ميوه بزرگ، ريشه سطحی
در دنيای گياهشناسی يک گياهانی وجود دارند که ريشهشان تقريبن روی سطح است. به
اين گياهان میگويند ریشه سطحی يا Taproot. خيلی از سبزيجات توی اين گروه هستند منتها بزرگی ميوه اينجور
گياهان گاهی خيلی غلط انداز است و به نظر میرسد چنين ميوهای بايد از گياهی با
ريشه عميق توليد شده باشد. وضع اين گياهان به زبان فارسی اينطوریست که هر چقدر
پول بدهی آش میخوری. يعنی هر چقدر آب بهشان بدهی ميوهشان درشتتر میشود و اين
درست برخلاف گياهان با ريشه عميق است که آنقدر ریشهشان به عمق زمين میرود که از
جنبه آبی خودکفا میشوند. از آب درون زمين استفاده میکنند و رشد میکنند. اين
قسمتش هم جالب است که از جنبه گياهشناسی گياهان با ريشه سطحی به طور عمومی سايه
ندارند ولی گیاهان با ريشه عميق سايه درست میکنند.
حرف حساب زدن و تحمل شنيدن حرف حساب ديگران از
آدم انرژی میبرد. در عوض حرف پراندن و لودگی انرژیزا هم هست. بلاخره میگويید و
میخنديد و مرکز عالم ايستادهايد. اگر هم کسی منکر محل ايستادنتان باشد میتواند
برود اندازه بگيرد.
سه سال پيش که شيرين عبادی آمده بود بريزبن توی
محوطه هتل محل اقامتش داشتيم حرف میزديم. توی حرفهايش گفت خيلیها از من انتظار
دارند که برای هر موضوعی با هر درجهای از اهميت بيانيه بدهم يا مصاحبه کنم. اگر
بگويم نه میگويند اين جايزه نوبل را بخاطر ما مردم گرفتی. من هر بار سعی میکنم
اين را بهشان بگويم که کسی از مردم برای اين جايزه به من رای نداده يا اين يک سمت
دولتی يا نمايندگی مجلس نيست که من برای کار در يک ادارهای منصوب يا برای
نمايندگی مجلس کانديد شده باشم که به جایشان حرف بزنم. خوب نمیشود با اين حرف
شيرين عبادی موافق نبود چون خيلی از جوايز معتبر جهانی بر اساس نظر يک گروه داوری
اهدا میشوند و کسی برای آنها از مردم رایگيری نمیکند. اين با انتخابات فرق
دارد. البته با اين هم فرق دارد که يک کسی زورکی خودش را نماينده کائنات روی زمين
بداند و با زور اسلحه يک عنوان پدری يا رهبری هم برای خودش بتراشد و صدای مردم هم
از ترس درنيايد. خلاصه اين که حرف عبادی حرف حساب بود.
حالا حرفهای محمدرضا لطفی درباره شجريان و
مشکاتيان و عليزاده از همان دسته گرفتاریهاییست که شيرين عبادی به آن اشاره میکرد:
مسئوليت بيخود برای آدمها تراشيدن. موفقيت اين و آن را به احساس حقخوری گره زدن
و پرتاب اين ترکيب به طرف جامعه جزو مهارتهاییست که برای حرف پراندن ضروریست و
البته انرژیزا هم هست.
برای اين که خيالتان راحت بشود اين را هم مینويسم
که شجريان که آمد بريزبن برای برگزاری کنسرت من ترجيح دادم از خير کنسرت بگذرم چون
شنيدن صدای شجريان از ديدنش برايم جذابتر است. بنابراين طرفداری يا سينهچاکی
برای ايشان نمیکنم منتها يک آدمی خودش رفته زحمت کشيده و تمرين کرده. حنجره هم که
کرايهای نبوده که خوب پول بدهد و حنجره خوبتر از بفيه اجاره کند. باقی بدبختیهای
تمرين را هم خودش کشيده و اگر در تمام اين ساليان کسی نخواسته به صدای او گوش کند
زوری هم در کار نبوده. خوب حالا چه عقد اخوتی هم با فقر بسته که اگر دستش میرسد
نتيجه اين زحمات را ببيند آن را هم ناديده بگيرد و فقير بماند؟
حرفهای انرژیزای لطفی درباره شجريان دقيقن آدم
را به یک نتيجه جالب گياهشناسی میرساند. اين که ميوه بزرگ معنیاش ريشه عميق
نيست.
نظرات