اسمش را چه بگذاريم؟
امريکا آمده و دور تا دور ايران را گرفته. گرفتاری های مربوط به برنامه ی هسته ای ايران دارد بيخ پيدا مي کند و اروپايي ها هم دارند پس مي زنند. سوريه بعد از خروج از لبنان دارد از پشتيباني گروه های فلسطيني سر باز مي زند و کشور فلسطيني کم کم دارد به وجود مي آيد. بلاخره يا بايد اسرائيل را به رسميت شناخت و يا با امريکا راه آمد که باز هم معني اش مي شود همان دست از سر اسرائيل برداشتن. امريکا مي خواهد ولو به هر نحوی که شده و برای جلب توجه ماليات دهنده گانش تاوان تصرف سفارتش را از يک آدم يا گروهي بگيرد، همانطوری که اروپائي ها مي خواهند برای اثبات امنيت اروپا ريشه ی نا امني های قديمي را به گردن يک آدم يا گروه خارج از اروپا بيندازند. دنيا عجله دارد تا شکل و راه جديدی از داد و ستد تجاری را راه بيندازد. چين هم بيش از اينکه ايدئولوژي اش را به دنيا صادر کند با محصولاتش دنيا را گرفته. هند هم حاضر نيست از کشورهای ديگر برای ترميم خرابي های سونامي پول بگيرد تا وجهه ی اقتصادی اش صدمه ببيند. قذافي سر به راه شده و به دنبال بخشيده شدن بدهي هايش همراه با افريقايي های ديگر است. اعراب خليج فارس هر روز مدرن تر مي شوند، زنانشان فقط در حرف حق و حقوقي ندارند اما در عمل و در خارج از کشور به زنان اروپايي تنه مي زنند. نظم نوين جهاني که از دو دهه پيش حرفش بوده دارد راه مي افتد و مثل غلتک همه ی روی زمين مانده های جهاني را صاف مي کند. همه سوار شده اند الا يک گروه کوچک که هر بار کسي از ايران خواسته سوار بشود او را هو کرده اند. حالا به هر دروغ و دغلي که شده همه چيز را سپرده اند به دست همان گروه هوچي و بقيه رفته اند يا دورتر نشسته اند يا در حال سوار شدن هستند. غلتک هم دارد مي آيد، با همه ی زور و قدرت. حالا من هر چه فکر مي کنم مي بينم يک شباهت عجيبي ميان احمدی نژاد و اون "شيرو"ی داستان سلطان وشبان هست منتها قديم ترها دنيا آرام بود، حالا نيست
نظرات