همگرايی، واگرايی

درست در همين حال که به نظر می‌رسد جامعه ايرانی در حال تقلا برای دموکراسی از طريق گفتمان و اعتراضات بدون خشونت است دقت در زوايای جامعه به هر ناظری نشان می‌دهد حالا حرف‌هايی بوفور در جامعه شنيده می‌شود که موضوع‌شان بکلی با تصوير دموکراسی‌خواهی از طريق گفتمان متفاوت است. نکته قابل توجه و مهم اين است که در ميان آن حرف‌ها، حرفی از خشونت‌ورزی هم نيست. چيزی‌ست که می‌شود به آن گفت دوگانه‌ی "نه دموکراسی- نه خشونت". به اين دوگانه که دقيق شويد و بازيگران صحنه را رديابی کنيد آنوقت همگرايی تازه‌ای در ميان عناصر انسانی جامعه ايرانی می‌بينيد که همزمان شگفت‌انگيز و دهشتناک است.

اصل موضوع اين است که فرقی نمی‌کند چه کسی کشته شده، هاله سحابی در تشيیع جنازه يک سياستمدار منتقد يا يک کارگر روزمزد که به طور اتفاقی در يک تظاهرات خيابانی گرفتار شده و ضربه‌‌های باتوم او را از پا درآورده. فرقی ندارد چه کسی خودش را از بالکن آپارتمان پرت کرده باشد، سيامک پورزند از فرط استيصال يا جوانی ناشناس از ترس ورود نيروی انتظامی به يک ميهمانی خانگی. در ذهن مردم جامعه ايرانی، در داخل يا خارج، حرف اصلی اين است که "چه وقت اين آخوندا ميرن؟".

نگرانی اصلی در زمان رفتن است نه در شيوه رفتن. جمهوری اسلامی درست همين موضوع را تشخيص داده و در پاسخ عربده‌کش‌ها و قداره‌بندها را روانه ميدان کرده چون همانقدر که حالا شيوه رفتن برای جامعه قابل گفتگو نيست شيوه ماندن هم برای حکومت قابل بحث نيست. طبيعی‌ست که برای مقابله با قداره می‌بايست دستکم قداره به دست داشت منتها فروشنده قداره همان کسی‌ست که همين الان به طرفداری از حکومت در خيابان پرسه می‌زند و انتظار خريد قداره از او بيشتر به يک لطيفه شبيه است. به نظرم از همينجا بايد داستان را دنبال کرد چون دوگانه همگرايانه‌ی "نه دموکراسی- نه خشونت" از همينجا شروع می‌شود.

قداره‌بند در خيابان و مردم مستأصل در تله. صحنه چيزی‌ست شبيه به يک دامداری و انتظار دام‌ها برای ورود به سالن کشتارگاه.

"ای خدای بزرگ، ای تغییر دهنده قلب‌ها و فکرها، یا حال و روز ما را دگرگون کن یا مرگ مرا برسان". اين حرف‌ها از عزت‌الله سحابی‌ست و درست شبيه است به پيام طوطيان هندوستان به طوطی تاجر. عبدالکريم سروش همان تاجری‌ست که روزگاری از خوشدلی تله حکومت را بذر پاشيده و حالا پيام می‌رساند که "آقای دکتر اسم خدا را نبرید، خدا نیست، نیست، نیست ..." و سيامک پورزند همان طوطی دربندی‌ست که در غياب آن که قرار است مرگ را برساند خود دست به کار می‌شود. وقتی اميد رهايی به کسی نيست طوطيان هندوستان پيام مردن برای رهايی را می‌دهند. اين آن صدايی‌ست که حالا در جامعه ايرانی چنان بلند به گوش می‌رسد که حرف از دموکراسی‌خواهی را به موضوع درجه دوم تنزل داده و طبيعی‌ست که نه به خشونت در مقابله با قداره‌بندها قابل قبول‌ترين واکنش دام‌های بی‌سلاح باشد.

واقعيت به اندازه کافی عريان هست که در تصويرسازی صحنه رودرواسی نداشته باشيم.

اگر اين استيصال اجتماعی به بحث بر سر زمان رفتن و نه شيوه رفتن اعتبار بخشيده باشد آنوقت تنها می‌شود از نيروهای خارج از کشور انتظار داشت تا با قداره‌بندها روبرو بشوند. اين يعنی بدترين چيزی که تا به حال می‌شد متصور شد منتها همين الان در ليبی همين تصور به واقعيت بدل شده و حمله زمينی و هوايی نيروهای قذافی به مردم همان کشور راهی جز مقابله به مثل از طريق دعوت نيروهای خارجی برای مخالفان باقی نگذاشته.

وقتی قتل‌های زنجيره‌ای برملا شد اصلاح طلبان که دولت را در دست داشتند در مقابل منتقدان حکومت که تنها راه رسيدگی به موضوع را از طريق ناظران بين‌المللی می‌ديدند بر داخلی بودن موضوع و حل و فصل آن توسط دستگاه قضايی حکومت تأکيد می‌کردند اما حالا همان اصلاح طلبان حتی برای برگزاری انتخابات هم از ناظران بين‌المللی تقاضای همکاری دارند. بنابراين چندان هم عجيب نيست که حکومتی که برای انتخابات بدون تقلبش به ناظران بين‌المللی نياز باشد برای مقابله با قداره‌بندهايش هم به نيروی نظامی بين‌المللی نياز باشد. گروه "نه دموکراسی" ريشه در همين نياز اجتماعی دارد و پايه‌های آن در ميان مردم کوچه و بازار است که در دو سال گذشته بدون اين که نقشی در حکومت داشته باشند در معرض باتوم و تير بوده‌اند. ريشه گروه "نه خشونت" هم همانجايی‌ست که کسانی برای ادامه راه مبارزه بدون خشونت يا شبيه به هاله سحابی کشته می‌شوند و يا شبيه به رامين جهانبگلو برای زنده ماندن مجبورند از محل نزاع خارج بشوند.

وقتی آدم‌های معمولی جامعه از زور گرسنگی و نه دموکراسی از پا درمی‌آيند آنوقت فوری‌ترين نيازشان اين است که راهی برای سير کردن شکم‌شان پيدا کنند، و درست وقتی مخالفان سياسی از فقدان دموکراسی و نه از گرسنگی از پا درمی‌آيند آنوقت فوری‌ترين نيازشان اين است که راهی برای برگزاری انتخابات بدون تقلب پيدا کنند. حکومتی که راه را برای تحريم باز کرده و برای مشارکت سياسی بسته ناگزير راه را برای همگرايی دو گروه "نه دموکراسی" و "نه خشونت" فراهم می‌کند بنابراين تنها راهی که می‌تواند به نياز هر دو گروه پاسخ بدهد ورود يک نيروی قدرتمندتر به ميدان است. اين نيروی قدرتمندتر ناگزير نيروی خارجی‌ست. به نظر من، جمهوری اسلامی به شدت تمام راه را برای ورود نيروهای خارجی باز کرده است.

نتيجه مستقيم ورود نيروهای خارجی تغييرهمگرايی "نه دموکراسی- نه خشونت" به واگرايی "عشق به نيروی خارجی- نفرت از نيروی خارجی"‌ست. واگرايی ناشی از اين خواهد بود که ورود نيروی خارجی همزمان منجر به لغو تحريم‌ها و تغيير ترکيب نيروهای سياسی در صحنه می‌شود. اين که چطور دموکراسی با نيروی خارجی رخ خواهد داد دستکم آنقدر هست که جامعه به ناگزير بحث بر سر چگونگی دموکراسی را برای سال‌ها به تعويق بيندازد.

نظرات

پست‌های پرطرفدار