از علم و سياست و تيم ملی

هفته پيش يک رکورد جديد داشتم در دويدن که عبارت بود از 4 کيلومتر در 19:52 دقيقه. ديروز عصر بسلامتی‌تان رکورد را شکستم و تبديل شد به 4 کيلومتر در 19:48 دقيقه. علت رکوردشکنی اين است که دستگاه‌های باشگاه را عوض کرده‌اند و تردميل (که کاش اسم فارسی داشته باشد) جديد تنظيماتش اينطوری‌ست که يا بايد زمان بدهيد يا مسافت. اگر زمان بدهيد ممکن است کمتر از حدی که هميشه می‌دويد بدواندتان و اگر مسافت بدهيد آنوقت هر گلی زديد به سر خودتان زديد. من از روی همان 4 کيلومتر هميشگی فکر کردم مسافت بدهم و رکورد بزنم. بلاخره تيم ملی از اين گرفتاری‌ها دارد. حالا افتاده‌ام به مسابقه دادن با خودم. منتها مقدار کالری که در اين روش مسافتی می‌سوزانم کمتر است که آن هم فعلن فدای سرتان. در حال حاضر آدم رکورد بزند برود تيم ملی باقی‌اش اشکال ندارد. خلاصه ماراتون- المپيک ما داريم می‌آيیم.

اين از رکورد.

اين داستان ورود هکرهای جمهوری اسلامی برای مبارزه و اين‌ها يک وجه خيلی بامزه‌ای هم دارد. همه‌ی دنيا دارند می‌زنند توی سرشان که اين طالبان فعلی همان باقی مانده‌های مجاهدين افغان هستند که زمان حمله شوروی از طرف امريکا و پاکستان مسلح می‌شدند و گذاشته بودند‌شان سر راه لشکرکشی نيروهای شوروی. و همين‌ها الان شده‌اند بلای جان مردم افغانستان که سال‌ها بعد از رفتن ارتش شوروی و گرفتاری نان وادارشان کرد که به القاعده‌ای‌ها پناه بدهند که بلکه يک چيزی هم گير خودشان بيايد. حالا جمهوری اسلامی دارد پول نفت را تزريق می‌کند به يک گروهی که با دل راحت و شکم سير شروع کنند خرابکاری اينترنتی ياد گرفتن و تمام سوراخ سنبه‌های اطلاعاتی دم و دستگاه خود جمهوری اسلامی را هم پر کنند که هر کسی دو کلمه انتقاد کرد بروند وبسايت يا وبلاگش را هک کنند. بعد آنوقت فکرش را نمی‌کنند که فردای روز همين‌ها را يک کسی بيشتر بهشان پول بدهد خود همين‌ها می‌شوند باعث دردسر. يعنی اساسن آدم بردارد خون آلوده به ويروس را توليد کند که بريزد توی سرنگ بدهد دست يک عده آدم حقوق بگير که هر جا نياز بود فرو کنند توی بدن اين و آن. بعد فکر نکنند که اين سوزن را می‌شود به بدن خود همانی که استخدام‌شان کرده هم تزريق کرد. وقتی حضرات‌شان به نخست وزير سابق و رئيس سابق مجلس و رئيس جمهوری سابق و رئيس سابق مجلس خبرگان که اعتماد ندارند چطوری به هکرها اعتماد می‌کنند؟ آن وجه بامزه اين است که حالا آدم خودش بايد به رفتنش مطمئن باشد که يک گندی بزند به مناسبت اين که ديگی که برای من نجوشد و اين‌ها. داستان را که از اينطرفی که نگاه می‌کنيد دست‌تان می‌آید آن همه چماق به دست توی خيابان‌ها از کجاها آمده‌اند. حضرات هکرها! فکر فردای کارتان را هم بکنيد که بزنيد يک جايی را هک کنيد بعد گندش دربيايد که عوضی بوده يا رئيس رؤسا نظرشان عوض شده بعد اوضاع‌تان تبديل بشود به اوضاع آن‌هايی که محسن روح‌الامينی را توی کهريزک زدند. آن بالایی‌های‌شان که دارند راست راست می‌گردند ولی چهار تا نگهبان را گرفتند. وقتی نخست وزير سابق را با اين همه سر و صدا می‌گيرند هکرها را که اصلن با همين اسم هکر می‌گيرند و چهار تا عنوان جاسوسی هم بهتان می‌زنند که اصولن خودتان که هيچ فاميل‌های‌تان هم گرفتار می‌شوند. همين بابايی که به فائزه هاشمی بد و بيراه گفت را ببينيد و قبل و بعدش را هم ببينيد.

اين هم از اين.

کوين راد، نخست وزير سابق و وزير امور خارجه فعلی استراليا، در جريان سفر خاورميانه‌ای‌اش که هفته پيش بود اعلام کرد که استراليا با ايجاد منطقه پرواز ممنوع برای ليبی موافق نيست. جوليا گيلارد، نخست وزير فعلی، که همان هفته پيش در امريکا بود اعلام کرد که استراليا همراه با کشورهای ديگر غربی با ايجاد منطقه پرواز ممنوع برای ليبی و تحت نظارت شورای امنيت سازمان ملل موافق است. رسانه‌های داخلی از آن هفته تا به حال دارند با اين و آن مصاحبه می‌کنند که بلاخره تکليف امور خارجی در دولت استراليا با کيست؟ يکی دو نفر هم به راديو سراسری گفتند که به نظر می‌رسد اختلاف زمان ميان خاورميانه و امريکا و استراليا باعث شده هیچ کدام از مقامات دولتی نتوانند بر سر يک موضع واحد به قطعيت برسند و هر کسی دارد حرف خودش را می‌زند. داستان وقتی جالب‌تر شد که اتحاديه عرب هم درخواست منطقه پرواز ممنوعه را اعلام کرد. حالا همه‌ی اهل سياست در استراليا دارند توی رسانه‌ها می‌گويند کوين راد کجا بوده که از نظر دولت‌های منطقه هم بيخبر است. اگر قذافی بتواند تمام کشور را به زور بگيرد و مخالفان را سرکوب کند آنوقت کوين راد در استراليا به زحمت می‌افتد. دليلش اين است که کوين راد روابط خیلی خوبی با چينی‌ها دارد و چینی‌ها هم منافع جدی در افريقا دارند. يکی از متحدان کليدی چين در افریقا ليبی‌ست چون ليبی يکی از صادرکنندگان نفت به چين است. بنابراين دفاع از ليبی و قذافی برای چين اهميت استراتژيک دارد. حالا کوين راد با رد منطقه پرواز ممنوع برای ليبی عملن به قذافی مجال می‌دهد که با موافقت دستکم يک وزير خارجه غربی مخالفانش را با بمباران هوايی از بين ببرد. يکی دو تا مفسر سياسی ديروز اعلام کردند که به نظر می‌رسد کوين راد دارد رفته رفته روش ابراز مخالفت با جوليا گيلارد را دنبال می‌کند و اين يعنی تصويرسازی يک دولت مغشوش در کابينه حزب کارگر و نااميدی رٱی دهندگان از اين حزب و رهبری آن. حقیقتش خيلی سؤال برانگيز شده که چرا کوين راد در مقابل سرکوبی مخالفان قذافی طرف قذافی را می‌گيرد.

اين هم از کوين راد.

به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشايد ... اين را بايد بدهم به خط زر بنويسند بگذارم بالای کندوی زنبورها. زنبورها رنگ زرد و طلايی را تشخيص می‌دهند و اخيرن هم متوجه شده‌ام که اگر وقتی از تازه از خانه‌های کندو بیرون می‌آيند بگیرم بگذارم‌شان توی يک قفسه مجزا به زور تا 3 هفته دوام می‌آورند و کیسه سمی‌شان هم خالی‌ست. منتها يک تکه پنبه را که با فرمون (Pheromone) زنبور ملکه آغشته کنم بگذارم کنار قفسه آنوقت ز تاب جعد مشکينش چه خون افتاد در دل‌ها می‌شوند و کيسه سمی‌شان رشد می‌کند. اين يعنی موجودات زنده به بوها واکنش نشان می‌دهند که البته همه اين را می‌دانيم. منتها چرا کيسه سمی‌شان رشد می‌کند و پر می‌شود؟ جالب هم اين است که زنبورهای کارگر حتی اگر در داخل کندو هم باشند چيزی در همين حدود دو سه هفته زندگی می‌کنند ولی پر شدن کيسه سمی با استنشاق بو يعنی اولين بخشی که در بدن زنبورها فعال می‌شود بخش دفاعی بدن‌شان است. اين را داشته باشيد که نيش زنبور جنبه دفاعی دارد و برای شکار از آن استفاده نمی‌کنند. يک چيز جالبی که زياد ديده بودم اين بوده که بعضی‌ها حتی توی سربازخانه‌ها چادر مادرشان را با خودشان می‌آوردند و وقتی می‌خواستند بخوابند چادر مادرشان را مثل ملاقه می‌کشيدند روی خودشان. خيلی‌ها را هم ديده‌ام که در بزرگسالی هم همينطورند و چادر مادرشان را بيشتر از ملافه دوست دارند. من نمی‌دانم دخترها هم همينطورند يا نه. حدس می‌زنم به درجاتی بايد همينطور باشند. به هر حال توی زنبورها اندام دفاعی آماده می‌شود. حالا بخش پيچيده‌تر داستان اين است که بروم ببينم اگر ملکه يک کندو را بگذارم کنار زنبورهای يک کندوی ديگر همين اتفاق تکرار می‌شود يا نه. از جنبه انسانی احتمال می‌دهم چادر يک مادر برای بچه يک مادر ديگر جذابيت بويايی نداشته باشد. اين را هم نمی‌دانم ولی از جنبه علمی به نظرم درست درمی‌آيد. يعنی يک دريافت کننده شيميايی در حس بويايی ما ايجاد می‌شود که منحصربفرد است و جايگزين هم ندارد. ولی اين را هم می‌دانيم که دستگاه عصبی آموزش پذير است. يعنی می‌تواند درجات اهميت را بفهمد و خودش را با آن‌ها تطبيق بدهد. بنابراين اينطوری نيست که به بوهای جديد عادت نکند مگر اين که از يک آستانه‌ای فراتر بروند و تحمل ناپذير باشند. يعنی آسیب بزنند. بنابراين بخش منحصربفرد وجود دارد ولی دستگاه عصبی هم می‌تواند خودش را تطبيق بدهد. چی توی مغز زنبور تغيیر می‌کند البته می‌ماند به اين که بروم يک مقداری مواد شيميايی از توی يخچال دربياورم و بريزم روی بافت‌های مغز زنبور و بعد زير ميکروسکوپ نگاه‌شان کنم بلکه يک چيزی از توی‌شان درآمد.

من فعلن بروم همين کار را بکنم. شما در ضمن آن رکوردی را که نوشتم خاطرتان باشد. اگر رکورد خدمت‌تان هست ولو در زمينه وزنه‌برداری، بنويسيد که اگر مراسم انتخاب تيم ملی در کار بود يک جايی اثری ازتان باشد.

نظرات

پست‌های پرطرفدار