فوتبال ايراني-جماعت ايراني
اينجا توی بريزبن يک خيابوني هست که رستوران داراش به سبک اروپا صندلي هاشون رو توی پياده رو مي چينن. ظاهرأ اولين رستوران يا به عبارت درست تر کافه ی اين خيابون رو يک ايتاليايي ی مهاجر راه مي اندازه که حالا خودش و پسرش اونجا رو اداره مي کنن. البته خدم وحشم زياد دارن. يکي از دلايل معروفيت اين کافه ی سه چهار دهنه پخش کردن مسابقات فوتبال تيم ايرانه و هر بار که مسابقه ای برگزار مي شه ايراني ها مي رن اونجا که قهوه بنوشن و فوتبال تماشا کنن. من برای اولين بار بود که برای بازی ايران-ژاپن رفتم اون کافه، با يکي از دوستام، البته تعريف کافه رو قبلأ زياد شنيده بودم. حقيقتش آدم وقتي وارد بعضي از اين جمعيت های ايراني مي شه که سال هاست خارج از ايران زندگي مي کنن به خودش مي گه چه فرقي بين جمهوری اسلامي با اين حضرات منتقد سال ها دور از وطن هست؟ من اون شب دائم از خودم مي پرسيدم. يعني اون اندازه ای که نوجوان های توی ايران از دنيا اطلاع دارن و اتفاقأ در خيلي از موارد درست و دقيق هم هست اين حضراتي که سال هاست اينجاها هستن خبر ندارن. يک چيزهايي مي گن که آدم خنده ش مي گيره. آخه اين ضياء که تلويزيون ان آي تي وی رو راه انداخته که ديگه اين حرف ها رو نداره که آدم توی خارج از کشور ديوونه ش باشه و حرفاش بشه فاکت سياسي. اونوقت همين خارج نشين های اين مدلي، و نه همه، با حرف های دری وری ی که ميگن مي شن نمونه ی کل خارج نشين ها که وقتي پاشون به ايران مي رسه مزخرفات تحويل مردم مي دن که ما کي هستيم و چه ها مي کنيم، و همين جوری هي بهانه مي دن دست جمهوری اسلامي که با وصل کردن آدم های توی ايران به اين ها هر بار به يک بهانه ای بساط بگير و ببندش رو راه بندازه. آدم دلش مي سوزه که يک عده جوون با استعداد و با ايده توی ايران به هر دری مي زنن که بيان دنبال درس و دانشگاه و حتي زندگي بهتر ولي به دلايل مالي نمي تونن، اونوقت اين ها رو مي بيني که سال هاست سرگرم دری وری گويي هستن و يک آجر روی آجر نذاشتن

نظرات

پست‌های پرطرفدار