نخواندن

کارخانه ای به عموم مردم وعده داده که محصول غذايي جديدی را روانه ی بازار کرده و هر چه در توليد آن محصول به کار گرفته را اعلام کرده است. شرکتي که حمل و نقل محصول از کارخانه به فروشگاه را بعهده داشته به سليقه ی خود بعضي و گاه با صرف هزينه ای گزاف تمام محتويات محصول جديد را تغيير مي دهد و بعد آن را به فروشگاه عرضه کننده تحويل مي دهد، اما آنچه به دست مصرف کننده هماني نيست که توليد کننده گفته بوده. قيمت هم همان قيمت قبلي باقي مانده است. توليد کننده و مصرف کننده هر دو واقفند که شرکت حمل و نقل هزينه ای مي پردازد تا محصول را تغيير دهد. رفته رفته توليد کنندگان خوب از رده خارج مي شوند و بدها مي مانند. مشتريان ثابت از دست مي روند و تفنني ها باقي مي مانند. و با اين حال شرکت حمل و نقل هنوز با جديت کار خود را در تغيير محصولات ادامه مي دهد و هر بار هم هزينه ی تغيير را از جيب خودش مي پردازد. توليد کنندگان بد هم مدعي اند که توليدشان خوب است و شرکت حمل و نقل کننده است که کالای بد به دست مصرف کننده مي رساند.

هر آدم عاقلي از خودش مي تواند بپرسد که حمل کننده ی کالا اصلأ از کجا مي آورد که اين همه هزينه ی مادی و معنوی بپردازد؟ در ضمن، قوانين هندسه هم تا وقتي مسئله ای منطقي در کار باشد قابل اثباتند، بنابراين گاهي با يک خط راست نمي توان دو نقطه را به هم متصل کرد. توليد کنندگان خوب با حمل و نقل کنندگان ديگری وارد گفتگو مي شوند و با دو خط راست محصولشان را به دست مصرف کننده مي رسانند و بدها مي مانند برای همان شرکت قبلي، که کمي زودتر و ديرتر اثری از کسب هر دو باقي نماند.

برای آن هايي که در کشورهای غربي زندگي مي کنند کتاب خواني موضوع پيچيده ای نيست که نياز به تبليغ داشته باشد. هر کسي حرفي داشته باشد خوانندگاني مي يابد. کتابي هم که خوانده نشود خمير مي شود و دوباره کاغذی برای کتاب های بعدی. اين نويسندگان هستند که از اوج به حضيض مي روند، آن هم نه به دست کارمندان سازمان های مسئول بلکه به دست خواننده گانشان. بنابراين اگرچه ما در اصول با تفکر غربي منازعه داريم اما گاه در بررسي فرعيات مي توانيم درجه ی موفقيتمان را در راهبری جامعه ارزيابي کنيم. کتاب يکي از همان فرعيات است.

تفاوت نظر نهادهای مسئول با مؤلفان درباره ی محتوای کتاب ها صدمه ای فراتر از ناکارآمدی سرمايه گذاری در بازار نشر پديد آورده است. اين صدمه عبارت است از کاهش تعداد افرادی که اصولأ هر نوشته ای را مي خوانند، اعم از روزنامه و مجله و کتاب. به عبارت بهتر " نخواندن" رفته رفته به هنجاری اجتماعي تبديل شده است. اين هنجار را مي توان از تيراژ نشريات عامه پسند رديابي کرد. در کشور شصت و چند ميليوني ايران دستکم بيست ميليون خواننده ی روزانه ی نوشتارهای عمومي مختلف وجود دارد اما جمع تيراژ آنچه منتشر مي شود در هفته و ماه نيز به اين عدد نمي رسد. با اين حساب در همه ی زمينه ها بسياری از نوشته ها خوانده نمي شوند، حتي اگر به دليلي در حوزه هایي خاص، نوشته هايي برای آگاهي جامعه نوشته مي شوند. اصل که "نخواندن" باشد آنوقت ديوار نوشته ها نيز خوانده نمي شوند، حتي اگر برای آگاهي دادن نوشته شده اند. به همان قرار که حمل و نقل کننده ای همه ی هزينه ها را بپردازد که محصولي مصرف نشود و خود بيکار بماند.

نظرات

پست‌های پرطرفدار