در قاب عکس استراليايي: اگر نمي‌گفتم تو از کجا متوجه مي‌شدی؟

چند وقت پيش از طريق يکي از دوستانم با يک خانم دکتر ژاپني آشنا شدم. تخصص ايشان از آن رشته‌هايي‌ست که خيلي از ما تا وقتي در ايران هستيم تصوری درباره‌ی وجود چنين زمينه‌هايي نداريم. حالا ببخشيد اگر گفتم خيلي از ما، درستش اين است که بنويسم تا جايي که من ديده‌ام. اين خانم ژاپني اصلأ در زمينه‌ی تبادلات فرهنگي درس خوانده و مدرس زبان ژاپني‌ست، يک جورهايي هم به دانشجوياني که از ژاپن مي‌آيند برای کلاس‌های انگليسي کمک مي‌کند که راه بيفتند روزهای اول. اما کاری که واقعأ انجام مي‌دهد و خيلي هم حرفه‌ای‌ست يک چيز ديگری‌ست. کارش عبارت است از تحقيقات فرهنگي در زمينه‌‌ی محيط زيست. يعني آن پسزمينه‌ی ژاپني‌اش را برای يک مفهوم تازه‌ای که هدفش حفظ محيط زيست است به کار گرفته. جهت اطلاع‌تان هم دولت استراليا يک بخشي از يک جنگل در ايالت تاسمانيا را به ايشان سپرده که طرح خودش را در آنجا دنبال کند. اما بار سومي که او را ملاقات کردم خيلي جالب بود. گفتم اين موضوع صيد مرواريد چيست؟

زن: يک سنت قديمي ژاپني‌ست که غواص‌های محلي برای صيد مرواريد مي‌روند به دريا.

من: چه جالب! توی سواحل خليج فارس هم هست البته حالا ديگر خيلي به ندرت.

زن: زن‌ها چطور؟ غواصي مي‌کنند؟

من: از بعضي محلي‌ها در جزيره‌ی قشم شنيده بودم زن‌ها قديم‌ها برای صيد مرواريد غواصي مي‌کردند ولي چون بازار مرواريد اصلأ منتقل شده به کشورهای جنوب خليج فارس حالا خود موضوع متروکه شده. توی ژاپن چطور؟

زن: توی ژاپن کار غواصي برای صيد مرواريد با زن‌هاست.

من: يعني اصلأ اين حرفه زنانه‌ست؟

زن: بخشي که من درباره‌اش تحقيق مي‌کنم و حالا در دو سه جزيره‌ بيشتر نيست همه‌اش زنانه‌ست.

من: لابد برای تجارت غواصي مي‌کنند؟

زن: اگر چيزی صيد کنند که بيارزد تجارت هم مي‌کنند با صيدشان.

من: يکي از دوستان من همينجا موضوع تحقيقش تجارت سنتي در بين زنان هست، حالا اين صيد مرواريد خيلي نزديک است به همان مدل تحقيقات.

زن: خوب توی کشورهای شرقي زنان بيشتر اهل تجارت‌اند ولي بيشتر در گرو‌ه‌های زنانه.

من: آره واقعأ، توی ايران تا جايي که من مي‌دانم خانم‌ها در تجارت طلا در مقياس‌‌های خانگي خيلي سرآمد هستند. حالا اين موضوع صيد مرواريد با آن داستان جنگل تاسمانيا چه ربطي به همديگر دارند؟

زن: خيلي ربط مستقيمي ندارند ولي از جنبه‌ی مفهومي نزديکند چون همين سنت صيد مرواريد دست کم باعث شده يک جاهايي خطر آلوده شدن آب‌های کنار جزاير خيلي کم بشود. يعني زنان محلي برای حفظ آن سنت دارند محيط زيست را هم حفظ مي‌کنند. اگر بشود همين را در مورد جنگل هم تعميم داد آنوقت مي‌شود به تشويق حرکت‌های بومي برای حفظ محيط زيست اميدوار بود.

من: اين طرح را جايي معرفي کردی؟

زن: يک قرارداد دارم با راديو ABC استراليا که بايد برای اون‌ها برنامه‌ی راديويي بسازم درباره‌ی همين صيد مرواريد توسط زنان.

من: برای خود ژاپني‌ها چطور؟

زن: منظورت چيه؟

من: منظورم اينه که محصولي به زبان ژاپني برای خود ژاپني‌ها توليد مي‌کني که اگر باخبر نيستند بلاخره باخبرشان کني از اين روش صيادی؟

زن: نه.

من: نوشته چطور؟

زن: نه، همه‌اش به زبان انگليسي‌ست.

من: يعني ژاپني‌ها اگر انگليسي بلد نباشند شايد هرگز باخبر نشوند چه چيزی در کشورشان هست؟

زن: اگر منظورت اين است چرا من به زبان ژاپني چيزی نمي‌نويسم خوب واقعأ اعتقادی به نوشتن به زبان ژاپني ندارم.

من: چرا؟ موضوع درآمد و اين‌هاست؟

زن: نه اصلأ، موضوع اين است که وقتي به زبان ژاپني بنويسم آنوقت فقط خود ژاپني‌ها متوجه مي‌شوند. خوب چه فايده‌ای دارد؟ هر ژاپني که بخواهد اين موضوع را تحقيق کند يا اصلأ برود زنان صياد مرواريد را ببيند خيلي کار سختي نيست برايش ولي فکر کن اگر همين موضوع را به زبان انگليسي به تو نمي‌گفتم تو از کجا متوجه مي‌شدی؟ ما ژاپني‌ها مدت‌هاست سعي مي‌کنيم خودمان را به دنيا بشناسانيم.

من: باور نمي‌کني اما گاهي من خودم هم گرفتار همين حرف مي‌شوم که ما هي مي‌رويم بالا و از آن بالا دوباره شيرجه مي‌زنيم توی همان حوض کوچک خود‌مان.

زن: ببين من مي‌روم ژاپن درس مي‌دهم هر چند ماه يک بار. همه‌ی دانشجوهايم را تشويق مي‌کنم که حرف زدن با دنيا را ياد بگيرند. بلاخره اين که زبان ما جهاني نيست که تعارف ندارد.

من: خيلي جالب بود، يعني کاملأ بر خلاف انتظارم بود. حالا چه وقت مي‌شود اين برنامه‌ی راديويي را گوش کرد؟

زن: هر وقت که سي دی برنامه را گذاشتي توی دستگاه.

من: ا ِ ... داری سي دی را؟

زن: هستش منتها زير يک خروار کاغذ.
.
.
.
زن: ايناهاش. وقتي شنيدی نظرت رو بگو.
.
.
.
.

نظرات

پست‌های پرطرفدار