سايبر زدگي جهان سومي ها

برای چند هفته ی متوالي از دانشجويانم سوال کردم که چقدر با سايت هايي شبيه به بلاگر يا اورکات آشنا هستند و ازشان خواستم در کنار کارهاي آزمايشگاهي به دو سه سوال هم به صورت مکتوب جواب بدهند.
بعضي از جواب ها را هم مفصل تر خواستم. نتايجش جالب شده. که بعضي هايشان را مي نويسم
مثلأ غربي ها (منظورم اروپای غربي، امريکای شمالي و استراليايي هاست) تقريبأ سر و کار زيادی با وبلاگ و اورکات و بقيه ی انواعش نداشتند. تعامل دو جانبه مثل چت کردن را دارند اما دليلي نمي بينند که عکسشان را بگذارند در سايتي که مثلأ دوستانشان آن ها را ببينند
بر عکس شرقي ها، حتي آنهايشان که در غرب زندگي مي کنند هر جايي که قرار باشد يادبودی از خودشان بگذارند آن را گذاشته اند. سايت های عجيب و غريب دوست يابي و مشخصات رد و بدل کردن

جواب های مفصلشان به بعضي سوال ها جالب تر بود. مثلأ غربي ها عمدتأ نوشته بودند چرا بايد وبلاگ داشته باشيم در حاليکه اگر قرار است بنويسيم و آنقدر جدی است که ارزش چاپ کردن دارد آن را مجاني در اختيار ديگران بگذاريم؟ يا اين که چرا عکسمان را بگذاريم در اينترنت؟ اگر دوست داشته باشيم با کسي دوست بشويم مي رويم به خودش مي گوييم

بر عکس شرقي ها ظاهرأ هميشه يک "راز مگويي" دارند که نه مي شود در خانه گفت نه در خيابان. برای همين هم راحت ترند که آن را به فضای سايبر بدهند. يک دانشجوی هندي ام مي گفت نمي شود از قيد عقايد خانوادگي ام راحت بشوم برای همين مي روم و در اينترنت با کسي دوست مي شوم که مي خواهم

البته حرف های هر دو طرف منطقي هم هست. پسر و دختر غربي که هر روز موهايشان به يک رنگ و مدل است يا لباس های عجيب و غريب مي پوشند احتياجي به خودنمايي ندارند. همين هستند که هستند. اگر از سر و قيافه اش خوشتان بيايد مي توانيد برويد و با او دوست بشويد، البته نمي توانيد به او بچسبيد چون زندگي شخصي اش مهم تر از همه چيز است. اما شرقي ها تا از لباس سنتي شان بيرون بيايند کلي زمان زندگي شان را از دست داده اند، ضمن اينکه زندگي خصوصي شان همان زندگي عمومي است منتها تعداد نفراتش کمتر است. در واقع هميشه جمعي زندگي مي کنند، چيزی شبيه به ترس از تنهايي. حالا اينترنت هم اضافه شده به جمع قديم شان

اين ها را که مقايسه مي کنم با وضع خودمان در ميان ايراني ها، چه داخل و چه خارج، مي بينم ما هم وسط همان شرقي ها هستيم، وسط جهان سومي ها، ولو که خارج از ايران زندگي کنيم. راز مگو داريم، فرديت نداريم، و فضای سايبر را در حکم جمع جديدی فرض کرده ايم که مجبوريم به نيازهايش پاسخ بدهيم، مثل اين که مجبور باشيم کاری را انجام بدهيم

اما يک نکته ی به قول معروف باريک تر از مو هم وسط اين حرف ها بود که برايم جالب بود اين که غربي ها در فضای سايبر مايلند مولد باشند و اگر نباشند حوصله ی سر و کار پيدا کردن با فضای سايبر را ندارند، اگر فضای سايبر پولي برايشان در نياورد چرا بايد وقتشان را برای آن صرف کنند. اما شرقي ها مصرف کننده ی سايبر هستند و همه چيز درونش مي خرند بدون اينکه اول به فکر استفاده اش باشند. همين حرفي که آل احمد يک جايي نوشته بود که مثل کتاب دعای کهنه ای که نه مي شود نگهش داشت، نه مي شود دورش انداخت. حال فضای سايبر هم کتاب دعای کهنه ی شرقي ها شده و بايد آن را هم به جمع عقايد دست و پا گير جهان سومي های مصرف کننده اضافه کرد

اگر سر و کارم با کارهای آزمايشگاهي نبود دنبال کردن چنين سوژه ای مي توانست برايم جالب باشد


نظرات

پست‌های پرطرفدار