي رسد. الپر عزيز که در ايران زندگي مي کند اگر يک بار در خارج از ايران و در مواجهه با يک غير ايراني بخواهد بگويد تفاوت ما با عرب ها، از جنبه ی جهانبيني و فرهنگي چيست آنوقت به خالي بودن دستمان از نظريه های اجتماعي پي مي برد.
نظرات