آقا پيتر‏، هم اطاقي اينجانب

از روز اولي كه توي دانشگاه با اين همكار جامعه شناس صد كيلويي، پيتر، هم اطاق شدم هر وقت خوردني توي كيفم بوده نصف كردم و يك قسمتش رو به پيتر دادم، حالا كم كم اون هم به رويه فرهنگي اينجانب خوراكي ها رو نصف مي كنه. فقط هر وقت من خوراكي بهش تعارف مي كنم قبل از گرفتنش با ماژيك روي شكمش اسمم رو مي نويسه. بار اول پرسيدم: چرا مي نويسي؟ گفت: اگر زنم پرسيد چرا چاق شدي بهش ميگم فلاني نميذاره، اينم نشونه اش كه امروز باز هم بهم خوراكي تعارف كرد.
من تا به حال روي در و ديوار و درخت يادگاري ننوشته بودم، حالا قسمتمون اين بوده كه اسمم روي شكم پيتر نوشته بشه. احتمالا چند وقت ديگه اسمم رو خالكوبي مي كنه روي شكمش چون چند روزيه بيسكويت شكلاتي با خودم ميارم دانشگاه.

نظرات

پست‌های پرطرفدار