ساز و کار يقه بگيری
به نظرم موضوع مهاجرت و پناهجويان دارد کمکم ماهيت حمايتهای بشردوستانه را تغيیر میدهد. يعنی کشورهای ميزبان به اين فکر افتادهاند که به جای تأمين جانی و مالی پناهجويان و توليد شغل برای مهاجران از اساس بروند کشورهای خود مهاجران و پناهجويان را تغيیر بدهند تا از تغيیرات جمعيتی بيشتر جلوگيری کنند و راههای جديدتری برای سرمايهگذاری به دست بياورند. خوب که نگاه میکنيد میبينيد کارشان خيلی هم بيراه نيست. چرا؟
خوب گزارشهای مختلف از سازمانهای بينالمللی میگويند زياد شدن قيمت مواد غذايی باعث شده بسياری از مردم جهان دچار گرسنگی بشوند. حالا چرا مواد غذايی گران شده؟ علت اين يکی را گران شدن قيمت سوخت میدانند. چرا سوخت گران شده؟ چون کشورهای نفتخيز جهان و بخصوص اوپک از جنبه توليد متوازن عمل نمیکنند يعنی نفت تبديل به يک حربه سياسی شده و بسته به شرايط بينالمللی ميزان توليد را کم و زياد میکنند و در نتيجه جهان صنعتی فقط میتواند روی يک حداقل انرژی سرمايهگذاری کند. اين حداقل هم نيازهای توليد را برآورده نمیکند. البته لابلای اين موضوع هم چيزهای ديگری هست مثل اوضاع کمآبی و تغيیر اقليم که فقط موضوع محيط زيست نيستند و از اساس سياسی شدهاند.
تا ده سال پيش به نظر میرسيد اين داستان تغيیر اقليم است که دارد روستاهای کشورهای در حال توسعه را يکی يکی از بين میبرد و کشاورزان را به کارگران فصلی ساختمانی تبديل میکند. يعنی بیآبی يا سيل زندگی کشاورزان را به طرز برگشت ناپذيری نابود میکند. منتها از ده سال پيش و با تغيير بافت مهاجرانی که از کشورهای جهان سوم به کشورهای در حال توسعه وارد میشوند معلوم شد يک اشکالات ديگری در کار است که موضوع تغيير اقليم مثل يک روکش روی آنها را پوشانده و از قضا حکومتهای جهان سوم هم از اين ظاهرسازی دارند کمال استفاده را میبرند.
مثلن تعداد تحصيلکردههايی که از کشورهای جهان سوم و به هر قيمتی به کشورهای صنعتی میآيند نشان میدهد اينها دارند از يک گرفتاری ديگری فرار میکنند که ربطی به زمين و آب کشاورزی ندارد چون عمدهی اين افراد توی شهرها زندگی میکنند. ورود اين مهاجران به کشورهای صنعتی هم همراه است با تقاضا برای مشاغل بهتر و عقب ماندن آدمهای کشور مقصد از رقابت شغلی با مهاجران.
بهترين نمونه اين وضعيت همين ايران خودمان است. تعداد تحصيلکردههايی که به قصد زندگی به کشورهای ديگر و نه لزومن غربی میروند به طور تصاعدی دارد زياد میشود و وقتی شرايط امروز را با مثلن 20 سال پيش مقايسه میکنيد میبينيد دو دهه پيش تعداد تحصيلکردههايی که از کشور خارج میشدند کمتر بودند و عمومن ترجيح میدادند به کشورهای غربی بروند ولی حالا مالزی هم تبديل شده به يکی از کشورهای مقصد. چه چيزی دارد مردم را فراری میدهد؟ حکومت و ايدئولوژی.
اين اوضاع برای مثلن عراق دوران صدام حسين هم وجود داشت و خوب که دقيق میشويد میبينيد مصر هم همين گرفتاری را داشت و ليبی هم همينطور بود. از آنطرف داستان که نگاه میکنيد میبينيد حکومتهای جهان سوم با وجود ذخاير طبيعی که دارند ولی برنامهای منظمی برای سرمايهگذاری ندارند يا اگر برنامهای دارند برای کارهايیست که بيشتر به درد جنگ و کشورگشايی میخورد. راه مقابله با اين رويه کشورگشايی از طرف دنيای غرب اين است که تحريم را به کار بگيرند منتها تحريم هم جواب نمیدهد چون حکومت همهی فشار را سرازير میکند به طرف مردم. در نتيجه مردم را فراری میدهند و تحريم هم راه سرمايهگذاری را هم میبندد. اين اتفاق معنايش اين است که کشورهای صنعتی همزمان که بايد برای مهاجران کار توليد کنند مجبورند سرمايههایشان را هم در جایی به کار بگيرند که خطر نابودی برایشان پيش نيايد. مثلن چاوز در يک چشم بهم زدن تمام صنايع نفتی و سيمان ونزوئلا را ملی کرد و سرمايه شرکتهای خارجی را از بين برد. مردم هم به جای زندگی در رفاه مجبورند به اين که امنيت توی کوچه و خيابانشان تأمين بشود رضايت میدهند. البته اين امنيت کوچه و بازار هم تابعیست از فقر و ثروت عمومی.
توی اين وضعيت خيلی هم جای تعجب نيست که کشورهای صنعتی به اين فکر بيفتند که حالا که قرار است شکم مهاجران را سير کنند بهتر است بروند موضوع مهاجران را از سرچشمهاش حل کنند يعنی همين چيزی که الان داريم میبينيم. در واقع بريزند و صدام حسين را بردارند و اين امکان را به مثلن کردستان عراق بدهند که سرمايهگذاری در منابع طبيعی را شروع کند که بلکه مهاجرت به کشورهای غربی را کاهش بدهند. يا تونس و مصر و ليبی را تغيیر بدهند تا راه مردم برای مشارکت در توليد افزايش پيدا کند و فشار از روی کشورهای غربی برداشته شود. طبيعیست که اين هجوم نظامی همراه است با زمينههای اجتماعی در کشورهای جهان سومی که عمدتن حکومتهای مستبد و عقيدتی دارند و تحملشان برای مردم فقط با زور اسلحه ميسر است.
به نظر من، اين حرف که کشورهای صنعتی برای تصرف منابع طبيعی کشورهای جهان سوم نيروهای نظامیشان را میفرستند به اين کشورها حرف درستیست. يعنی کشورهای صنعتی برای رضای خدا حمله نمیکنند و ايضن کارشان به طور مستقيم در دفاع از مردم هم نيست ولی تجربه نشان داده که حل کردن مشکل حکومتها به طور مستقيم راه را برای کاهش نقل و انتقالات جمعيتی باز میکند و در نتيجه مردم در کشورهای خودشان زندگی بهتری پيدا میکنند و اين فشار اقتصادی را از روی دوش کشورهای غربی برمیدارد.
اين الگو البته ايرادهای زيادی هم دارد و همين ايرادها جای کافی باز میکنند تا حکومتهای جهان سوم از درون همان فضای ايراد بلندگو بگيرند دستشان و مردم را از جنبه احساسی تحريک کنند که غربیها دارند برای منابع ما به کشورمان حمله میکنند. از قضا واقعيت هم همين است که منابع طبيعی موضوع اصلی هستند منتهای مراتب منافع اقتصادی و اجتماعی اين درگيریهای نظامی برای رونق اقتصادی کشورهای مورد حمله قرار گرفته آنقدر زياد است که وقتی در آينده به اين موضوع به عنوان تاريخ نگاه کنيم از اتفاق افتادنش در کليات راضی باشيم.
نکته قابل توجه، پاسخ به اين سؤال است که زمان يورش نظامی کشورهای صنعتی را چه کسی تعيین میکند؟ من اسمش را گذاشتهام "ساز و کار ماشه". به نظر من، جواب اين است که حکومتهای جهان سوم خودشان ماشه را میکشند. چطور؟ وقتی که برنامههای اقتصادیشان افق روشنی ندارد و مجبور میشوند شروع کنند به تخريب زيرساختهای اقتصادی خودشان به اسم اين که يک طرح نو را جايگزين آن کنند. ماشه اينجا کشيده میشود چون حالا ديگر بر خلاف انتظار تخريب زيرساخت اقتصادی موضوع ملی نيست بلکه بينالمللیست. يعنی اگر يخچالی توليد کنيد که گاز خنک کننده آن منجر به تخريب لايه ازن بشود داستان سربلندی ملی در کار نيست و در عوض يقهتان را میگيرند. اگر تشکيلات شيلاتیتان زيادی ماهی صيد کند ولی آن را جايگزين نکند و شما به عنوان حکومت کاری کنيد که صيادان به خاطر از دست رفتن کارشان به عنوان آس و پاس راهی اينجا و آنجای دنيا بشوند که فقط نان برای خوردن پيدا کنند آنوقت به اسم صيد زيادی يقهتان را میگيرند. اگر دود زيادی توليد کنيد و از حدی که برایتان تعيين کردهاند بيشتر کربن وارد جو زمين کنيد و کسی به کارخانهتان جنس نفروشد و در نتيجه بسته بشود و کارگران گرسنه بمانند و مهاجرت کنند آنوقت يقهتان را میگيرند.
در واقع مراسم چارديواری اختياری برای حکومتهای جهان سوم تمام شده چون نه تنها در فرآيندهای اقتصادی جهانی شرکت نمیکنند و ثروت ملیشان را زياد نمیکنند بلکه دارند به تعداد فقرای جهان اضافه میکنند و در نتيجه فشار فقر به همهی جهان وارد میشود. يعنی اگر جنابشان خيلی به جمعيت زياد علاقمندند بايد قبلن برای سير کردن شکمشان فکری کرده باشند وگرنه جمعيت زياد به قيمت دستکاری در زيرساختهای اقتصادی و تغيير واحد پول اثری روی جلب سرمايهگذاری جهانی ندارد و منجر به صدور فقير خواهد شد.
به نظر من، جمهوری اسلامی ماشه را کشيده.
نظرات