شاهی که خوابنما شد، امامی که در ماه بود
هر آدمی برای خودش
اعتقاداتی دارد. منتها وقتی کسی رئيس يک حکومت و حاکم مطلق است و حکومتش زندگی
عمومی و خصوصی مردم را کنترل میکند آنوقت اعتقاداتش موضوع شخصی خود آن آدم نيست،
اعتقاداتش تبديل میشود به دستور زندگی مردم و مخالفت با آنها يعنی مخالفت با
حکومت.
دو سه هفته پيش برای يک کنجکاوی شخصی شروع کردم
به خواندن کتابهايی که محمدرضا پهلوی، شاه سابق ايران، نوشته بود. کتاب درباره او
زياد نوشته شده و موافقان و مخالفانش از خيلی از زوايای زندگی شخصی و زمينههای
اجتماعی دوران او بخوبی يا بدی حرف زدهاند. بلاخره هيچ چيزی هم مطلق سياه يا سفيد
نيست. برای هيچ شخص يا حکومتی نمیشود همه چيز را مطلق ديد. منتها خواندن نوشتههایی
که خود آن آدم درباره خودش و دورانش در آنها اظهار نظر کرده کمک میکند تا او را
بهتر بشناسيم. همين هم البته محل اختلاف جدیست و هر کسی برای خودش دلايلی دارد که
محترم است.
با اين همه، بعضی آدمها زندگی ديگران را تغيير
دادهاند و اين برخلاف مثلن نويسندهایست که کتابش را میشود نخريد و نخواند.
بعضیها مثل شاه يا خمينی يا خامنهای، حتی وقتی میخواهيد ازشان دور بشويد و به
خانهتان پناه ببريد باز هم توی خانهتان مجبورتان میکنند تابع نظراتشان باشيد.
عکسشان را از توی کتاب درسی و ادارهتان با خودتان داريد و بهترين ساعت رسانهها
و گاه تمام روز و شب رسانهها را اشغال میکنند و راه و روش زندگیشان را به شما
درس میدهند. خوب همين کافیست که شما هم دربارهشان نظر بدهيد و همانقدر که آنها
زندگیتان را تحتالشعاع قرار دادهاند، شما هم کنجکاوی کنيد که بلاخره اينها
چطور آدمهایی بودهاند و چرا اينطوری بودهاند و ما يا ديگرانی که در معرضشان
بودهايم چه راهی برای محک زدنشان داشتهايم.
فکر کردم که آن روزهايی
که مردم میگفتند "عکس امام تو ماهه" لابد کسی يادش نبوده برود اين چند
تا کتاب را بخواند که ببيند مردم خيلی هم برای اينجور برداشتهای مذهبی بیانگيزه
نبودند. محمدرضا پهلوی به اندازه يک معمم تمام عيار در لابلای کتابهايش از دين و
مذهب و تعلقاتش به آداب دينی حرف میزند. چيزهايی میگويد که همين حالا شنيدنشان
از زبان حضرات جمهوری اسلامی خندهدار است و ماها بهشان میخنديم. در آمار و ارقام
و توصيفاتی که میکند چيزی از حرفهای احمدینژاد کم ندارد. حالا البته بعضیها میگويند
"چی بوديم چی شديم" منتها يک کمی که میخوانيد میبينيد بجز ظاهر قضايا
باقیاش خيلی چی بوديم قابل توجهی نبوده. من کاملن میفهمم که اوضاعی که جمهوری
اسلامی برای مردم در داخل کشور درست کرده بسياری از مردم را به سمت اوضاع پيش از
انقلاب سوق داده و لابد خيلیها از وجود کتابهای محمدرضا پهلوی، شاه سابق ايران،
هم باخبر نيستند. پول نفت باعث شده بود تا رفاه اجتماعی برای طبقه متوسط، توجه
مردم را از حرفهای به شدت ديندارانه و، به نظر من، خندهدار شاه منحرف کند. میدانم
به بعضیها برمیخورد ولی کمکم که حرفهايش را توی اين وبلاگ بنويسم خودتان متوجه
میشويد چيزی از حرفهای اهل همين حکومت جمهوری اسلامی ندارد.
بعيد میدانم توضيح
زيادی لازم باشد برای اين نوشتهها بدهم منتها مطمئنم خيلیها که سنگ حکومتها را
به سينه میزنند يک چيزهايی را هم لاپوشانی میکنند و تا میگويید چرا فلانی آنطور
بود میگويند چرا اين يکی اينطور است. به هر حال اين نوشتهها را اول توی فيسبوک
گذاشتم. تعدادشان خيلی زياد است منتها حالا يک قسمتیشان را میگذارم روی وبلاگ و
بعد قسمتهای بعدی. صاحب نوشتهها هم معلوم است و محلی که منتشر شدهاند. اگر
مايليد خودتان هم میتوانيد مستقيم کتابها را بخوانيد:
"بسمالله تعالی –
من خداوند قادر متعال را گواه گرفته به کلامالله مجید و به آنچه نزد خدا محترم
است قسم یاد میکنم که ... در ترویج مذهب جعفری اثنیعشری سعی و کوشش نمایم و ...
از ارواح طیبه اولیای اسلام استمداد می کنم" (محمدرضا پهلوی- قرائت قسمنامه
در جلسه ۲۶ شهریور ماه ۱۳۲۰)
"در کودکی جلوی
زین اسب یکی ازخویشاوندان خود نشسته بودم، پای اسب لغزید و از اسب به زیر افتادیم.
من با سر به روی سنگ ناهمواری پرت شدم و از حال رفتم. هنگامی که به خود آمدم
همراهان از اینکه صدمهای ندیده بودم تعجب میکردند، ناچار برای آنها فاش کردم که
در حین افتادن از اسب، حضرت ابوالفضل علیه السلام فرزند برومند علی علیه السلام
ظاهر شد و مرا در هنگام سقوط گرفت. من هرگز کوچکترین تردیدی در روئیت حضرت عباس
ابن علی نداشتم" ... (محمدرضا پهلوی- ماموريت برای وطنم)
"با
مربی خود در حوالی کاخ سلطنتی سعدآباد در کوچهای قدم میزدم. ناگهان مردی را با
چهره ملکوتی دیدم که برگرد عارضش هالهای از نور مانند صورتی که نقاشان غرب از
عیسی بن مریم میسازند، نمایان بود به من الهام شد که با خاتم ائمه اطهار حضرت
امام قائم روبرو هستم. مواجهه من با امام آخر زمان چند لحظه بیشتر به طول نینجامید
که از نظر ناپدید شد و مرا در بهت و حیرت گذاشت. برایم مسلم بود که با امام زمان
در آن کوچه مواجه شدهام" (محمدرضا پهلوی- ماموريت برای وطنم)
"چهارده قرن پيش،
حضرت علی عليهالسلام در نامه معروف خود به مالک اشتر بدو توصيه فرمود:
"هميشه کاری کن که عدل شامل خاص و عام گردد، و درين راه رضای اکثريت را مقدم
دار، زيرا که نارضایی عامه خرسندی خاصه را بی اثر کند، در صورتيکه ناخرسندی خاصگان
در برابر رضايت و خشنودی عمومی موجب زيانی نتواند شد" (محمدرضا پهلوی- انقلاب
سفيد)
"شايد رازی را فاش
نکرده باشم اگر بگويم برای خودم مسلم بود که خداوند مايل بود کارهایی به دست من و
برای خدمت به ملت ايران انجام بگيرد که شايد از دست ديگری ساخته نبود. من در تمام
آنچه کردهام، و آنچه خواهم کرد، خود را عاملی برای اجرای مشيات الهی بيش نمیبينم"
(محمدرضا پهلوی- انقلاب سفيد)
"هیچ عملی بیش از کارهایی که امروز انجام میدهیم از جمله
آزاد ساختن رعیت اسیر و بدبخت ایران از زنجیر اسارت و مالک کردن ۱۵ میلیون جمعیت
این کشور در زمینی که در آن کار میکنند مورد پسند خدا و ائمه اطهار نخواهد بود" (محمدرضا پهلوی- کنگره
ملی کشاورزان، 21 دیماه 1341)
"اندکی بعد از تاجگذاری پدرم، من مبتلا به حصبه شدم و در اوج
بيماری بود که شبی علیابی ابيطالب را به خواب ديدم. با وجود خردسالی میدانستم که
علی، امام اول شيعيان را به خواب میبينم. در رويای من، علی در دست راست خود شمشير
دو دم معروفش ذوالفقار را داشت و در دست چپش جامی محتوی يک مايع که به من داد تا
بنوشم و من چنين کردم. فردای آن شب تب من فرو نشست و حالم رو به بهبود رفت" (محمدرضا پهلوی- پاسخ به تاريخ)
در جامعه پر از تعصب ايرانی، به محض ورود به اين
محدودهها يقهتان را میگيرند. وقتی میگوييد شاه اشتباه میکرد برای کسانی معنیاش
اين است که شما طرفدار جمهوری اسلامی هستيد. وقتی میگويید هر دویشان يک اشتباه
را تکرار میکنند برای کسانی معنیاش اين است که شما ناسازگاريد. وقتی میگويید
آدمهای قابلتری هم در دوران شاه و هم در جمهوری اسلامی بودهاند که فشار امنيتی
آنها را ساکت کرده و راه را برای اصلاحات سياسی بسته میرسند به اينجا که لابد
چپی هستيد. اگر چپی نباشيد پس بايد قبول کنيد که مثلن مصدق خائن بوده و خاتمی و
ميرحسين و کروبی هم آدمکشاند. اگر اين هم نشد لابد "خودت يه چيزيت
ميشه". بنابراين حتی وقتی نوشتههای خود آن آدمها را میگذاريد در معرض
قضاوت باز هم برای متعصبها همين هم مايه ناخوشیست.
اگر دفاع میکنيد از ايشان يادتان باشد درباره رئيس يک حکومت حرف میزنيد
و نه يک پادشاه مشروطه و نه يک آدم معمولی توی جامعه و نه حتی يک نويسندهای که میشد
کتابهايش را نخريد. کتابهای ايشان در مدارس و دانشگاهها تدریس میشد، درست مثل
همين حالا. ضمنن رگ گردنتان بيرون نزند، شاه هم به اندازه حضرات جمهوری اسلامی از
ديدار با ائمه حرف زده و به قدر کفايت به مالک اشتر اشاره کرده. وقتی شاه از
ملاقات با ائمه و خوابنما شدنش حرف میزند نبايد از "عکس امام تو ماهه"
تعجب کرد.
ما همهمان حق داريم درباره حکومت و آدمهايش حرف بزنيم، فرقی ندارد
شاه باشد يا خمينی يا خامنهای.
نظرات