لگد خوردن از عصا
من چهارده سال در ايران روزنامه نگار علمي بودم و البته هنوز هم هستم، بنابراين اونقدر از روابط ميان آدم های علمي و به ظاهر علمي در ايران با محيط های اطرافشون در سياست و اجتماع و اقتصاد سردرمي آورم که بدانم اين گير دادن های مجلس به وزارت نفت و پتروشيمي از کجا دارد آب مي خورد. يک آدمی که در دوره ی هاشمي از کار علمي-اقتصادی خودش برکنار شد و به قول خودش خانه نشين شد و در دوره ی خاتمي هم همان کنار باقي گذاشته شد بلاخره دو سه جلد کتاب نوشت، يکي از يکي پيچيده تر و با زبان سخت علمي، و حالا همان کتاب ها را گذاشته جلوی خودش و دارد با همان ها نسخه ی وزارت نفت و پتروشيمي را مي پيچد. آدم خوش سخن و باسوادی هم هست و انصافأ هم من از او بسيار آموخته ام. اما به قول خودش آنقدر نشست و منتظر ماند تا از راه دور صندلي را از زير پای همان هايي بکشد که يک وقتي صندلي را از زير پايش کشيدند. چندی پيش که با يکي از دوستانم در ايران حرف مي زدم شنيدم سلامي برايم فرستاده، از دوستم پرسيدم فلاني اينروزها کجاست؟ جوابش همين گير دادن های فعلي به وزارت نفت بود. نود درصد جوابش را حدس زده بودم، که درست هم از آب درآمد، آن ده درصد ترديدم مربوط به سلامت جسماني ی او بود. يک دو بار به بعضي مصادر امور علمي و فرهنگي در دوره ی خاتمي هم گفته بودم که خانه نشين کردن آدمي که مي تواند مفيدتر از اين ها باشد کار عاقلانه ای نيست، ولي بلاخره قرار نبود که باور کنند، مگر اينکه به چنين جاهايي کشيده بشود. عجيب آدم باهوشي است

نظرات

پست‌های پرطرفدار