دنباله‌ی فعلأ

خيلي برايم جالب شده که در حيطه‌ی روابط اجتماعي در استراليا هر مناسبتي که پيش مي‌آيد که امکان تبديل کردنش به تفاهم و همنشيني اجتماعي وجود دارد نه تنها مسير آن مناسبت را به دور هم جمع شدن تغيير مي‌دهند بلکه همان آدم‌هايي که قرار است ميهمان يا مدعو باشند برای مراسم مشارکت فعال مي‌کنند تا جو آن مناسبت هر چه بيشتر به تفاهم نزديک بشود.

از جنبه‌ی مادی موضوع که مثلأ يک نکته‌اش همين خوردني‌های چنين مناسبتي‌ست تقريبأ به سادگي برگزارش مي‌کنند ولي آنقدر همين گفتگو کردن آدم‌ها فضا ايجاد مي‌کند که گاهي اصلأ آدم ترجيح مي‌دهد به حرف زدنش برسد تا به حواشي‌ای مثل خوردني‌ها. شايد هم همين دليل است که در اين مراسم به جای اين که غذا را بگذارند در يک نقطه، يک عده‌ای سيني‌های غذای کم حجم را در جمع مي‌گردانند تا آن گپ زدن‌ها گسيخته نشوند.

آخرين مرحله‌ی مراسم مربوط به جمع کردم ميزها و وسايل ميهماني. رئيس دانشکده تقريبأ اولين نفری بود که شروع کرد به جمع کردن ميزی که جلوی خودش بود و اتفاقأ دو تا از دانشجوهايش که داشتند همانجا با هم حرف مي‌زدند همينطور به حرف زدن ادامه دادند تا ميز جمع شد و بعد يکي از همان دانشجوها ميز جمع شده را برد و کنار باقي وسايل گذاشت.

جدا از اين که داشتيم حرص مي‌خورديم که چرا گارسن‌ها طرف‌مان نمي‌آيند اما شب خيلي خوبي بود. رفتم پلنگ صورتي را برسانم خانه‌اش، از زور خستگي در حال مردن بودم. کلي هم با احتياط رانندگي کردم که خواب آلودگي کار ندهد دستم. حالا که خودم رسيده‌ام خانه مي‌بينم جناب پلنگ صورتي موبايلش را جا گذاشته توی ماشينم.

حالا امروز کارم درآمده که موبايل را ببرم برايش.

اين هم باقي آن فعلأ که گفتم مي‌نويسمش.

نظرات

پست‌های پرطرفدار