قطر، فکرهای تازه
تا پيش از اين که برسم به قطر
تصوری که از دوحه داشتم يک چيزی بود در شکل و شمايل دوبی يعنی ظاهر خيلی اتو کشيده
و چپ و راست غذاخوریهای سرپايی و بازارهای سرپوشيده برای خالی کردن جيب آدمها و
بخصوص ايرانیها. منتها در دوحه از همان فرودگاه به هتل به کلی تمام تصوراتم بیجا
از آب درآمدند. نه تنها خبری از دوبی نبود بلکه دوحه يک جای جذابتری به نظرم آمد.
خوب از ظواهر دوبی چيزی در دوحه نيست برای همين هم خيلی راحت فرصت میکنيد تا بومیها
را ببينيد. توی دوبی بايد مدت قابل توجهی از سفرتان بگذرد يا شما برويد سرک بکشيد
اينطرف و آنطرف تا چهره بزک نکرده شهر را ببينيد ولی در دوحه خيلی سرراست میرويد
سر اصل داستان شهر.
اول اين که شهر دوحه شبيه به
يک کارگاه بزرگ ساختمانیست. همه جا در حال ساخت و سازند و آنطوری که با مردم عادی
و چندين مورد هم با مقامهای دولتی و دانشگاهی حرف زدم اين ساخت و سازها هنوز برای
جام جهانی فوتبال نيستند. خوب پس چی دارند میسازند؟ اين سوال خوبیست و به نظرم
همين تفاوت اصلی دوحه و دوبی باشد.
جواب سوال را در توضيح يک شام
میدهم. با رئيس يکی از مراکز تحقيقاتی قطر که زير نظر ملکه اداره میشود در جريان
کنفرانس آشنا شدم. پروفسور IT در يکی از دانشگاههای فرانسه ولی اصلن الجزايری بود. دعوتم کرد
به مرکزشان و کلی هم وقت گذاشت که همه بخشها را برايم توضيح بدهد. بعد گفت امشب
يک گروهی را دعوت کردهام برای شام و خيلی دوست دارم تو هم دعوتم را قبول کنی و
بيايی. من هم قبول کردم و شب آمد هتل و سوار شديم رفتيم يک رستوران ايرانی در دوحه
به نام رستوران اصفهان. باقی ميهمانان عبارت بودند از استادان عربزبان از کشورهای
مختلف در رشتههای علمی متفاوت که همهشان در MIT کار میکنند. از تونس،
الجزاير، مصر، مغرب، تا عراق و عربستان و خلاصه همهشان. به تمامشان دفتر و دستک
و حقوق میدهند که مراکز تحقيقاتی دوحه را اداره کنند. فکر کردم خيلی بايد باسمهای
باشد داستان که از اسم و رسم ديگران استفاده کنند منتها بعد که با چندتايیشان حرف
زدم متوجه شدم خيلی جدیتر از اين حرفهاست و قطریها متوجه شدهاند که بايد به
جای بزک کردن کشورشان که محصولش چيزی دربيايد شبيه به دوبی، بايد بروند برای
زيرساختهای توسعهای سرمايهگذاری کنند. يک خانم دکتر الجزايری- امريکايی-
فرانسوی را از شرکت ياهو به عنوان محقق مدعو به مرکزشان آوردهاند که يک تشکيلاتی
شبيه به ياهو برای مخاطبان عرب راهاندازی کند.
يک چيزی بنويسم توی پرانتز.
گفتند يک محقق ايرانی هم داريم و بيا ببريم آشنایتان کنيم. رفتيم توی يکی از اتاقها
ديدم يک دختر جوان ايرانی پشت يک ميز نشسته و دارد با کامپيوتر کار میکند. بعد که
آشنا شديم گفت از صنعتی شريف فارغالتحصيل شده و بورس فوق ليسانس گرفته و رفته
کانادا. استادش مصریست و از قطر دعوتش کردهاند برای همکاری. او هم گفته من با
دانشجويم میآيم. آنها هم قبول کردهاند. توی دوحه نشسته و دارد طرح فوق ليسانسش
را انجام میدهد منتها خانه با مبلمان و وسايل زندگی، ماشين و حقوق به او میدهند
که همان طرح خودش را انجام بدهد ولی در قطر.
يک شهرک دانشگاهی درست کردهاند
که هفت دانشگاه بزرگ امريکايی شامل جورج تاون، تگزاس ای اند ام و کارنگی- ملون
شعبههایشان را همانجا راه انداختهاند. از فرط بزرگی شهرک دانشگاهی تقريبن
مسيرتان را گم میکنيد. دانشگاه ملی قطر و پارک تحقيقاتی قطر هم جدا از اينهاست و
جزو بزرگترينهای جهان است. يعنی من هرگز تعجب نمیکنم که دانشجوها و محققان
ايرانی رفته رفته ترجيح بدهند به جای کشورهای غربی بروند دوحه و درس بخوانند و کار
تحقيقاتی انجام بدهند. حتی متعحب نمیشوم که ببينم سرمايهگذاری در دوبی جای خودش
را بدهد به سرمايهگذاری در قطر. يک کمی که دقيق میشويد میبينيد امارات متحده در
مقابل قطر شبيه به دکه شهرفرنگی در مقابل سينما عصرجديد است و اين جالب است که در
منطقه جنوب خليج فارس تفکر جديدی درباره سرمايهگذاری پا گرفته که هميشه به نظرمان
میرسيد تا وقتی چاه نفت و گاز در آن منطقه هست از اين خبرهای سرمايهگذاری توسعهای
پا نمیگيرد.
يک چيزی ديگری هم بنويسم و
باقیاش را بگذارم برای نوشته بعدی.
هر تصوری درباره پوشش دخترها و
خانمها در کشورهای حوزه خليج فارس داريد در مورد قطر بگذاريدش کنار. آرايش صورت و
مدل مو و کفشهای پاشنه بلند خيلی شيک و شلوار جين با چادر عربی. سالن مد کامل.
نظرات