نوشته ي دومم براي روزنامه شرق
چوب خشكانده
آکيهيتو، امپراتور ژاپن که حرفي از او مگر در مراسمي برای تعويض نخست وزير شنيده نمی شود از جمله معروفترين سرمايه گذاران علمي جهان است و هر ساله برای تشويق آنهايي که در کار تحقيقات علمي هستند سرمايه ای از خود اختصاص مي دهد . ملکه نور همسرشاه سابق اردن نيز دست کمي از آکيهيتو ندارد وکمک هايش برای تحقيق درامور بشر دوستانه از جمله معروفترين های جهان است. آقاخان نيز معتبر ترين جايزه معماری اسلامی را با نام خود يدک می کشد و اين جدا از چندين نوع کمک هزينه های ديگری است که به دانشجويان مسلمان می دهد تا طرحهايشان را برای کمک به جوامع کوچک مسلمانان عالم به سرانجام برسانند و اين زنجيره تا به عالم هنرهم برسد به پاواروتي ايتاليايي رسيده که بي کمک های مالي بيشمارش تحقيقات درباره ايدز نه اينجايي که هست بل که ده فرسنگي عقب تر از اين بود. و اين حکايت همه ازآنجاست که بزرگان جهان باور کرده اند نام و نشانشان از همين راه از نسلي به نسل ديگر می رسد چنانکه از آن همه تازه آمده گان علم و دانش هيچ کدام فرصت ديدار نوبل را نداشته اند اما سالي نيست که اسم اورا نشنوند و به اميد دسترسي به جوايزش رنج کار و تحقيق را بر خود هموار نکنند .
اين ها را بگذاريد در کنار انواع کمکهايي که دولتمردان جهان به اسم خود به اين وآن می دهند تا صرف کار و تحقيقات علمي کنند تا از بد نامي عالم سياست اگر گريزي براي خود باقي نگذاشته اند به عوض نامي نيکو در غير سياست بگذارند و حکايتي است که در کشور ما با آن همه شعار علم اندوزی نه تنها هنوز خبری از بنياد گذاری چنين رسومي از اهل و منسوبين کارزار سياست نيست که هنوز مثلا جمع فيزيک خوانهای ايران به اميد جايزه کوچک دکترحسابي و مرحوم روزبه که خود بهانه اش را آورده اند سالي را به سال ديگر مي رسانند و اهل ادبيات دعاگوی دکتر افشارند که بنياد لغتنامه را در موقوفاتش پناه داده و نام دکتر کشي افشار و همسرش زينت بخش سر در تنها رصدخانه خورشيدی ايران است که به هزينه خود ساخته بودند. و هر چه ديگر است از همين دست است مگر تشکيلات گفتگوی تمدن ها که آن نيز بي آنکه قدمي از حرف فراتر رود رو به خاموشي گذاشت و رفت. عجب نيست که اولين جهانيم در فرارمغزها. خرده گيران نفرمايند که بي گفتي از جشن واره خوارزمي ميگذريم، که به عمد مي گذريم که ازهمه آن تحشيه ها که برايش گفته اند نگوييم وگرنه که اين هم خود داستاني ديگراست.
اگر روزی بتوان بي خوف چند سوالي پرسيد لابد اين هم پرسيدني هست که مقامات کشورمان با آنهمه که گروهيشان خود از تمولي برخوردارند و به سرانگشت اشارتي تشکيلاتي به پا مي کنند چگونه هيچگاه دستي به کار اهداء جايزه اي به دانشمندی، دانشجويي يا حتي دانش آموزی بلند نکرده اند؟ دنيا که به زعم ما الي الابد به دشمني آشتي ناپذير با ما افتخار دارد به قاعده به جايزه داده نمان ولو به انتخابي خاص که کاری ندارد. اهل سياست و تصميم که جملگي از افتخاراتشان يکي هم روستازاده بودن است اگر هم کاری در روستايشان به پايان رسانده انده از بودجه اي دولتي بوده، حتي اگر سدی يا کارخانه اي ساخته اند ونامي به آن بخشيده اند، و به شهادت رسانه ها هنوز هيچ نخوانده ايم که سال و ماهي رفته باشد و جوانان فلان روستا به کمک جايزه ای سالانه ازجيب همروستايي سابق خود روانه دانشگاه شده باشند يا تحقيقي در روستا مزين به جايزه ای شخصي شده باشد. دانشجويي که به کمک بودجه بنياد های ريز و درشت شخصي غرب راهي به دانشگاههای آنها مي يابد مسلمان هم که نباشد جبران کرامتشان را بر خود فرض مي داند، وای به اينکه مسلماني کند و خود را عمري وامدارشان بداند. هزار لعن که نثار اين و آن مي کنيم که هر گل که خود شکفته از ريشه برده اند، گلي هم نثار جمالمان کنيم که از چوب خشکانده تقاضای ميوه مي بريم.
چوب خشكانده
آکيهيتو، امپراتور ژاپن که حرفي از او مگر در مراسمي برای تعويض نخست وزير شنيده نمی شود از جمله معروفترين سرمايه گذاران علمي جهان است و هر ساله برای تشويق آنهايي که در کار تحقيقات علمي هستند سرمايه ای از خود اختصاص مي دهد . ملکه نور همسرشاه سابق اردن نيز دست کمي از آکيهيتو ندارد وکمک هايش برای تحقيق درامور بشر دوستانه از جمله معروفترين های جهان است. آقاخان نيز معتبر ترين جايزه معماری اسلامی را با نام خود يدک می کشد و اين جدا از چندين نوع کمک هزينه های ديگری است که به دانشجويان مسلمان می دهد تا طرحهايشان را برای کمک به جوامع کوچک مسلمانان عالم به سرانجام برسانند و اين زنجيره تا به عالم هنرهم برسد به پاواروتي ايتاليايي رسيده که بي کمک های مالي بيشمارش تحقيقات درباره ايدز نه اينجايي که هست بل که ده فرسنگي عقب تر از اين بود. و اين حکايت همه ازآنجاست که بزرگان جهان باور کرده اند نام و نشانشان از همين راه از نسلي به نسل ديگر می رسد چنانکه از آن همه تازه آمده گان علم و دانش هيچ کدام فرصت ديدار نوبل را نداشته اند اما سالي نيست که اسم اورا نشنوند و به اميد دسترسي به جوايزش رنج کار و تحقيق را بر خود هموار نکنند .
اين ها را بگذاريد در کنار انواع کمکهايي که دولتمردان جهان به اسم خود به اين وآن می دهند تا صرف کار و تحقيقات علمي کنند تا از بد نامي عالم سياست اگر گريزي براي خود باقي نگذاشته اند به عوض نامي نيکو در غير سياست بگذارند و حکايتي است که در کشور ما با آن همه شعار علم اندوزی نه تنها هنوز خبری از بنياد گذاری چنين رسومي از اهل و منسوبين کارزار سياست نيست که هنوز مثلا جمع فيزيک خوانهای ايران به اميد جايزه کوچک دکترحسابي و مرحوم روزبه که خود بهانه اش را آورده اند سالي را به سال ديگر مي رسانند و اهل ادبيات دعاگوی دکتر افشارند که بنياد لغتنامه را در موقوفاتش پناه داده و نام دکتر کشي افشار و همسرش زينت بخش سر در تنها رصدخانه خورشيدی ايران است که به هزينه خود ساخته بودند. و هر چه ديگر است از همين دست است مگر تشکيلات گفتگوی تمدن ها که آن نيز بي آنکه قدمي از حرف فراتر رود رو به خاموشي گذاشت و رفت. عجب نيست که اولين جهانيم در فرارمغزها. خرده گيران نفرمايند که بي گفتي از جشن واره خوارزمي ميگذريم، که به عمد مي گذريم که ازهمه آن تحشيه ها که برايش گفته اند نگوييم وگرنه که اين هم خود داستاني ديگراست.
اگر روزی بتوان بي خوف چند سوالي پرسيد لابد اين هم پرسيدني هست که مقامات کشورمان با آنهمه که گروهيشان خود از تمولي برخوردارند و به سرانگشت اشارتي تشکيلاتي به پا مي کنند چگونه هيچگاه دستي به کار اهداء جايزه اي به دانشمندی، دانشجويي يا حتي دانش آموزی بلند نکرده اند؟ دنيا که به زعم ما الي الابد به دشمني آشتي ناپذير با ما افتخار دارد به قاعده به جايزه داده نمان ولو به انتخابي خاص که کاری ندارد. اهل سياست و تصميم که جملگي از افتخاراتشان يکي هم روستازاده بودن است اگر هم کاری در روستايشان به پايان رسانده انده از بودجه اي دولتي بوده، حتي اگر سدی يا کارخانه اي ساخته اند ونامي به آن بخشيده اند، و به شهادت رسانه ها هنوز هيچ نخوانده ايم که سال و ماهي رفته باشد و جوانان فلان روستا به کمک جايزه ای سالانه ازجيب همروستايي سابق خود روانه دانشگاه شده باشند يا تحقيقي در روستا مزين به جايزه ای شخصي شده باشد. دانشجويي که به کمک بودجه بنياد های ريز و درشت شخصي غرب راهي به دانشگاههای آنها مي يابد مسلمان هم که نباشد جبران کرامتشان را بر خود فرض مي داند، وای به اينکه مسلماني کند و خود را عمري وامدارشان بداند. هزار لعن که نثار اين و آن مي کنيم که هر گل که خود شکفته از ريشه برده اند، گلي هم نثار جمالمان کنيم که از چوب خشکانده تقاضای ميوه مي بريم.
نظرات