حکايت دخيلي که قرار است ببندم به پلنگ صورتي

يک چيزی بنويسم که بدانيد خدا شانس بدهد يعني چه!

آقای پلنگ صورتي با مادرش برای يک هفته رفته بود سير و سفر. خيلي هم جای همه‌ی عالم و آدم خالي بوده چون سه روز از سفرشان را با کشتي هي از اين جزيره رفته‌اند به آن جزيره. چپ و راست هم غواصي کرده‌اند و در يک مناطقي هم مدام دل و قلوه رد و بدل کرده‌اند.

اين جزاير مورد نظر، که اميد به خدا که ما را بطلبند و خدا قسمت کند مشرف بشويم، از بهترين جزاير توريستي استراليا هستند که در شمال کوئينزلند قرار دارند. آب و هوای‌شان هم نسبتأ گرم است و جان مي‌دهد برای مناجات دستجمعي و اين‌ها، بلکه هم برای اعتکاف دراز مدت.

خلاصه که آقای پلنگ صورتي برای سه روز به قدر کافر شدن دين و ايمان خودش را به باد داده، مادر پلنگ مربوطه هم آن اوايل چند چشمه غرولند کرده اما پلنگ داشته در آتش جهنم مي‌سوخته و صدای آتش نمي‌گذاشته ملتفت دار دنيا بشود.

بعد از سه روز سوار هواپيما مي‌شوند که بروند سيدني برای سه روز گشت و گذار. جناب پلنگ هفته‌ی قبل از مسافرت به سيدني يک اتاق در يک هتل چهار ستاره رزرو کرده بود و به قول خودش به قيمت خيلي خوب، حدود 300 دلار برای هر شب. ظاهرأ دم و دستگاه هتل برای هر آدمي که اتاق رزرو مي‌کند سه تا ايميل مي‌فرستند تا تمام داستان رزرو جا تکميل بشود. دو تا ايميل‌شان را پلنگ آقا جواب داده بود اما ايميل سوم وقتي مي‌رسد که ايشان روز اول‌شان بوده که در حال سوختن در آتش جهنم بوده‌اند، بنابراين امکان جواب دادن به ايميل را پيدا نمي‌کند، ضمن اين که در هر دو ايميل قبلي به اندازه‌ی کافي تأکيد کرده بوده که چه وقت مي‌رسند و اين‌ها.

حالا که مي‌رسند به سيدني و مي‌روند به هتل معلوم مي‌شود آن ايميل آخری خيلي مهم بوده و در نتيجه جايي برای جناب پلنگ و مادرشان در نظر نگرفته‌اند. خوب پلنگ شروع مي‌کند به غر زدن و اهل هتل هم که مي‌بينند از نظر زماني ايميل سوم را بد موقعي فرستاده بوده‌اند در نتيجه مي‌گويند به شما فقط يک شب مي‌توانيم اتاق بدهيم و به همان قيمتي که توافق شده.

خود پلنگ مي‌گفت که تا رفته‌اند توی اتاق معلوم شده اتاق مورد نظر يکي از بهترين مکان‌های عالم بوده که اهل هتل از زور ناچاری به پلنگ داده‌اند، آن هم به قيمت 170 دلار. خلاصه يک کمي استراحت مي‌کنند و راه مي‌افتند که بروند شهر را ببينند.

از در هتل که مي‌آيند بيرون همان نزديک هتل جناب پلنگ آقا چشمشان مي‌افتد به يک چيزی روی زمين. يک قطعه اسکناس 100 دلاری روی زمين افتاده بوده. يعني شهرداری سيدني از اين مهمان نوازانه‌تر نمي‌توانسته رفتار کند. در نتيجه جناب پلنگ صورتي بهای آن شب هتل را به 70 دلار تقليل مي‌دهند.

حالا کجايش را ديده‌ايد؟ خدا شانس بدهدش مانده!

دو هفته قبل از رفتن پلنگ آقا به همين مسافرت جانسوز جناب‌شان از طريق اينترنت يک ساعت 200 دلاری خريداری فرمودند. پولش را هم از طريق چک پستي برای فروشنده فرستادند. دو سه روز بعدش از همان فروشگاه زنگ زدند دفترمان و بعد پلنگ آقا گفت که از قرار از آن نمونه ساعت چيزی توی انبارشان نبوده و در نتيجه پول را هم پس فرستاده‌اند. توی همين هفته‌ای که ايشان نبودند يک بسته‌ای آوردند گذاشتند روی ميز پلنگ آقا. ديروز که بسته را باز کرد معلوم شد از همان ساعت سفارشي يک نمونه پيدا شده بوده و همين را فرستاده‌اند برای پلنگ. دو ساعت از ماجرا نگذشته بود که يک پاکت هم آوردند باز دوباره برای ايشان. حدس مي‌زنيد که؟ دقيقأ. همان روزی که گفته‌اند ساعت مورد نظر را نداريم چک پستي را هم پس فرستاده بودند ولي چون پلنگ محترم مسافرت بوده و پاکت را هم با پست سفارشي آورده بودند در نتيجه تا خودش نيامده بوده پاکت را از دفتر دانشکده برايش نياورده بودند. اين هم از ساعت!

انصافأ از ديروز تا به حال فکر مي‌کنم يک جايي جد و آباد پلنگ آقا مي‌رسد به يک امامزاده‌ای که همينطور چپ و راست دارد معجزه رخ مي‌دهد برايش. حالا بلکه دو سه تا قفل بخرم منبعد کارم جايي گير کرد به پلنگ آقا دخيل ببندم.

نظرات

پست‌های پرطرفدار