واحد مسکونی در مريخ با مالک اشتر جديد
روسو در "اميل" مینويسد اين چيزهايی
که به عنوان مبانی تعليم و تربيت مینويسم فقط در همين محدوده کتاب قابل وقوعاند
و در عالم واقعيت قابل رخ دادن نيستند. در مقابل روسو، آنتون ماکارنکو، معلم
اوکراينی دوران شوروی، هم هست که "منظومه پداگوژيکی" که آن هم رسالهایست
درباره تعليم و تربيت، را نوشته که وقايعش در مراکز تعليم و تربيت کودکان بیسرپرست
شوروی رخ داده.
نمونههایی وجود دارد که نشان میدهد وقتی تعداد
منبر رفتن يک آدمی زياد میشود آنوقت مقدار حرف حساب زدنش هم رو به کم شدن میگذارد.
متوجه هستم که عبارت "منبر رفتن" ممکن است بعضیها را برنجاند منتها
عبارت بهتری که بشود نشان داد مخالفان يک تشکيلات میتوانند شبيه به همان تشکيلات
بشوند پيدا نکردم. اکبر گنجی يکی از آن نمونههاست.
اکبر گنجی البته نه روسوست و نه ماکارنکو، خود
او هم چنين ادعایی ندارد، و در نتيجه نه در موضوع نقش روشنفکران در سياستورزی کار
نظری دنبالهداری کرده و نه در عمل چيزی شبيه به يک مرکز توليد فکر و انديشه را
رهبری کرده که نظرياتش از همان اول توسط اطرافيان خودش به چالش گرفته شود. در
نتيجه وقتی مدام درباره خط و ربط روشنفکران مینويسد هر بار از بعضی بديهيات
چشمپوشی میکند که خود همانها تبديل میشوند و عامل خلوت شدن اطراف منبر.
بعضی از اين بديهيات در نوشته آخرش را مینويسم
که خودتان ببينيد:
مینويسد: "دست یابی به قدرت سیاسی خارج از
ساحت کار و وظیفهی "مدافعان
و فعالان حقوق بشر" و "روشنفکران
قلمرو عمومی" قرار دارد. اینها نیز "قدرتمند" هستند، اما قدرتشان ناشی از گرفتن پستهای سیاسی نیست- که به
دنبال آن نمیروند- بلکه قدرتشان ناشی از دفاع از حقوق بشر و مبارزه با ستمگران و
تبعیضسازان است. در این مقام نیز یک بام و دو هوایی عمل نمیکنند. دولتها دوست و
دشمن آنان نیستند. دوستدار برابری و دشمن تبعیضهای ناروا هستند. با هیچ دولت و گروه سیاسی تشکیل ائتلاف
نمیدهند. نقض حقوق بشر توسط همه را میبینند و چشم بر سرکوبهای دولتها نمیبندند."
خوب واسلاو هاول که نوشتهها و مواضع سياسی و
فرهنگیاش در دسترس همه هست نمونه خوبیست از عبور از بديهيات توسط اکبر گنجی.
چکسلواکی در دوران جنگ سرد عضوی از پيمان ورشو بود اما جمهوری چک بعد از فروپاشی
شوروی و از قضا با تلاش هاول در دوران رياست جمهوریاش به پيمان ناتو ملحق شد. هاول
مشوق اصلی تصميمگيران پيمان ناتو برای گسترش آن در بلوک شرق بود. اين با حرف گنجی
که روشنفکر قلمرو عمومی با هيچ دولت و گروه سياسی تشکيل ائتلاف نمیدهد در تضاد
است.
ناتو و اسرائيل هم همکاری نظامی دارند و سال
گذشته هاول به عنوان يکی از بانيان "گروه دوستی با اسرائيل" و نه
يهوديان، اين گروه را بنيانگذاری کرد. هيچ نشانی از تشکيل يا همراهی هاول با
فلسطينیها در دست نيست. بعضی از اعضای آن
گروه 12 نفره دوستی با اسرائيل هم عبارتند از خوزه ماريا آزنار، نخست وزير پيشين
اسپانيا، جان بولتون، سفير سابق امريکا در سازمان ملل، آلخاندرو توليدو، رئیس
جمهوری سابق پرو، و ويليام تريمبل، برنده جايزه صلح نوبل. درباره همين يک قلم جان
بولتون به نظرتان توضيح لازم است؟
هاول روابط ديپلماتيک چکسلواکی با اسرائيل را دوباره
برقرار کرد و ميزبان 18مين کنگره صهيونيسم در پراگ بود. و جالبتر اين است که هاول
برخلاف دوران جنگ سرد که چکسلواکی حامی فلسطین و مهمترين تآمين کننده اسلحه برای
سوريه در مقابل اسرائيل بود به محض شروع رياست جمهوریاش برای پشتيبانی از اسرائيل
تمام روابط تسليحاتی چکسلواکی با سوريه را قطع کرد. هاول از عمليات ناتو در
بمباران يوگسلاوی در سال 1999 پشتيبانی کرد و از سال 2002 همراه با کريستوفر هيچنز
حامی نئوکانها برای شروع عمليات جنگی در عراق بود.
خوب حالا نظر اکبر گنجی چيست؟ واسلاو هاول هم
جزو اپوزيسيون همسوست، يا مثلن دوست دشمن آرمان فلسطينيان که در نتيجه با ما هم دشمن باشد؟
اگر اعضای "اپوزيسيون ملی" که اکبر
گنجی از آنها تمجيد میکند، و البته معلوم نيست واقعن يعنی کی و چی، بخواهند از
يک روشنفکر جهانی مثل هاول الگو بگيرند آنوقت تکليفشان با حرف گنجی که میگويد
" "اپوزیسیون ملی" نیز وارد چنین پروسههای "وابستگی" و "همراهی" و "پیروی"
نمیشود و "اپوزیسیون ملی"،
مستقل است، نه "پادو"ی دولتهای قدرتمند" چيست؟ خوب همين حرفها
را آلاحمد هم در "در خدمت و خيانت روشنفکران" به هم بافته و همين الان
تبديل شده به سند سرکوب دگرانديشان توسط جمهوری اسلامی.
حالا واقعن اکبر گنجی با
تعدد منبری که میرود دارد همهمان را حواله میدهد به مختصات جغرافيایی- سياسی يک
واحد مسکونی در حال ساخت در مريخ، يا اصولن سر سی سال باز يکی شروع کرده به معرفی
يک مالک اشتر جديد به ما؟
نظرات