چند تا موضوع و رسانه سوسولا کوشن
اولن که کار نشد ندارد. ما کرديم شد. نه که کم ورزش میکنم و سند منگولهدار باشگاه را زدهاند به نام من، پنج کيلو هم وزنم زياد شده. يعنی آدم هم ورزش بکند هم چاق بشود يعنی ضرر از هر دو طرف. حالا اخيرن رفتهام توی يک کلاسی که از اينطرف وارد میشويد يکساعت بعد از آن طرف که خارج میشويد همينطور توی گوشتان است که از در و ديوار و وسايل باشگاه همهشان شعار میدهند شهادتت مبارک. با اين وجود پنج کيلو چاق شدن چطوری اتفاق افتاده مربوط است به اين که اعضا و جوارح داخلی آدم نياز به آچارکشی مجدد دارند. خلاصه که ورزش کردن و چاق شدن توام نشده بوديم که الان شديم. حالا من باشم منبعد کيک و نان خامهای بخورم. دو سه هفته ديگر خبر لاغر شدنم را میدهم. بابا لباسام تنگ ميشن نميشه که با پيژامه برم سر کار ...
دوم اين که اينقدر دنبال زمان سرنگونی جمهوری اسلامی نباشيد. نه که اتفاقی نمیافتد، اتفاقن میافتد، يعنی همين الان دارد میافتد، منتها از اول انقلاب يک عدهای مدام در حال محاسبه بودند که شش ماه ديگه اينا تمومن. از اين اعداد هم زياد هست که هيچکدام هم به جايی نرسيدند. آن تمام شدنی که همان عده فکر میکنند بايد يک نقطهی پايان داشته باشد بعد يک دفعه همهمان شيرجه میزنيم توی شير و عسل همينطور ذره ذره دارد رخ میدهد و نقطه پايان هم ندارد چون روی زمين داريم حرف میزنيم و وسط ابرها قدم نمیزنيم. آن تمام شدن مربوط است به يک چيزی بزرگتر از جمهوری اسلامی، خيلی بزرگتر. بدبختی دين در جامعه ايرانی اين بود که سرنوشتش بيفتد دست آخوندها که به عنوان آدمهای حکومت حفظش کنند. همين دين دارد از جامعه میرود کنار و اختيارش میافتد دست آدمها که اگر دلشان خواست ديندار باشند اگر نخواست نباشند. قبلن همهی فشار حفظ دين روی دوش شاهان و دم و دستگاه سلطنت بود و آخوندها هم در حال سواری گرفتن از اهل سلطنت بودند. حالا سی سال است که آخوندها هم سوارند هم مرکب. يک روز زين و يراق را میبندند به جناح چپ و جناح راست سواری میگيرد يک روز زين را میگذارند روی جناح راست و جناح چپ سواری میکند. قبلن شاه جديد زين را میگذاشت روی شاه قبلی و سواری میگرفت و آخوندها را هم میگذاشت روی دوشش و بعد از يک مدتی يک شاه جديد میآمد اين يکی را زين میکرد و سوار میشد و باز آخوندها را میگذاشت روی دوشش. حالا اينها اگر يک شاهی پيدا بشود که حاضر بشود آخوندها را بگذارد روی دوشش از دل و جان حاضرند قبولش کنند و مهم هم نيست که آن شاه چه کسی را زين میکند. منتها شاه اين مدلی هم پيدا نمیشود، ناگزير خودشان دارند میزنند به اين در و آن در که بلکه ملت با کورش کبير رضايت بدهند که يک شاهی علم بشود که هم شاه باشد هم سواری بدهد بهشان. ولايت مطلقه فقيه هم برای اين است که در صورت لزوم اصول اسلام را به نفع حکومت تعطيل کند. جمهوری اسلامی موهبتی بود که با همهی بدبختیهايی که به سر همهمان آورد اما گرفتاری دين رسمی را در جامعه ايرانی حل کرد. از قضا که پشت و پسلههای جمهوری اسلامی از خدایشان است که يکی بيايد يک شبه حکومت را سرنگون کند که باز بتوانند از يک در ديگری آرام آرام بيايند و باز سواری مفت بگيرند از حکومت وقت. اينقدری که ما ايرانیها از صدقه سر جمهوری اسلامی سکولار شدهايم اگر يک کسری از اين سکولاريسم در دوره شاه اتفاق میافتاد خود خانواده شاه میريختند سر محمدرضا پهلوی تکه پارهاش میکردند. دارد اتفاق میافتد.
سوم. دنيای وارونه که میگويند يعنی همين. پنج تا قفسه درست کردهام توی يک گرمخانه (يعنی همان انکوباتور). از توی جعبه زنبورها هم يک قابش را درآوردم و گذاشتم توی يک چارچوب شيشهای که بشود از اينطرفش ديد کدام زنبورها دارند تازه متولد میشوند. هر زنبور جديدی را که در هر روز گرفتم گذاشتم توی يکی از قفسهها. تعدادشان توی هر قفس رسيد به 30 تا. وارونگی دنيا مربوط به اين است که به جای اين که زنبورها عسل توليد کنند اينجانب عسل خريداری میکنم میدهم به زنبورها که زنده بمانند. يک شيشهای مثل پستانک بچهها درست کردم که عسل را میريزم توی همان و تهش سوراخ دارد و زنبورها میچسبند به سوراخها و عسل میخورند. فعلن اولين گروهشان شدهاند 21 روزه و هر دو سه روز يک بار دو سه تایشان را میگيرم میبرم توی آزمايشگاه و کيسه سمی و مغزشان را درمیآورم برای آزمايش. توی يکی از غدههای بالای مغز زنبورهای يک روزه يک حلقهای ديدهام که هر چقدر گشتيم توی گزارشهای ديگران هيچ کسی آن را گزارش نکرده بود. فعلن توی آزمايشگاه همه دارند بندری میرقصند بابت اين يافته جديد. اگر تا آخرش درست باشد همه چيز آنوقت ممکن است يک خبرهای خيلی خوبی بشود. عکسشان را الان نمیشود بگذارم که ببينيد ولی حتمن اينکار را میکنم که باخبر بشويد از چی حرف میزنم و چرا مهم است. فعلن صبحها با بندری میروم دانشگاه شبها با بندری برمیگردم. اوضاع وبلاگ هم اينطوری شده که کم مینويسم مربوط به همان داستان است.
چهارم اين که من هنوز سريال قهوه تلخ را نديدهام، از بدشانسی احتمال هم میدهم که فرصت ديدنش پيش نيايد، منتها از دوستانم که سريال را میبينند باخبر شدم که سايتهايی که سريال را برای دانلود میگذاشتند روی اينترنت به دليل قانون حقوق مولف (همان کپی رايت) اين کار را متوقف کردهاند. توی ايران علاقمندان سريال میروند سر کوچه و نسخههای جديدش را میخرند، اين که دست اندرکاران سريال به فکر حق مولف بودهاند و جلوی کپی کردن اينترنتیاش را گرفتهاند کار بديعیست منتها خندهدار هم هست. توی ايران که کسی نمیرود از روی اينترنت سريال را بگيرد بنابراين اينترنت مربوط است به خارج نشينها. يکی از همان دوستانی که درباره ممنوعيت پخش اينترنتی سريال حرف میزد میگفت اگر توی همان وبسايت سريال يک امکان پرداخت با کارت اعتباری درست میکردند آنوقت علاقمندان خارج نشين میتوانستند هزينه هر قسمت از سريال را توی وبسايت بپردازند و همانجا هم تماشايش کنند يا مثلن داونلودش کنند. اساسن پيشنهاد قابل قبولی بود. خيلی از برنامههای تلويزيونی يا مسابقات بينالمللی را میشود همينطوری با پرداخت از طريق کارت اعتباری و تماشا از طريق اينترنت دنبال کرد. اين که انتشار اينترنتیاش را ممنوع کردهاند ولی فکر راههای ديگر را نکردهاند يعنی ضرر زدهاند به جيب خودشان. از جنبه مالی هم که نگاه کنيد امکان پرداخت قيمت سريال برای خارج نشينها در مقايسه به شرايط داخل آنقدری نيست که علاقمندان سريال نتوانند از عهدهاش بربيايند. گفتم بنويسم اينجا شايد به گوششان رسيد.
پنجم. توی صفحه فيسبوکی برنامه "پارازيت" ديدم در تاريخ 16 دسامبر نوشته بودند "پارازیت این هفته مهمان ندارد. به زودی نام افرادی که تقاضای نشستن روی صندلی پارازیتی را رد کردهاند و یا اول گفتهاند میآییم و بعد ترسیدهاند و گفتهاند نمیآییم را اعلام میکنیم و آنها را به شما واگذار میکنیم". اين که دست اندرکاران يک برنامه درباره ميهمانانشان بگويند ترسيدهاند و بزودی اسمشان را اعلام میکنيم و به شما واگذارشان میکنيم يعنی همان که قبلن نوشته بودم که اين کارها اسمش لودگیست. بعد از ماجراهای کوی دانشگاه موتورسوارهای دار و دسته دهنمکی هم توی خيابان جلوی کوی دانشگاه ويراژ میدادند و با صدای بلند میگفتند "سوسولا کوشن، تو سوراخ موشن". رسانه مثل ژاکت کاموايیست که آن پشتش کامواها را به هم گره میزنند و نقشها به نظر نامنظم میرسند ولی وقتی ژاکت را میپوشند آن طرفی از ژاکت ديده میشود که صاف و تميز است. برنامهساز رسانه دربارهی ديگران، به هر دليلی که نيامدهاند، از اين تسويه حسابها نمیکند. جمهوری اسلامی هم با رسانه همين کارها را میکند که اين دستگاه را تبديل کرده به محل تسويه حساب با ديگران. اميدوارم حميد دباشی اين را هم ببيند و با علاقهای که به اين برنامه دارد کمک کند بهشان که توی چاه مشابهی که دم و دستگاه رسانهای جمهوری اسلامی افتاد نيفتند.
نظرات