شيپورهای وارونه
تحقيقأ تمام دولتمردان و کاربدستان قديم و جديد در ايران برای مدت های کوتاه يا بلند در رسانه ی رسمي ی صدا و سيما کار کرده اند، بعضي ها هم که بعدتر سر و کارشون با مطبوعات افتاده. بنابراين احساس رسانه ای بودن در قريب به اتفاق مسؤلان ايراني وجود داره. از بخت بد رسانه ها در همه ی دنيا به کارکنانشون نوعي احساس نخبه گي رو منتقل مي کنن، دليلش هم واضحه، چون يک آدم خودش رو در مقابل يک ملت مي بينه که مي تونه باهاشون حرف بزنه. اما اگه مهار اين احساس نخبه گي از دست آدم های رسانه ای در بره هم خودشون رو به لجن مي کشن هم رسانه رو. نمونه هاش در همه ی رسانه های دنيا هست. اما در ايران اين وضعيت به مراتب خراب تره چون آدم های رسانه ای به تدريج ميزان دانششون کاهش پيدا مي کنه بدون اينکه سيستم به فکر آموزش اونا بر بياد. اين مديران رسانه ديده بعدأ که سر از کارهای ديگه ی حکومتي درميارن به جای کار جدی انجام دادن شروع مي کنن به کار رسانه ای کردن، درست شبيه به دکوری که اون پشتش خاليه اما جلوش با هزار جور رنگ و لعاب خيره کننده به چشم مياد. مخاطبان اين آدم های حکومتي-رسانه ای در هر بار برخورد واقعگرايانه با جامعه ی خودشون متوجه مي شن که همه چيز به شکل دکور درست شده و همين باعث بروز گرفتاری های اجتماعي مي شه. مردم ميان راهپيمايي مي کنن و بعد فيلم خودشون رو مي بينن اما در ازای کاری که کردن هيچ تفاوتي در شيوه ی مديريت امور نمي بينن. نکته ی دردناکش اينه که اهل حکومت-رسانه هم کم کم باورشون مي شه که اساسأ جامعه رو با همين مدل مي شه راه برد و چون قبلأ شنيدن که در کشورهای پيشرفته هم رسانه ها مردم رو سرگرم مي کنن اين ها هم شروع مي کنن با طرح برنامه های رسانه ای در سازمان های خودشون مردم رو سرگرم مي کنن. اما حتي آدم های معمولي هم وقتي کمي به اين برنامه ها نگاه مي کنن مجبور مي شن بپرسن پس آش و پلوی اين هفت دست کاسه و بشقاب کجاست؟ ابطحي از اون آدم هايي بوده که در تمام دوره ی کاريش با رسانه ها سر و کار داشته و سخت افزار رسانه رو مي شناسه اما مثل بقيه ی حضرات از محتوای اون خبر نداره بنابراين وقتي شروع به گزارش کردن وقايع مي کنه بيخبره که بايد توی همون نوشته به سؤال های مخاطبانش هم جواب منطقي بده، يا اينکه مثل رسانه ای های حرفه ای در همه ی دنيا سر مخاطب رو به طاق بکوبه که تازه وقتي از گيجي دراومد بپرسه اين که گفتي چي بود و در همين فرصت اونقدر خبرهای ديگه در اطرافش تلنبار شده باشه که از خير پاسخ شنيدن هم بگذره. نمونه ی جالب اين نوع برخورد حکومتي-رسانه ای رو در گزارش ابطحي از پارلمان دانش آموزی ببينين
به طور منطقي اعضای اين پارلمان بايد بين شش تا هجده ساله باشن. بزرگترينشون، يعني هجده ساله ها در زمان دوم خرداد ده ساله بودن يعني کلاس چهارم ابتدايي. حتي در دوره ی دوم خاتمي هم بزرگه شون کلاس سوم راهنمايي بوده. يعني ابطحي واقعأ به ذهنيت سياسي ی اين دانش آموزان باور داره؟ مثلأ وقتي در افتتاحيه شون گفتن: "ما که در واقع نه اهل انقلابیم و نه فرزاندان دورهی جنگ، ما فرزندان دوره اصلاحاتیم و می گوییم: اگر خاتمی می رود اگر حاجی می رود غمی نیست ماخود راست قامتان همیشه اصلاحات خواهیم ماند " مي فرمائيد اين دانش آموزان اعضای کادر مرکزی ی فلان حزب سياسي هستن؟ ابطحي به مخاطبش نميگه آخه اين تشکيلات چه فرقي با افتتاح هزاران پروژه ی نيمه کاره در دوره ی رفسنجاني داره؟ يعني دولت دلش رو به اين داستان ها خوش کرده که فردای روز همه ی اعضای اين پارلمان رو يک دربان هم به رسميت نمي شناسه که بهشون اجازه ی ورود بده. چند سال پيش توی کنفرانس رياضي ی ايران توی دانشگاه ملي يک استاد جوان ايراني رو از آلمان دعوت کرده بودن. اونقدر جوان بود که شکل بچه دبيرستاني ها مي موند. بعد از يکي از فاصله های استراحت يکي از کارکنان انتظامات راهش نمي داد بره توی سالن بعد هم باهاش دعوا مي کرد که کارت فلان آقای دکتر رو دزديدی که بری توی سالن. با داد و هواری که شد به دادش رسيدن و آوردنش توی سالن. حالا اقای خاتمي که به دانشجوهای معترض گفته بود اگه زياد سر و صدا کنين مي گم بيرونتون کنن فکر نمي کنه با دو تا نهيب دربان پارلمان اين دانش آموزان تا خونه شون مي دون؟ آقای ابطحي ی عزيز! اگه اهل رسانه ها در شکل کلي برای سرگرم کردن مردم کار مي کنن ديگه پارلمان که راه نميندازن، سد نيمه کاره رو که تبليغ نمي کنن، آخه برای اهل رسانه هم يک پادزهرهايي هست که اونها رو از خطر خود شيفتگي و نخبه گي درمياره. اين کمبود دانش نرم افزاری در رسانه های ايران باعث شده اهل حکومت-رسانه شيپور رو با هزار زحمت از سر گشادش بزنن تازه ادعا هم کنن که صدايي که ازش دراومده يک صدای تازه س
نظرات