خونی که در رگ ماست

صحنه اول: داريد می‌دويد و قلب‌تان با شدت و سرعت می‌تپد تا خون را به رگ‌های‌تان بفرستد. بيشترين مقدار خونی که فرستاده می‌شود به طرف رگ‌های عضلات پاهای‌تان است، جايی که مواد غذايی و اکسيژن بيشتری نياز دارند و وظیفه‌شان انقباض برای بحرکت درآوردن استخوان‌هاست. تمرين بيشتر، خون بيشتر، غذای بيشتر، عضلات قوی‌تر، سرعت زيادتر.

صحنه دوم: نشسته‌ايد روی يک صندلی راحت. يک ليوان آبميوه هم کنار دست‌تان است. فقط داريد به يک مسابقه فکر می‌کنيد. قلب‌تان شروع به تپش می‌کند و خون بيشتری به رگ‌های‌تان می‌فرستد. محل ارسال خون بيشتر باز هم همان عضلات پای‌تان است.

نتيجه فشار عصبی يا تنش، افزايش فشار خون در عضلات پاهاست. فشار عصبی هميشه بدن موجودات زنده را برای "جنگيدن يا فرار" آماده می‌کند و برای هر دوی‌شان وجود عضلات قوی در پاها ضروری‌ست. آدم‌ها وقتی دارند مسابقه‌ای را تماشا می‌کنند پاهای‌شان تکان می‌خورد، وقتی جر و بحث می‌کنند پاهای‌شان تکان می‌خورد، وقتی خوابند و خواب آشفته می‌بينند پاهای‌شان تکان می‌خورد. در عالم زيست‌شناسی اين علائم همان‌هايی‌ هستند که در حيوانات هم وجود دارد و آن‌ها را برای "جنگيدن يا فرار" آماده می‌کند اما در بدن انسان‌ها منجر به هيجان می‌شوند و بيشتر که بشوند به زخم معده می‌رسند.

اما يک نکته‌ی ظريف‌تر و البته دردناک‌تر هم وجود دارد. وقتی خون با شدت بيشتری به رگ‌های پا جريان پيدا می‌کند از آنجا به شبکه مويرگی می‌رسد تا به تمام عضلات درگير خونرسانی کند. منتها ورود حجم زياد خون به مويرگ‌ها درست مثل اين است که شلنگ باغچه را وصل کنيم به شير آب آتش‌نشانی. اگر فرض کنيم شلنگ آب توانايی چنين فشاری را دارد آنوقت کسی که شلنگ آب را به شير آتش‌نشانی وصل می‌کند بايد يکی را پيدا کند که عضلات قوی‌تری داشته باشد و از عهده کنترل فشار آب خروجی از دهانه شلنگ بربيايد. اگر نفر اول برنيايد آنوقت مجبور است حسن‌آقا را صدا کند تا شلنگ را نگه دارد و اگر فشار از حد حسن‌آقا هم بيشتر باشد آنوقت حسين‌آقا هم اضافه می‌شود. همين اتفاق در مويرگ‌ها هم می‌افتد و در اثر فشار زياد خون، عضلات اطراف مويرگ‌ها ضخيم‌تر می‌شوند تا بتوانند ضربه‌های خون در مويرگ‌ها را قابل تحمل کنند و ديواره‌ی مويرگ‌ها از هم نپاشد. نکته جالب اينجاست که اگر فشار بر مويرگ‌ها همراه با تمرين نباشد آنوقت مويرگ‌ها از هم می‌پاشند. تمرين دادن عضلات برای تحمل فشار برای رسيدن به نقطه اوج موضوعی تفريحی نيست، موضوع از هم نپاشيدن شبکه مويرگی‌ست. اين همان اتفاقی‌ست که در جامعه انسانی هم رخ می‌دهد و همه‌ی ما آن را ديده‌ايم.

وقتی محمدرضا پهلوی، شاه سابق ايران، به قدرت رسيد بخش قابل توجهی از جامعه ايران هنوز در گير و دار جنگ جهانی بودند، با بازمانده‌ای از يک هرج و مرج فرهنگی. از ساخت دانشگاه بلاتکليف گرفته تا کشف حجاب و از راه‌آهن نيمه کاره جنگی تا صنايع مرتبط با آن. اين‌ها را بگذاريد در کنار بافت عمومی جامعه روستايی ايرانی که هنوز در کشمکش ميان مشروطيت و معمم‌ها و مکلاها و فرمانده نظامی‌ای بودند که می‌خواست رئيس جمهور باشد ولی به شاهی رسيد. شايد اگر فراوانی پول نفت در کار نبود همه آنچه از رضاشاه به او رسيده بود آرام آرام جایی در جامعه پيدا می‌کردند و تمايلات مذهبی با تجدد درهم می‌آميخت و ايران را به کشوری مسلمان با عقايد معتدل تبديل می‌کرد که راه تجدد در آن بمرور طی می‌شد. منتها جناب‌شان شلنگ باغچه را به شير آب آتش‌نشانی وصل کرد.

پول بی‌حساب و کتاب نفت به مدد تجددگرايی آمد، بدون آنکه برنامه‌ای برای ساخت فرهنگی جامعه در کار باشد. خودرو وارد شهرهايی شد که خيابان‌هايش هنوز به اندازه عرض درشکه جا داشت. ساختمان‌هايی ساخته شد که هنوز آدم‌ها زندگی‌شان با ساختمان‌ها ناهمخوان بود. اين تازه تهران و شهرهای بزرگ بودند، مردم شهرهای کوچک مقاومت بيشتری در مقابل تجدد داشتند چون هنوز موضوع ناشناخته‌ای بود و همين به انقلابيگری ميدان داد. همين فشار بیش از حد بر سر تجدد منجر به ظهور راديکاليسم مذهبی در ايران شد. مردم عادی کوچه و بازار در برابر فشار شير آتش‌نشانی مجبور شدند حسن‌آقا و حسين‌آقا را صدا کنند تا بتوانند از پس فشار آب درون شلنگ تجدد بربيايند و هر چه فشار تجدد ناشی از پول نفت بيشتر شد حسن‌آقا و حسين‌آقا هم قوی‌تر شدند.

وقتی فشار در مويرگ‌ها بالا برود آنوقت عضلات کوچک اطراف مويرگ‌ها چنان بزرگ می‌شوند که از اساس راه ورود خون به مويرگ‌ها را می‌بندند. درست شبيه به تجدد بدون زيرساختی که مردم کوچه و خيابان را بطرف معمم‌ها سوق داد و چنان آن‌ها را قدرتمند کرد که سکان جامعه را به دست گرفتند.

وقتی به اين سوال می‌رسيد که چرا جامعه ايرانی در دوران شاه، برخلاف انتظاری که داريد، با انقلابيگری به سمت اسلامی شدن سرعت گرفت آنوقت دو پاسخ بيشتر برايش نداريد. يا مردم ديوانه شده بودند و يا يک کسی شلنگ آب را به شير آتش‌نشانی وصل کرده بود.

خونی که در رگ ماست، به همت آن بابايی که با پول نفت بی‌حساب و کتاب شلنگ آب را به شير آتش‌نشانی وصل کرد منجر به تقويت عضلات حسن‌آقا و حسين‌آقا شد.

نظرات

پست‌های پرطرفدار