جزئيات و تنوع
توی همين وبلاگ نوشتهام که يک وقتی در همين استراليا توی يک شيرينی فروشی کار میکردم. علاوه بر موضوع کيک و شيرينی و چی را بريزی روی چی و چقدر بريزی و اين حرفها خيلی هم چيزهای نامربوط به کيک و شيرينی هم ياد گرفتم که صد سال توی رسانه و آزمايشگاه ياد نمیگرفتم. مثل اين که وقتی دو تا آدم دارند چهارصد قطعه شيرينی میپزند و پانصد تا باقیشان هم توی راهند که پخته بشوند و راديو هم کار میکند پخش کردن يک داستان از راديو مثل فحش دادن است. فقط موسيقی آن هم در حد "پارسال با هم رفته بوديم زيارت" کارساز است که گاهی وسط خواندن خواننده آن بابايی که دارد سينی کيک را میگذارد توی فر 180 درجه به جای زيارت بخواند "قيامت" و وقتی سينی را از توی فر درمیآورد بخواند "ضيافت" و همينطور دری وری را ادامه بدهد تا کيک و شيرينیها تمام بشوند.
منتها يک چيزی را همان وقت تجربه کردم که بعدها توی آزمايشگاه هم سر و کلهاش پيدا شد و به نظرم میآيد اصل داستان همانجاست.
به صاحب شيرينی فروشی گفتم موافقی به دو تا از اين کيکهای هر روزهمان يک کمی رنده پوست پرتقال اضافه کنيم ببينيم مردم دوست دارند يا نه؟ يک کمی فکر کرد ديد قيمتی که بابت اين تغيير میدهد میشود حدود دو دلار ولی هر قطعه از کيک را میفروشد سه دلار بنابراين در بدترين حالت هم توی آن همه کيکی که پخته میشود هزينه زيادی روی دستش نمیگذارد. گفت موافقم.
توی دو تا کيک را رنده پوست پرتقال ريختم و بعد که پخته شدند توی ظرفهای جداگانه گذاشتم که حواسمان باشد کدام به کدام است. خريداران هم اگر به دنبال کيک خاصی نباشند با دست همان چيزهايی را که توی ويترين است نشان میدهند که برایشان تکه کنيد. از اتفاق خوب اين که چند نفری که همينطوری کيکها را انتخاب کرده بودند از فروشنده پرسيده بودند يک چيزی توی اين کيکها هست که خوشمزهتر از کيکهای مشابه هميشگی هستند. صاحب شيرينی فروشی متقاعد شد که با چهار تا رنده پوست پرتقال میتواند بيشتر بفروشد.
توی آزمايشگاه يک مادهای ريختم روی بافتهای مغز زنبور، دو روز بعد که بافتها را زير ميکروسکوپ ديدم يک نقطههای قهوهای روی بافتها پيدا شدند که قبلن نديده بودمشان. توی مقالهها را هم گشتم چيزی پيدا نکردم. چند تا عکس از بافتها گرفتم و گذاشتمشان کنار.
يک آقايی هست که کارش زنبورداریست و به کندوهای ما هم رسيدگی میکند. هفته پيش خواب آلود آمده بود سر کندوها. داشتيم حرف میزديم گفت بازار زنبورداری و عسل خراب شده مجبور شدم بروم يک جايی شب کاری کنم که هزينههای زندگیام دربيايد. گفتم چرا خراب شده بازار؟ گفت زنبورهای استراليايی بيماری دارند تا درمان نشوند کسی عسل ازمان نمیخرد. گفتم چه بيماری دارند؟ گفت يک کرمی توی کندوها هست که به شيره خوراکی توی خانههای کندو اثر میگذارد و زنبورها را يا میکشد يا ناتوانشان میکند. عسلشان هم بدمزه میشود.
بدو بدو آمدم دنبال مقاله گشتم ديدم يک چيزهايی شبيه به همين که من ديده بودم گزارش شده ولی اصل را گذاشتهاند به اين که کرمها را از بين ببرند و اثرشان را روی زنبورها دنبال نکردهاند چون به هر حال میدانند که زنبورها مريض میشوند و فرقی ندارد کجای بدنشان چطوری میشود.
يک تغيير کوچک توی يک ژن میتواند رنگ چشم آدم را عوض کند يا اصلن چشم را از کار بيندازد. يک تغيیر کوچک ديگر میتواند يک بلای ديگری سر يک جای ديگری از بدن بياورد. چند تا رنده پوست پرتقال میتواند طعم يک کيک را عوض کند. يک کرم 5 ميليمتری میتواند يک آدم را بفرستد شب کاری.
اين جزئيات هستند که وقتی تغيیر میکنند دنيا عوض میشود. تنوع از همينجا میآيد.
نظرات