نقطه سر خط
شکوائيه ی دکتر قاضيان درباره ی جريانات قبل و بعد از بازجويي از نظر سياسي مثل باقي موارد قبلي قابل تحليله که خوب اهل سياست درباره ش هم نوشته اند و هم بعدها خواهند نوشت. اما اين موضوع برای من از جنبه ی علمي هم کلي سؤال و ابهام ايجاد کرده که حالا مي نويسمشون.
اگر خاطرات امير انتظام رو بخونيد متوجه مي شيد که يکي از دلايل محاکمه ی و مجرم شناخته شدن امير انتظام اين بود که در نامه هايي که از طرف مقام های سياسي ی کشورهای ديگر و به خصوص امريکا به او نوشته مي شد با عبارت انگليسي ی
Dear Mr.
شروع مي شدن. لازم به توضيح نبوده و نيست که اين متداول ترين نوع خطاب در نامه نگاری های اداريه. دست کم اهل وزارت خارجه هم با اين موضوع آشنا بوده و هستند. اما توی اون هير و وير بازار داغ انقلابيگری هيچکس گوشش به اين حرف ها بدهکار نبود که اين دليل خنده دارتر از اونيه که بشه به استنادش کسي رو زنداني کرد، ولي اتفاقأ همين دليل موجه تر از بقيه هم شده و به قول قاضي ی محکمه، امير انتظام اساسأ برای خارجي ها آدم عزيزی بوده که عزيز خطابش مي کردند. حال بعد از بيست و پنج سال دوباره سر و کله ی همين مدل اتهام ها و اين بار برای دکتر قاضيان پيدا شده. يعني يکي از دلايل جاسوس بودن ايشون عبارت
Pilot Study
هست که به مطالعه ی خلبانان ترجمه شده
اين موضوع جديد لااقل به من ثابت مي کنه که اون گروهي که قراره ازجنبه ی فکری نظام جمهوری اسلامي رو محافظت کنند نه تنها از بيست و پنج سال پيش در دريای متلاطم بيسوادی غوطه ورند بلکه هيچ کسي هم بهشون توجهي نداره که بلاخره اين ها رو از اين وضعيت بيرون بياره. انگاری اين ستون فقرات فکری در تمام اين سال ها همينطور درجا زده
اون آدمي که واژه ی مطالعه ی خلبانان رو به عنوان ترجمه ارائه داده اگر متهمش يک آدم بيسواد بود که زير کاغذ رو انگشت مي زد باز اقلأ مي تونستيم نتيجه بگيريم که خواسته طرف رو بترسونه اما اين متهم مربوطه بلاخره بيسواد که نبوده. يعني اون مترجم يا کارشناس واقعأ به کار خودش اعتقاد داشته و مي دونسته آدم های مافوقش هم از جنبه ی علمي بهش اعتماد دارن و اين اوج بدبختيه که در حالي جامعه ی علمي ايران مثلأ به توليد دانش خودش در اين وانفسای کمبودهای همه جانبه افتخار مي کنه که علمدار محافظت فکری ی نظامي که در اون کار مي کنه نتيجه ی کارش مي شه " مطالعه ی خلبانان". من اگر رئيس يک انجمن علمي بودم برمي داشتم به مقامات کشوری شکايت مي کردم که اقلأ اين آدم های کارشناستون رو هر از گاهي سوادشون رو امتحان کنين که اقلأ آدمي که توی يک مرکز دانشگاهي داره عمرش رو ميذاره اون بيرون از خودش نپرسه آخرش همينه؟
يکي از بچه های اينجا که آدم باسوادی هم هست يک وقتي تعريف مي کرد که توی ايران يک بابايي اومده بوده پيشش بهش گفته: من پذيرش دکترام توی فلان دانشگاه شهر تهران آماده س فقط لنگي کارم امتحان زبانه، تو بيا برو جای من امتحان بده، همه چيزش هم خودم رديف مي کنم، فقط اين مدرک امتحان رو لازم دارم. اين دوست ما بهش گفته باشه اما بعدش اينقدر موش و گربه بازی درمياره تا طرف ديگه پيگيری نکنه. اون هم سمج، ول کن نبوده همه جا پيغام و پسغام مي ذاشته. تا اينکه تعطيلات دوستمون تموم مي شه و بي خبر از طرف برمي گرده استراليا. يحتمل طرف مشکل زبان رو هم يک جوری مثل پذيرشش حل مي کنه اما ته قضيه مي شه همين امثال "مطالعه ی خلبانان". يعني دوباره نقطه سر خط
اگر خاطرات امير انتظام رو بخونيد متوجه مي شيد که يکي از دلايل محاکمه ی و مجرم شناخته شدن امير انتظام اين بود که در نامه هايي که از طرف مقام های سياسي ی کشورهای ديگر و به خصوص امريکا به او نوشته مي شد با عبارت انگليسي ی
Dear Mr.
شروع مي شدن. لازم به توضيح نبوده و نيست که اين متداول ترين نوع خطاب در نامه نگاری های اداريه. دست کم اهل وزارت خارجه هم با اين موضوع آشنا بوده و هستند. اما توی اون هير و وير بازار داغ انقلابيگری هيچکس گوشش به اين حرف ها بدهکار نبود که اين دليل خنده دارتر از اونيه که بشه به استنادش کسي رو زنداني کرد، ولي اتفاقأ همين دليل موجه تر از بقيه هم شده و به قول قاضي ی محکمه، امير انتظام اساسأ برای خارجي ها آدم عزيزی بوده که عزيز خطابش مي کردند. حال بعد از بيست و پنج سال دوباره سر و کله ی همين مدل اتهام ها و اين بار برای دکتر قاضيان پيدا شده. يعني يکي از دلايل جاسوس بودن ايشون عبارت
Pilot Study
هست که به مطالعه ی خلبانان ترجمه شده
اين موضوع جديد لااقل به من ثابت مي کنه که اون گروهي که قراره ازجنبه ی فکری نظام جمهوری اسلامي رو محافظت کنند نه تنها از بيست و پنج سال پيش در دريای متلاطم بيسوادی غوطه ورند بلکه هيچ کسي هم بهشون توجهي نداره که بلاخره اين ها رو از اين وضعيت بيرون بياره. انگاری اين ستون فقرات فکری در تمام اين سال ها همينطور درجا زده
اون آدمي که واژه ی مطالعه ی خلبانان رو به عنوان ترجمه ارائه داده اگر متهمش يک آدم بيسواد بود که زير کاغذ رو انگشت مي زد باز اقلأ مي تونستيم نتيجه بگيريم که خواسته طرف رو بترسونه اما اين متهم مربوطه بلاخره بيسواد که نبوده. يعني اون مترجم يا کارشناس واقعأ به کار خودش اعتقاد داشته و مي دونسته آدم های مافوقش هم از جنبه ی علمي بهش اعتماد دارن و اين اوج بدبختيه که در حالي جامعه ی علمي ايران مثلأ به توليد دانش خودش در اين وانفسای کمبودهای همه جانبه افتخار مي کنه که علمدار محافظت فکری ی نظامي که در اون کار مي کنه نتيجه ی کارش مي شه " مطالعه ی خلبانان". من اگر رئيس يک انجمن علمي بودم برمي داشتم به مقامات کشوری شکايت مي کردم که اقلأ اين آدم های کارشناستون رو هر از گاهي سوادشون رو امتحان کنين که اقلأ آدمي که توی يک مرکز دانشگاهي داره عمرش رو ميذاره اون بيرون از خودش نپرسه آخرش همينه؟
يکي از بچه های اينجا که آدم باسوادی هم هست يک وقتي تعريف مي کرد که توی ايران يک بابايي اومده بوده پيشش بهش گفته: من پذيرش دکترام توی فلان دانشگاه شهر تهران آماده س فقط لنگي کارم امتحان زبانه، تو بيا برو جای من امتحان بده، همه چيزش هم خودم رديف مي کنم، فقط اين مدرک امتحان رو لازم دارم. اين دوست ما بهش گفته باشه اما بعدش اينقدر موش و گربه بازی درمياره تا طرف ديگه پيگيری نکنه. اون هم سمج، ول کن نبوده همه جا پيغام و پسغام مي ذاشته. تا اينکه تعطيلات دوستمون تموم مي شه و بي خبر از طرف برمي گرده استراليا. يحتمل طرف مشکل زبان رو هم يک جوری مثل پذيرشش حل مي کنه اما ته قضيه مي شه همين امثال "مطالعه ی خلبانان". يعني دوباره نقطه سر خط
نظرات