هفت روز هفته
روز اول. امروز آمنه بهرامی
قهرمان ملی ما و مجيد موحد مايه شرم همهی ماست. آمنه بهرامی در جامعهای از قصاص
گذشت کرد که حتی اگر به صورتش اسيد هم پاشيده نمیشد ولی ممکن بود پليس ايران او
را به خاطر زيبايی يا بدحجابیاش بيندازد زندان و هزار جور وصله نامربوط هم به او
بچسباند. ممکن بود بسيج او را بگيرد و عاقبتش بشود زهرا بنیيعقوب. ممکن بود توی
يکی از همين خانههايی که اراذل و اوباش از در و ديوار آن بالا میروند و به اهل
خانه تجاوز میکنند گرفتار بشود و بعد پليس و آقابالاسرهای جامعه به جای تاديب
اوباش به او بگويند خودش عامل مورد تجاوز قرار گرفتن بوده. توی اين اوضاع وقتی کسی
گذشت میکند يعنی به جای همهی زنان دارد از همهی ظلمهايی که بهشان میشود گذشت
میکند. و مجيد موحد نشانه همهی رذالتهای اجتماعی ايران است و همين است که مايه
شرم همهی ماست.
روز دوم. امامعلی رحمان، رئیس
جمهوری تاجیکستان، اعلام کرده که به مناسبت بیستمین سالگرد استقلال این کشور،
پانزده هزار زندانی، اوایل ماه سپتامبر آزاد میشوند و یا دوره حبسشان کاهش پيدا
میکند. البته حبس ابدیها، و مجرمان جنايی شامل حال اين دستور نمیشوند. حالا يک
کمی حساب و کتاب کنيم. تاجيکستان حدود 8 ميليون نفر جمعيت دارد. اگر همين 15 هزار
زندانی را هم حساب کنيم آنوقت از هر 533 نفری که در اين کشور زندگی میکنند يکیشان
زندانیست. مساحت تاجيکستان 143100 کيلومتر مربع است و نسبت جمعيت به مساحت میشود
55 نفر در هر کيلومتر مربع. خوب حالا وقتی محاسبه میکنيد میبينيد پليس تاجيکستان
هر 10 کيلومتری که توی يک مسيری رفته يک نفر را زندانی کرده. اين محاسبه را فقط با
همين 15 هزار زندانی انجام دادم و لابد اوضاع را که با مابقی زندانیهای جرايم
ديگر حساب کنيم از اين هم جالبتر میشود. برای اين که دستتان بيايد اوضاع چطوریست
اين را هم يادتان بماند که از برای هر صد هزار نفری که در تاجيکستان زندگی میکنند
فقط 212 پزشک وجود دارد. آنوقت تاجيکستان تنها کشوری در دنياست که تعداد مبتلايان
به فلج اطفال در آن رو به افزايش است. امامعلی رحمان بعد از 19 سال رياست جمهوری خيلی
رکورددار زندانی کردن مردم و بيمار کردنشان است.
روز سوم. هيچ شباهتی بين
رفسنجانی با مصدق و اميرکبير وجود ندارد منتها کسی که در دوران مصدق زندگی کرده و
کودتای 28 مرداد را ديده، و بعدتر کتابی درباره اميرکبير نوشته با همه بیشباهتیاش
با اين دو نفر ولی در دنيای سياست دو تا درس بزرگ از هردویشان گرفته. درس اول اين
که يک شاه مست يا دربارپرور اگر دستور قتل نخست وزيرش را صادر نکند دستکم میتواند
او را تا زمان مرگ خانهنشين کند. و دوم اين که طولی نمیکشد که در همان خيابانی
که فرياد "يا مرگ يا مصدق" را میشنويد فرياد "جاويد شاه" را
هم بشنويد. بنابراين رفسنجانی راهی را انتخاب کرده که هر بار صدای يکی از طرفين
منازعههای سياسی بلند میشود منتها اين راه او را در نقطهای قرار داده که هر بار
برای خلاص شدن از بحرانها به دنبال او میفرستند برای همين هم اسم کتاب
"عبور از بحران" با شرايطی که او برای خودش درست کرده خيلی هم بیمسما
نيست. خوب حالا میشود تشکيل هيات حل اختلاف را از اين منظر نگاه کرد. از جنبهی
عملی هر کسی از طيف اصلاحطلبان، اعم از سازشکار يا زندانی، بتواند وارد مجلس بشود
ورود او ناشی از ناچاری حکومت است. اگر دار و دسته احمدینژاد انتخابات را برگزار
کنند، آنوقت تبليغات شهری و روستايی دولت حتی بدون صدا و سيما هم میتواند بيشتر
آرای کسانی را که به هر دليلی در انتخابات شرکت میکنند را جذب کند. علتش اين است
که صدا و سيما به طور افراطی همه مخالفتهای معترضان را به مخالفت با ولايت فقيه
نسبت داده و در نتيجه تمام زندانها و شکنجهها و کشتهها را هم به حساب مخالفت با
خامنهای گذاشته. احمدینژاد هم از همين اهرم استفاده کرده و چوب لای چرخ دولت
گذاشتنها را هم به حساب خامنهای گذاشته. از جنبه اجتماعی هم فعلن خامنهای بدنامترين
شخصيت سياسی جمهوری اسلامیست. بنابراين اگر کسی بخواهد رأی بدهد به طرف مخالف
خامنهای رأی میدهد. اما اگر شورای نگهبان از اساس اجازه ندهد کانديداهای طرفدار
احمدینژاد وارد انتخابات بشوند آنوقت تنها راهی که برای رأی آوردن طرفداران خامنهای
میماند اين است که رأی تقلبی به اسمشان بريزند توی صندوقها که از جنبه ظاهری هم
که شده تعداد آرا ريخته شده به يک حدنصابی برسد. باز هم بزن بزن بر سر شمارش و
ابطال توسط شورای نگهبان و دم و دستگاه احمدینژاد پيش میآيد. پس ورود اصلاحطلبان
به انتخابات اين مزيت را برای طرفين دارد که تنش ميان کانديداهای طرفين را کاهش میدهد
و ايضن تا حدود قابل توجهی چهرهی انتخابات را برای مردم بلاتکليف اصلاح میکند.
منتها اگر اين اتفاق بيفتد آنوقت معنیاش اين است که رفسنجانی توانسته با رايزنی
حکومت را قانع کند که اصلاحطلبان را در مجلس سهيم کند و اين يعنی برگ برنده
رفسنجانی. منتها خامنهای برای اين که منافع برگ برنده رفسنجانی را کمرنگ کند هيات
حل اختلاف را به راه انداخته و اين در حالیست که هاشمی شاهرودی اگر در حل
اختلافات قدرتمند بود دستکم در قوه قضايیه میتوانست کاری از پيش ببرد. ايشان در
حد خلاص شدن وبلاگنويسها هم کاری از پيش نبرد و واضح است که در باقی اختلافات
قوای ديگر اصولن کارهای نخواهد بود، قدرت اجرايی هم که ندارد. میشود حدس زد که
حکومت ناچار شده بعضی از اصلاحطلبها را در انتخابات شرکت بدهد و از حالا دارد
برای سرشکستگیاش مردم را به دنبال نخود سياه میفرستد. موتلفهایها اولين گروهی
بودند که متوجه داستان شدند و اين از همه بامزهتر است.
روز چهارم. با وجود موفقيت سال
گذشته آنا بلای، سروزير ايالت کوئينزلند، در مديريت سيل که يکی از بهترين مديريتهای
مقابله به بلايای طبيعی در جهان بود اينروزها اوضاع مديريت سياسی و اقتصادی او
منجر به بالا گرفتن انتقادها عليه او شده. میشود گفت در انتخابات بعدی که قرار
است در سال 2012 برگزار بشود رقيب بلای يعنی کمپبل نيومن، از ائتلاف احزاب ليبرال
و ملی به عنوان سروزير رای بياورد. البته اوضاع سياسی آنا بلای وقتی خرابتر شد که
زبان سرخ ايشان سر سبزشان را به باد داد. سه ماه پيش در يک مصاحبه خطاب به مردم
گفت که کوئينزلند را بايد کوئينزلندیها درست کنند و اين حرف اشاره تندی بود به
کمپبل نيومن که اصلن اهل ايالت تاسمانياست. منتها گرفتاری در اين بود که کمپبل
نيومن سالهای سال شهردار بريزبن، مرکز ايالت کوئينزلند، بوده و امسال برای شرکت
در انتخابات از سمت شهرداری استعفا داد. کارنامه شهرداری کمپبل نيومن هم قابل قبول
بوده و شهر بريزبن را به يکی از شهرهای زيبای استراليا تبديل کرده. البته مهمترين
خطای سياسی آنا بلای در اين بود که وقتی ايالت کوئينزلند برای کسب درآمد معادنش
نياز به نيروی متخصص خارجی دارد و برای همين هم مهاجران را دعوت میکند تا به اين
ايالت بيايند آنوقت در مورد اين که چه کسی بايد ايالت را بسازد برخورد تبعيض آميز
میکند و اين يعنی همهی آن دعوت کردنها بیجا بوده و ايشان و طرفدارانش بيشتر
مايلند از دسترنج ديگران به نفع ملیگرايی خودشان استفاده کنند. تقريبن در همه جای
استراليا هر بار که يکی از سياستمداران شروع کرده به طبل ملیگرايی بکوبد منجر به
سقوط خودش و حزبش شده منتها اين آخرين حربهی سياستمدارانیست که پيشاپيش از
موقعيت باخت خودشان مطمئن شدهاند. آنا بلای اولين سروزير زن استراليا بود و
همحزبی او جوليا گيلارد هم اولين نخست وزير زن استراليا.
روز پنجم. طرف آمده ابرويش را
درست کند زده چشمش را کور کرده. حالا شده حکايت سرتيپ رستم قاسمی، فرمانده قرارگاه
خاتم الانبیاء که قرار است وزير نفت بشود. ايشان گفته که در
قرارگاه خاتم الانبیاء با لباس شخصی به کارها رسیدگی کرده و "در این سالها به
ندرت لباس نظامی" پوشیده. توی اين اتفاقات بعد از انتخابات دو دسته آدم خيلی
بدنام شدند يکی نفرات بسيج سپاه يکی هم لباس شخصیها. حالا ايشان چطوری حساب کرده
که در حالی که نظامیست اما خودش را لباس شخصی معرفی کند که آبرومندانهتر باشد
يعنی خيلی معلوم است لباس شخصی بودن توی اين اوضاع بهتر است. در ضمن فرمودهاند که
به خاطر مسئولیتی که در این قرارگاه داشته از سوی اروپا و امریکا تحریم شده ولی
وزير که بشوند وضعيت فرق میکند. در واقع اينجوری هم میشود که آدم هنوز نيامده
توی دفتر کارش کارمندان برايش جوک درست کنند.
روز ششم. اين فقط کشورهای فقير
يا توسعه نيافته نيستند که وقتی اوضاع اقتصادیشان خراب میشود دچار بحرانهای اجتماعی میشوند. از بعد از رکود
اقتصادی آمار جرم و جنايت در همه جای دنيا افزايش پيدا کرده. منتها در يک جاهايی
مثل استراليا که از رکود اقتصادی جان به در برده بودند يک کمی عجيب شده که جرم و
جنايت افزايش پيدا کند ولی حالا که اينطور شده دولت میگويد آثار رکود اقتصادی
تازه به استراليا رسيده و کمکهای مالی دولت نتوانسته آنطوری که لازم بوده طبقه
متوسط را از خطر رها کند. حالا تازگیها دلار استراليا هم گرانتر شده و بهای کالا
و خدمات افزايش پيدا کرده. اگر ارزش پول در کشورهای ديگر بالا برود آنوقت سيل
واردات ارزان حتی اگر به قيمت رکود توليدات داخلی تمام میشد ولی به طبقه متوسط
کمک میکرد تا کالاهای بهتر را ارزانتر بخرند منتها وقتی کالايی وارد استراليا میشود
اصولن به دليل دوری مسافت قيمت نهايی کالا گران از آب درمیآيد و آنوقت قيمت کالای
وارداتی و داخلی شبيه میشود و چون هر دو گران هستند قدرت خريد مردم کمتر میشود.
يکی از بارزترين نشانههای فشار اقتصادی در استراليا افزايش جرايم مسلحانه در
شهرهاییست که از جنبه رفاهی وضعيت بهتری دارند چون اختلاف طبقاتی در اين شهرها
بيشتر ديده میشود. تازگیها شهر ساحلی گلد کوست دچار اين بحران شده و پليس اعلام
کرده که فقط در شب شنبه هزار تماس تلفنی برای اعلام وقوع بزهکاری از شهروندان
دريافت کرده. همين اوضاع باعث شده تا تعداد نيروی پليس در اين شهر زيادتر بشود
منتها اواخر هفته گذشته يکی از مسولان پليس ايالتی اعلام کرد تعداد نيروهای پليس
که بخاطر درآمد بهتر شرکتهای معدنی از کار در اداره پليس استعفا میدهند نگران
کنندهست و دولت بايد حقوق نيروی پليس را افزايش بدهد. يک فقره از آمار پليس اين
بود که 60 نفر نيروی جديد را استخدام کرده ولی 37 نفرشان سه ماه بعد استعفا دادهاند
تا به عنوان کارگر و راننده ليفتراک بروند توی شرکتهای معدنی کار کنند.
روز هفتم. همين روزها يک دستور
نان خامهای میگذارم روی وبلاگ که بتوانيد نان خامهای درست کنيد. اما برای درست
کردن نان خامهای نياز به يک موسيقی خيلی ساز اند ضربی داريد. موسيقیتان را آماده
کنيد تا دستور پخت را بنويسم.
نظرات