براي شرق

متاعي كه عرضه نشد


در بريسبن، شرقي ترين شهر استراليا، جايي كه سه دانشگاه معتبر اين كشور را در خود جاي داده اما هنوز قديمي ترهايش از آن به اسم روستاي ما نام مي برند، ديدن نسخه اي قديمي از رباعيات خيام با ترجمه فيتزجرالد در ميان كتاب هاي يك دستفروش شگفتي كمتري از سفر انسان به كره ماه ندارد. مارگارت كه به گفته خودش معروفترين كتابفروش بدون مغازه بريسبن به حساب مي آيد روز پنجشنبه شانزده اكتبر (بيست و چهارم مهرماه) بساط كتابفروشي اش را در محوطه كنار كتابخانه دانشگاه گريفيث پهن كرده بود و رباعيات خيام، يكي از 247 كتاب آن روز براي فروش بود. به او گفتم مي داني خيام كيست گفت: مقدمه كتاب مي گويد از پرشيا است ولي نقاشي هاي كتاب مردها را با كلاه فينه نشان مي دهند، من فكر مي كنم بايد ترك باشد، ولي اشعارش را دو بار خوانده ام، زيبا هستند. كتاب را برداشت و چند خطي از اشعار را بلند بلند، با صدايي كه همه بشنوند خواند. دو سه دانشجويي كه كتاب ها را زير و رو مي كردند به مارگارت نگاه كردند، يكي از آنها گفت قيمت؟ مارگارت گفت 25 دلار، دانشجو پول را داد و صاحب كتاب شد، وقتي دور شد به اشاره مارگارت جلوتر رفتم، به آهستگي گفت فكر كردم اگر بگويد 10 دلار بيشتر نمي دهم بايد بفروشم، خوب شد با صداي بلند خواندم.
ظاهرأ بجز محمد خاتمي رئيس جمهوري ايران هنوز هيچكس آنقدر طرف توجهات سياسي جهان قرار نگرفته كه سالي را به نام ايده اش نامگذاري كنند و آن ايده دچار آنچنان بي برنامگي شود كه متوليان اجرائيش هم نتوانند چيزي به مخاطبانشان ارائه كنند. و گرچه گفتگوي تمدن ها مي توانست محملي براي گسترش فرهنگ و ادبيات قدرتمند ايران در در مراكزدانشگاهي جهان باشد اما عاقبت با انتصاب آخرين مسؤول تشكيلات اجرائيش به مشاورت فرهنگي بنياد ماهاتير محمد، نخست وزير مالزي، نيزاثري پايدار از آن تشكيلات باقي نماند. بيگمان خاتمي در چيدن و برچيدن مهره هاي فرهنگي- علمي دولت خود چنان بدون برنامه اي كارآمد عمل كرده است كه عليرغم پيشينه فرهنگي كه با خود به رياست جمهوري آورد اما اكنون هيچ نشان فرهنگي اي از آن پيشينه نه در درون و نه در بيرون از مرزها باقي نگذاشته است. دوره هاي متعدد آموزش ادبيات فارسي در دانشگاه هاي خارجي كه مظهر حضور فرهنگي يك ملت درجوامع ديگر محسوب مي شوند بر خلاف انتظاري كه از سردار فرهنگي مي رفت چنان دچار سير نزولي شده كه اكنون به سختي مي توان در خارج از مرزهاي جغرافيايي، هويت ايراني را از ميان تكه پاره هايي از اين هويت كه در دست اين و آن است بازسازي كرد. عراق، افغانستان، تركيه، تاجيكستان، آذربايجان، تركمنستان، وحتي كشورهاي عربي حوزه خليج فارس اكنون رفته رفته ميراث فرهنگ ايراني – اسلامي كشورمان را در آثار برونمرزي خود جاسازي كرده اند و تعجب آور نيست كه در برنامه هاي رسانه اي كه به قصد معرفي كشورشان به جهان تهيه مي كنند تا آنجايي پيش رفته باشند، كه هم اكنون رفته اند، كه ابن سينا را حكيم عرب، مولوي را صوفي ترك و رودكي را شاعر تاجيك نامگذاري كنند. اينها همه در حاليست كه آنطرفتر، موزه داران بزرگ جهان براي تصاحب نشانه هاي فرهنگي ايران تا استخدام قاچاقچي آثار باستاني نيز برآمده اند. فعاليت هاي برونمرزي دانشگاهي كه مي بايست به قصد حفظ و گسترش هويت فرهنگي كشورمان صورت پذيرد دستكم وظيفه اي قابل انتظار از برنامه توسعه علمي- فرهنگي خاتمي بود و اكنون اين وظيفه به گردن ايرانياني افتاده كه در جهان خارج تاب بي هويتي را ندارند ومتوقع دولت نيز نيستند. اين شكست فرهنگي درخور ملتي نيست كه جوانانش براي حفظ جغرافياي آن فرهنگ از جان خود نيز گذشتند. كارنامه وزارتخانه هاي فرهنگي و علمي كابينه هاي خاتمي مملو از درونگرايي محض و چشم بستن بر قابليت هاي بيشمار جهان خارج براي عرضه فكر و نظرانديشمندان كشورمان است. رئيس جمهوري اسلامي ايران دردوراني خود و دولتش را به اين درونگرايي مفرط دچار كرده كه هم در داخل گفتني هاي بيشماري براي عرضه به جهان وجود دارد و هم جهان خارج براي شنيدن ازايران آماده است. ساز و كار برونگرايي در جهان امروز گاه به آساني شعرخواني كتابفروش شهر كوچكي است كه بساط خود را در حياط دانشگاه پهن كرده و به عرضه متاع خود مي انديشد. فرياد بلند دستفروش آن روستا را هيچگاه دو وزارتخانه و يك مركز در شهر بزرگ ما سر ندادند.


نظرات

پست‌های پرطرفدار