براي شرق
از استيضاح تا اوگاندا
بهروز افخمي نماينده مردم تهران در مجلس با اين پيشينه كه كاهش مشاركت شهروندان تهراني در انتخابات شوراها زمينه ساز حركت هايي نظير تعطيلي مراكز فرهنگي شده، به تلويح اعلام مي كند كه دور نيست كه كار فرهنگ و هنر در شهر تهران (به مثابه قلب فرهنگي ايران) به عبور از مسيرهاي بدتري نيز بيفتد. آمار ايشان كه پر بيراه هم نيست مؤيد نظرشان شده و همه آنچه را در اين باب گفته اند از سر تنبلي سياسي مردم ديده اند كه بر سر رفتن و رأي دادن ژست افسردگي گرفته اند و بلاخره همانها (يعني مردم) كه در انتخابات قبلي از عالم و آدم طلبكار بودند با بسته شدن در فرهنگسراها مزد تنبلي سياسيشان را گرفته اند. دست آخر هم مردم را مستحق چنين وضعي ديده اند (1).
البته به پاس هنرمنديشان ايشان را محترم تر از اين ميدانم كه در نقد نوشته شان جانب احترام را نگيرم اما دستكم كه مي توانم توجه ايشان را نه به دنيايي از وقايع اطراف مردم بلكه به همان شماره روزنامه كه مطلب ايشان در آن چاپ شده ارجاع دهم و يكي دو نكته ديگر را نيز بگويم. حرف ايشان درست است كه مردم تهران به پاي صندوق هاي رأي نرفتند اما ايشان كه از طرف مردم به نمايندگي از مردم تهران به مجلس راه يافته اند هيچ از خود سؤال مي كنند كه مثلأ همان مردم از شنيدن نطق نماينده اي كه نامه استيضاح وزير را امضاء كرده اما بعدأ در موافقت از وزير سخن مي گويد (2) بايد چه نتيجه اي بگيرند؟ همين مردم ممكن است سؤال كنند چگونه نمايندگان محترم مي توانند نظرشان را تا بدين حد تغيير دهند؟ اگر براي نمايندگان محترم مجلس هر تغيير نظري قابل قبول مي نمايد لاجرم مردم هم مي توانند تابع شرايط زماني و مكاني به هر مسير ديگري نظر كنند يا از آن روي بگردانند. وقتي فضاي مجلس محترم مي تواند از ساعات اوليه روز سه شنبه تا ساعات پاياني آن از دچار تغييرات بنيادين شود واز ثبات رأي برخوردار نباشد گلايه اي به مردم نيست كه از مشاجرات شوراي قبلي شهر تهران بستوه بيايند و بر سر صندوق ها حاضر نشوند.
اما نكته دوم كه بايد از آقاي افخمي و احتمالأ نه از نماينده ديگري پرسيد. دكتر سريع القلم رئيس مركز مطالعات خاورميانه ايران در گفتگو با خبرنگار هفته نامه آلماني ”دي ولت“ گفته است: ”در ايران روشنفكران تا حد بسيار زيادي سازمان نيافته و داراي تفكرات مختلف هستند (و) نبايد فراموش كرد كه 55 درصد جامعه ايران در روستاها زندگي مي كنند“ (3). جناب افخمي به عنوان يك روشنفكر قطعأ مي دانند كه دو سه سالي است كه كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان با عرضه عروسك هاي دارا و سارا وارد بازار اسباب بازيهاي كودكان شده است. جناب افخمي هيچ از مسؤولان محترم كانون پرسيده اند كه با وجود اينكه در خود ايران صنعت كوچك عروسك سازي پارچه اي و خميري يا گلي كه بخشي از فرهنگ اقوام ايران را در خود جاي داده اند وجود دارد و نمونه هاي اين صنعت را در كتاب ها و فيلم هاي كانون به وفور مي توان يافت چگونه توليد دارا و سارا به كشور چين واگذار شده است. از حرف هاي علمي كه مي گويند اگر دارا و سارا خراب و دور ريخته شوند دستكم صد سال طول مي كشد تا از چرخه طبيعت حذف شوند اما پارچه و خمير يا گل به هفته اي هم نمي رسند مي گذريم، گرچه كه هزار حرف بر همين يك نكته مي ماند. از حرف هاي اقتصادي هم همين يك نكته را حتمأ مي دانند كه قيمت دارا و سارا آنقدر هست كه از عهده خريد بسياري از خانواده ها خارج است در حاليكه اگر هنوز بر اعتقادات اقتصادي اوليه مان هم مي مانديم بايد همان عروسك هاي پارچه اي را رونق مي داديم كه جمعيت 55 درصدي روستاييانمان از قدرت خريد آن برمي آمدند و احتمالأ قدم كوچكي براي استقلال اقتصادي برداشته مي شد. آقاي افخمي حتمأ از اين موضوع مطلع بوده اند.
آقاي افخمي اگر روزنامه شرق را در همان روزي كه مطلب ايشان را چاپ كرده مطالعه كنند از پاسخ كاردار سفارت اوگاندا تعجب خواهند كرد كه در جواب اين سؤال كه چرا پيشنهاد وامي را كه ايران به اوگاندا داده بود نپذيرفتند، آنهم بعد از 7 سال. اوگاندايي كه جزو فقيرترين كشورهاي جهان محسوب مي شود. كاردار سفارت اوگاندا از قول وزارت داراييشان گفته كه ما استراتژي قرض گرفتن را داريم اما اگر (قرض) برخلاف استراتژي مان باشد آن را نخواهيم پذيرفت. وقتي فقيرترين كشور جهان هم براي قرض گرفتن استراتژي دارد ولي استيضاح كردن يا عروسك ساختن ما استراتژي ندارد طبيعي است كه رأي دادن و رأي ندادن مردم هم به استراتژي چنداني نياز نداشته باشد.
اين كه اگر مسئولان نظام عادت به سينما رفتن داشتند، يك شبه تركيب هيأت دولت را عوض مي كردند را احتمالأ بايد تغيير داد. تغييرش شايد اين باشد كه مردم از بس دچار واقعيتند ديگر چيزي براي رأي دادنشان نمانده است.
پانويس ها:
(1) شرق، 15/8/1382، ص 3.
(2) شرق، 15/8/1382، ص1.
(3) شرق، 15/8/1382، ص5.
از استيضاح تا اوگاندا
بهروز افخمي نماينده مردم تهران در مجلس با اين پيشينه كه كاهش مشاركت شهروندان تهراني در انتخابات شوراها زمينه ساز حركت هايي نظير تعطيلي مراكز فرهنگي شده، به تلويح اعلام مي كند كه دور نيست كه كار فرهنگ و هنر در شهر تهران (به مثابه قلب فرهنگي ايران) به عبور از مسيرهاي بدتري نيز بيفتد. آمار ايشان كه پر بيراه هم نيست مؤيد نظرشان شده و همه آنچه را در اين باب گفته اند از سر تنبلي سياسي مردم ديده اند كه بر سر رفتن و رأي دادن ژست افسردگي گرفته اند و بلاخره همانها (يعني مردم) كه در انتخابات قبلي از عالم و آدم طلبكار بودند با بسته شدن در فرهنگسراها مزد تنبلي سياسيشان را گرفته اند. دست آخر هم مردم را مستحق چنين وضعي ديده اند (1).
البته به پاس هنرمنديشان ايشان را محترم تر از اين ميدانم كه در نقد نوشته شان جانب احترام را نگيرم اما دستكم كه مي توانم توجه ايشان را نه به دنيايي از وقايع اطراف مردم بلكه به همان شماره روزنامه كه مطلب ايشان در آن چاپ شده ارجاع دهم و يكي دو نكته ديگر را نيز بگويم. حرف ايشان درست است كه مردم تهران به پاي صندوق هاي رأي نرفتند اما ايشان كه از طرف مردم به نمايندگي از مردم تهران به مجلس راه يافته اند هيچ از خود سؤال مي كنند كه مثلأ همان مردم از شنيدن نطق نماينده اي كه نامه استيضاح وزير را امضاء كرده اما بعدأ در موافقت از وزير سخن مي گويد (2) بايد چه نتيجه اي بگيرند؟ همين مردم ممكن است سؤال كنند چگونه نمايندگان محترم مي توانند نظرشان را تا بدين حد تغيير دهند؟ اگر براي نمايندگان محترم مجلس هر تغيير نظري قابل قبول مي نمايد لاجرم مردم هم مي توانند تابع شرايط زماني و مكاني به هر مسير ديگري نظر كنند يا از آن روي بگردانند. وقتي فضاي مجلس محترم مي تواند از ساعات اوليه روز سه شنبه تا ساعات پاياني آن از دچار تغييرات بنيادين شود واز ثبات رأي برخوردار نباشد گلايه اي به مردم نيست كه از مشاجرات شوراي قبلي شهر تهران بستوه بيايند و بر سر صندوق ها حاضر نشوند.
اما نكته دوم كه بايد از آقاي افخمي و احتمالأ نه از نماينده ديگري پرسيد. دكتر سريع القلم رئيس مركز مطالعات خاورميانه ايران در گفتگو با خبرنگار هفته نامه آلماني ”دي ولت“ گفته است: ”در ايران روشنفكران تا حد بسيار زيادي سازمان نيافته و داراي تفكرات مختلف هستند (و) نبايد فراموش كرد كه 55 درصد جامعه ايران در روستاها زندگي مي كنند“ (3). جناب افخمي به عنوان يك روشنفكر قطعأ مي دانند كه دو سه سالي است كه كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان با عرضه عروسك هاي دارا و سارا وارد بازار اسباب بازيهاي كودكان شده است. جناب افخمي هيچ از مسؤولان محترم كانون پرسيده اند كه با وجود اينكه در خود ايران صنعت كوچك عروسك سازي پارچه اي و خميري يا گلي كه بخشي از فرهنگ اقوام ايران را در خود جاي داده اند وجود دارد و نمونه هاي اين صنعت را در كتاب ها و فيلم هاي كانون به وفور مي توان يافت چگونه توليد دارا و سارا به كشور چين واگذار شده است. از حرف هاي علمي كه مي گويند اگر دارا و سارا خراب و دور ريخته شوند دستكم صد سال طول مي كشد تا از چرخه طبيعت حذف شوند اما پارچه و خمير يا گل به هفته اي هم نمي رسند مي گذريم، گرچه كه هزار حرف بر همين يك نكته مي ماند. از حرف هاي اقتصادي هم همين يك نكته را حتمأ مي دانند كه قيمت دارا و سارا آنقدر هست كه از عهده خريد بسياري از خانواده ها خارج است در حاليكه اگر هنوز بر اعتقادات اقتصادي اوليه مان هم مي مانديم بايد همان عروسك هاي پارچه اي را رونق مي داديم كه جمعيت 55 درصدي روستاييانمان از قدرت خريد آن برمي آمدند و احتمالأ قدم كوچكي براي استقلال اقتصادي برداشته مي شد. آقاي افخمي حتمأ از اين موضوع مطلع بوده اند.
آقاي افخمي اگر روزنامه شرق را در همان روزي كه مطلب ايشان را چاپ كرده مطالعه كنند از پاسخ كاردار سفارت اوگاندا تعجب خواهند كرد كه در جواب اين سؤال كه چرا پيشنهاد وامي را كه ايران به اوگاندا داده بود نپذيرفتند، آنهم بعد از 7 سال. اوگاندايي كه جزو فقيرترين كشورهاي جهان محسوب مي شود. كاردار سفارت اوگاندا از قول وزارت داراييشان گفته كه ما استراتژي قرض گرفتن را داريم اما اگر (قرض) برخلاف استراتژي مان باشد آن را نخواهيم پذيرفت. وقتي فقيرترين كشور جهان هم براي قرض گرفتن استراتژي دارد ولي استيضاح كردن يا عروسك ساختن ما استراتژي ندارد طبيعي است كه رأي دادن و رأي ندادن مردم هم به استراتژي چنداني نياز نداشته باشد.
اين كه اگر مسئولان نظام عادت به سينما رفتن داشتند، يك شبه تركيب هيأت دولت را عوض مي كردند را احتمالأ بايد تغيير داد. تغييرش شايد اين باشد كه مردم از بس دچار واقعيتند ديگر چيزي براي رأي دادنشان نمانده است.
پانويس ها:
(1) شرق، 15/8/1382، ص 3.
(2) شرق، 15/8/1382، ص1.
(3) شرق، 15/8/1382، ص5.
نظرات