گريه نکنيد، حرف بزنيد

دو سال پيش توی يک مرکز تحقيقاتی با يک خانم دکتر ايرانی آشنا شدم که تحصيلات و تحقيقاتش فوق‌العاده بودند. خيلی مقاله داشت و تکليف مسير تحقيقاتی‌اش هم معلوم بود. قبل از ديپلم گرفتن از ايران آمده بوده بيرون و سال آخر دبيرستان را در امريکا درس خوانده بود. بعد هم رفته بود دانشگاه و خيلی خوب کار کرده بود. با اين همه گاهی که با هم گپ می‌زديم يک چيزهايی می‌گفت که به محيطی که در آن بزرگ شده بود نمی‌خورد. مثلن؟

مثلن با يک همکار مرد توی مرکز مرافعه‌شان شده بود. حق هم با همين خانم بود. منتها به جای اين که برود يقه طرف را بگيرد که اين چه حرف ناحسابی‌ست که می‌زنی يا برود پيش مقام بالاتر از او شکايت کند آمده نشسته توی اتاقش زار زار گريه کرده. من درست برعکس اين موضوع را خودم ديدم. اين آقای همکار که به آن خانم دکتر ایرانی زور گفته بود يک جای ديگری به يک خانم دکتر استراليایی که از قضا من توی آزمايشگاه او کار می‌کردم هم همین زور را گفته بود. خوب همه جا همه جور آدمی هست، توی دانشگاه هم هست.

همان خانم دکتر استراليایی آمد توی آزمايشگاه يک کمی پريشان احوال هم بود. همه هم باخبر بوديم که جنگ و مرافعه در مورد چيست برای همين هم نمايشی در کار نبود. يک کمی مشورت کرد که اين چطوری‌ست آن چطوری‌ست بعد گوشی تلفن را برداشت و به دفتر همان آقای مربوطه زنگ زد. دعوتش کرد فردا بيايد برای يک قهوه نوشیدن توی قهوه‌خانه مرکز. فردايش ما اهل آزمايشگاه با او نبوديم منتها وقتی برگشت دهانش از خوشحالی به اندازه پهنای صورتش باز بود. سر تا پای جناب‌شان را شسته بود. آنوقت اين خانم دکتر ايرانی آمده بوده توی اتاقش گريه کرده.

نمی‌شود توی جامعه‌ای که می‌خواهيم اصلاحش کنيم از خودمان شروع نکنيم. بايد حرف‌مان را بزنيم و نه از آنطرفی بيفتيم که بزن بزن راه بيندازيم نه از اينطرفی که زار زار گريه کنيم. برای اطمينان‌تان اين را هم اضافه کنم که فکر نکنيد بيرون از ايران اگر روابط آدم‌های جامعه بهتر از وضعیت ما توی ايران است اين را از آسمان آورده‌اند برای‌شان. اين‌ها هم برای هر خطی که به قوانين‌شان اضافه شده هزار تا گرفتاری مذهبی را رد کرده‌اند و هنوز هم اينجا کم نیستند آدم‌هایی که انگار ديشب با عيسی و موسی و خدا شام خورده‌اند. اين‌ها تمام هم نمی‌شوند. مثل اين پيرمردهای لندهوری که يک لنگه پا می‌ايستند جلوی مراکز سقط جنين تابلو می‌گيرند دست‌شان که سقط جنين مخالفت با خداست. منتها حقوق اجتماعی از همينجا پیدا شده‌اند که آدم‌ها اول بدون گريه و زاری درباره حقوق فردی‌شان حرف زده‌اند و بعد رسیده‌اند به حقوق جمعی.

برای اين که دست‌تان بيايد نتيجه تفاوت برخورد ما با ديگران چطوری‌ست همين را می‌گويم که آن خانم دکتر ايرانی با سوابق بسيار خوب علمی‌اش بلاخره زندگی‌اش را جمع کرد و رفت يک شهر ديگری که تا جایی که خبر دارم هنوز دارد با قراردادهای کوتاه مدت اينطرف و آنطرف کار می‌کند، ولی آن خانم دکتر استراليایی الان معاون دانشکده شده.

نظرات

پست‌های پرطرفدار