مالزی و رفسنجاني
حدود دو سال پيش و به مناسبت يک کار دانشگاهي دو ماهي رو در مالزی گذروندم. همون هفته ی اول ورودمون رفتيم يک مدرسه ی بين المللي پيدا کرديم که دخترم رو ثبت نام کنيم. فرم ثبت نام رو پر کرديم و داديم به ناظم مدرسه. تا ديد ايراني هستيم گفت آقای فلاني رو مي شناسي؟ به طور کامل مي شناختمش هم از زور معروفيتش در دوره ی رفسنجاني و هم به خاطر اينکه اوايل انقلاب تا حدودی شاگردش بودم و البته به چند دليل اداری ديگه. گفتم بله. ناظم مدرسه گفت قبلأ بچه ش اينجا درس مي خوند. تلفن رو برداشت و بهش زنگ زد. اسمم رو که بهش گفت اونهم شناخت و خلاصه گوشي رو بهم داد و سلام وعليکي و قراری که برم دفترش ببينمش. برام جالب شد که اين حضرت که بعد از رياست جمهوری رفسنجاني ناگهان ناپديد شده بود يکدفعه سر از مالزی درآورده بود. رفتم ملاقاتش با پيشزمينه ای که از چهره ش داشتم. خانم منشي که اومدنم رو بهش خبرداد لطف کرد و خودش اومد و با هم رفتيم توی دفترش. اما عينهو چوب خشک شده بودم. اون آدم يقه سه سانت با محاسن بلند تبديل شده بود به يک آدم شيک پوش و کراواتي و حسابي تر تميز. انگليسي هم اساسي حرف مي زد. اجازه بدين اسمش و محل کارش رو نگم، اما همينقدر بدونين که ورود به محل کارش چندان هم آسون نبود. دو سه ساعتي که پيشش بودم معلوم شد کلي از آدم های دوره ی رفسنجاني توی مالزی جمع شدن و سرشون به همه رقم کاری گرمه. از هتلداری و رسانه تا کارهای نفتي و سياسي. اون حضرت همون دو سال پيش مي گفت اومدن بهم گفتن برگرد بيا يک مسئوليتي بگير اما قبول نکردم گفتم دو سه سال ديگه هم بايد صبر کنيم. توی اون دو ماهي که مالزی بودم مرض روزنامه نگاريم چند باری عود کرد و رفتم اينور و اونور ببينم واقعأ دوستداران رفسنجاني توی مالزی هستن يا نه، که هر بار به يک آدمي بر مي خوردم که اين نظر رو تأئيد مي کرد. خيلي پر بيراه نيست اگه بگم مالزی حيات خلوت اقتصادی-سياسي ی رفسنجانيه. البته انتخاب بدی هم نيست، هرچه باشه حالا مالزی رو حالا بايد قطب اقتصادی-سياسي ی شرق آسيا حساب کنيم، اون هم در مقايسه با حيات خلوت بعضي بزرگترها که خيلي که باشه به حدود عراق و افغانستان و دبي مي رسه

نظرات

پست‌های پرطرفدار