شرط نظام، تجربه ما
محسنی اژهای، سخنگوی قوه قضايیه و دادستان کل کشور، درباره مهدی هاشمی گفته بود "به محض ورود وی به ایران، به اتهامات او مانند هر متهمی رسیدگی خواهد شد" منتها همين ديروز در همان دستگاه اداری که خودش سخنگوی آن آست مدير مسئول روزنامه ايران يعنی نزديکترين رسانه به دولت را بابت شکايت همان متهم خارج از کشور محکوم کردند. چرا حرف محسنی اژهای در دستگاه خودش هم اعتباری ندارد؟ به نظرم همين نکته نشان میدهد بازيگران صحنه سياست در جمهوری اسلامی چقدر وزن سياسی دارند و چرا اين همه ادعايی که بعضیهایشان دارند فقط حرف بی حساب و کتاب است.
توی بازار دو دسته آدم پول درمیآورند. يک دسته تجار بزرگ هستند که معاملات کلان انجام میدهند و دسته دوم دلالها هستند که کالاهای تجار را از اين دست به آن دست معامله میکنند و سود میبرند. هر تاجری برای خودش چند تا دلال اصلی دارد ولی هيچ دلالی نمیتواند از تاجر خودش جلوتر حرکت کند و نرخ پايه کالاها را تعيين کند. حتی اگر دلالها در اثر معاملات دست به دست يکشبه به مال و ثروت فراوان برسند بازهم رگ حيات اقتصادیشان در دست تجار بزرگ است و اضافه بر اين، افت و خيزهای اقتصادی تجار بزرگ هم هميشه کمتر از دلالهاست. در واقع دلالها میدانند که چقدر ضربه پذيرند و به همين دليل است که نسبت به تغييرات جزئی در قيمتها حساسيت بخرج میدهند. منتها به همان دليل که هيچ دلالی نمیتواند از تاجرش جلوتر باشد بنابراين از دور خارج شدن دلالها يک اتفاق هميشگی در بازار است ولی تجار از دور خارج نمیشوند.
يک بار پيش از اين نوشته بودم که به نظر من بازی سياسی در جمهوری اسلامی ميان دو گروه و آدمهایشان است: خاتمی در مقابل خامنهای، کروبی در مقابل جنتی، و ميرحسين در مقابل احمدینژاد. همان وقت هم نوشتم که درست بعد از خطبههای جانبدارانه خامنهای در نماز جمعه بعد از انتخابات، خامنهای از جايگاه رهبری تنزل کرد و به رهبری يک گروه يعنی همين گروهی که آدمهايش را نوشتم رسيد. رفسنجانی هم با خطبههای نماز جمعهاش جايگاه رهبری را تصاحب کرد. شايد واژه تصاحب برای اين کار چندان هم دقيق نباشد چون رفسنجانی در واقع هم رهبريت را به خامنهای داده بود و هم زمينهی ظهور خاتمی را فراهم کرده بود. بنابراين به نظر میرسد رفسنجانی هميشه همان تاجر بزرگ بوده که حالا برای فرو نريختن بازار دارد اوضاع را کنترل میکند. هنوز به نظر من اين وضعيت ادامه دارد و خوب که به حرفهای يکسال گذشته رفسنجانی دقت کنيد متوجه میشويد که دارد با هر دو گروه حرف میزند و آدمهای کليدی هر دو گروه هم با او همراهی میکنند. منتها حالا به نظر من اوضاع جامعه دارد به سمتی میرود که يا بايد دوباره از منش انقلابی پيروی کرد و به دنبال تغيير حکومت بود و يا بايد بدون اين که جمهوری اسلامی را سرنگون کرد آن را به سمت يک نظام دموکراتيک تغيير داد. اين مهمترين گردنهایست که بايد جامعه ايرانی از آن عبور کند و اين درست همان چيزیست که جوامع را تا ابد در چنبره جهان سومی بودن نگه میدارد که هر روز يک آدمی با دار و دستهاش میآيند و با تهييج مردم حکومت را به دست میگيرند و اسمش هم انقلاب است.
خوب به نظر من، دقيقترين حرفی که اينروزها میشد در عالم سياست زد همين حرف خاتمی مبنی بر شرکت در انتخابات بود. خاتمی گفته برای شرکت در انتخابات آینده مجلس بايد سه شرط فراهم بشود "آزادی زندانیان سیاسی، پایبندی همگان به قانون اساسی و فراهم شدن امکان برگزاری انتخابات سالم و آزاد". مهدی بازرگان هم در دادگاه دوران شاه همين حرف را زده بود. به اضافه اين که گفته بود ما آخرين گروهی هستيم که با زبان قانون اساسی با شما حرف میزنيم که يعنی باقیاش میماند برای براندازان نظام شاهنشاهی، و اين اتفاقی بود که افتاد. اگر قرار باشد در همين شرايط اوضاع سياسی را به يک نظام ديگر تبديل کنيم دو راه بيشتر نداريم، يا بايد انقلاب کنيم و عليرغم سرعت در تغيير حاکميت تمام گرفتاریهای بعدیاش را هم بپذيريم که يکیشان اين است که معلوم نيست نتيجهاش چه میشود، و يا اين که از همان راه دموکراتيک انتخابات و در زمان طولانیتر به يک نظام دموکراتيک دست پيدا کنيم.
بهترين نمونه اين حرکت مدنی همان چيزیست که فعالان حقوق زنان در اين ده سال اخير دنبال کردهاند. اگر بنا بود اين حرکت اجتماعی با منش انقلابی صورت بگيرد نه تنها زنان را از مشارکت در احقاق حقوقشان باز میداشت بلکه زمينه را برای دستگيری گسترده فعالان اين حرکت فراهم میکرد و تمام اين حرکت اجتماعی را بیاثر میکرد. فکر کنید به جای شور انقلابی و تعقيب و گريز میروند يکی يکی با زنان حرف میزنند و ازشان امضا میگيرند و اين برای هميشه اثرش را باقی میگذارد بدون اين که مهم باشد چه کسی رئيس جمهور است. همين الان يکی از بزرگترين گرفتاریهای جمهوری اسلامی اين است که با سکينه محمدی چه کار کنند و اين نتيجه حرکت قدرتمند اجتماعی زنان است که سکينه محمدی را از يک قاتل تبديل کرده است به کسی که نابرابری اجتماعی او را سوق داده به انتخاب قتل برای رها شدن از شرايط نابرابر و اين دقيقن همان راهیست که حتی فدائيان اسلام هم از همان راه برای رسيدن به اهدافشان استفاده کردهاند. در واقع موضوع سکينه محمدی به اندازه تمام جنبش سبز برای جمهوری اسلامی گرفتاری درست کرده چون ناگزير است در مورد تاريخ مبارزات سياسی از خودش تا صدر اسلام هم بر همين مبنا قضاوت کند. همين فشار حرکت اجتماعی زنان باعث شده که نظامی که سی سال زير بار انتخاب وزير زن نمیرفت حالا مجبور بشود با مسالمتآميزترين روش و در قشریترين دولتی که در تمام عمر اين دم و دستگاه روی کار آمده وزير زن داشته باشد و البته جواب آدمهای خشکه مقدس را هم بدهد.
حرف خاتمی مبنی بر شرکت در انتخابات دوباره همين دوراهی را پيش پای کودتاچیها گذاشته و اين حرف در واقع حرفیست که رفسنجانی هم با آن موافق است. بخش مهم داستان اين است که از قضا وقتی به واکنشهای طرف مقابل نگاه میکنيد میبينيد افراطیهایشان در برابر آن مقاومت میکنند. مثلن عباس جعفری دولت آبادی، دادستان تهران، که در واقع يکی از دلالهای بازار سياست است، میگويد "شرط نظام، محاکمه فتنه گران است" ولی برای اين که متوجه بشويد اين حرف فقط رجزخواندن است دوباره ارجاعتان میدهم به صادق لاريجانی که گفته بود "چگونه احتمال می دهند که رئیس قوه قضائیه که منصوب رهبری است و خودم نیز قائل هستم که شرعا و عقلا همه دستگاه ها باید خطوط رهبری را مد نظر قرار بدهند، بی توجه باشم و به خود اجازه دهم و بر خلاف نظر ایشان کاری انجام دهم". نکته جالب اين است که کاوه اشتهاردی، مدير مسئول روزنامه ايران، به جرم افترا محکوم شده و از قراری که خودش میگويد "حداقل 500 صفحه سند در مورد يکی از موارد مفاسد مهدی هاشمی به دادگاه ارائه کرده بوده". يعنی مفاسد مهدی هاشمی موضوعیست که فقط برای داغ کردن بازار تراشيده میشود ولی اگر قرار باشد چنين معاملاتی در کليت بازار و ميان تجار تبديل به عامل تعيین کننده بشود آنوقت میشود سوء استفاده کنندگان از آن را بیاعتبار کرد. عباس جعفری دولت آباد و محسنی اژهای دو نمونه مشخص از بیاعتبار شدهها هستند. بنابراين بازی اصلی دست اينها نيست و حرفهای خاتمی درباره انتخابات با اين هدف زده شده که نشان بدهد هنوز راه برای تغيیر دموکراتيک به جای انقلاب کردن باز است.
اگر قرار باشد از وقايع دوران شاه و انقلاب درس بگيريم و بلاخره خودمان را از زندگی در جهان سوم و کودتازدگی و صدر اسلام نجات بدهیم بايد همين نيروی فشار اجتماعی را در انتخابات به کار بگيريم. اين راهیست که جنبش حقوق زنان آن را به کار گرفته و همين الان نتيجهاش در مورد سکينه محمدی به ثمر رسيده. شايد لقب ايرانیترين شيوه مبارزه برای احقاق حقوق اجتماعی را بايد به همين روش مبارزه داد.
نظرات