به خودمان چه نمره‌ای می‌دهيم؟

فرض کنيم همين فردا دار و دسته کودتاچی‌ها بار و بنه‌شان را ببندند و يک جايی در عالم هم پيدا بشود که بهشان امکان زندگی کردن بدهد و در نتيجه از ايران خارج بشوند. بعد از رفتن‌شان هم همه توی خيابان شروع کنند به شيرينی پخش کردن و بزن و برقص. طبيعی‌ست که آن اوايل کار برای هر دولتی که بر سر کار بيايد هزار جور گرفتاری هست که بايد به سامان‌شان برساند. يعنی از روز دوم که آب‌ها از آسياب افتاد آنوقت تازه بايد خرابی‌های دوران کودتاچی‌ها را آباد کرد. اگر در همين فرضی که داريم مبنا را بر دموکراسی هم بگذاريم طبيعی‌ست که يک عده‌ای،‌ دست کم به اندازه يک ميليون نفر، از اوضاع و دولت ناراضی باشند و به هر دليلی که خودشان می‌دانند از همين دار و دسته کودتاچی‌ها طرفداری کنند. خوب با اين‌ها بايد چه کار کرد؟

دولت در دست اين يک ميليون نفر نيست. سلاح هم ندارند. توی‌شان هم همه جور آدمی، از باسواد و دانشگاهی تا بيسواد، هست. می‌خواهند بيايند توی خيابان‌های شهر و بدون حمل سلاح شعار بدهند و عکس چهار تا از همين کودتاچی‌ها، فرض کنيد احمدی‌نژاد، را بالای دست‌شان بگيرند. اجازه می‌دهيم بهشان؟

اگر همين گروه بخواهند نشريه داشته باشند که افکارشان را منتشر کنند يا تقاضای راه‌اندازی شبکه راديو و تلويزيونی خصوصی داشته باشند. بخواهند از همين کتاب‌های امام زمانی منتشر کنند که توی‌شان درباره مار غاشيه و گرزهای آتشين جهنم نوشته شده. فالگيری اسلامی راه بيندازند برای خانم‌ و آقايان معتقد به اين چيزها. مراسم دعا و نيايش برگزار کنند و زار زار گريه کنند برای موعودشان. زنان‌شان روبنده بپوشند و مردهای‌شان ريش‌های بلند بگذارند. بهشان اجازه می‌دهيم؟

فرض کنيم همين گروهی که ازشان حرف می‌زنم خواننده هم داشته باشند، اسمش هم به جای عليرضا افتخاری مثلن يوسف اسلام يا مثلن مرضيه باشد. همين خواننده هم بخواهد کنسرت برگزار کند وسط شهر. پول هم داشته باشند که بدهند يک جای حسابی را اجاره کنند. باهاشان مماشات می‌کنيم؟

فرض کنيد توی همين جمعيت، فيلمساز هم داشته باشند و بخواهند جشنواره فيلم‌های دينی برگزار کنند و پولش را هم بدهند که يک سينما را اجاره کنند. تبليغات هم داشته باشند که همه شهر را پر کند. جايزه اسکار اسلامی هم بخواهند بدهند مثل يک نهاد خصوصی. مجوز چنين کاری را بهشان می‌دهيم؟

اين‌هايی که نوشتم همين الان در مورد خود ما که با کودتاچی‌ها و اصولن با جمهوری اسلامی موافق نيستيم مصداق دارند. در دوران شاه هم همين گرفتاری‌ها وجود داشت. يعنی نه می‌شد و نه می‌شود تظاهرات مسالمت آميز داشت. نه نشريه‌ای در کار است و نه دم و دستگاه رسانه‌ای مخالف. نه تحمل دراويش را می‌کنند و نه شاه تحمل مراسم‌ مخالفانش را داشت. خوانندگی هم که همين الان داريم می‌بينيم چه اوضاعی دارد. فيلمسازی و جشنواره و جوايز کتاب هم که نيازی به گفتن ندارند.

توی اين واکنش‌هايی که بعد از حرف‌های عليرضا افتخاری می‌خواندم يکی هم در جواب افتخاری که گفته بود دارم می‌روم فرانسه نوشته بود "هرررری". شاه بعد از داستان حزب رستاخيز و اين که همه بايد عضو حزب بشوند گفته بود هر کسی که نمی‌خواهد عضو بشود برود گذرنامه بگيرد و برود خارج. يعنی همين "هرررری".

اگر همين بهانه‌ای که سال‌هاست دار و دسته جمهوری اسلامی دارند برای مخالفت با ملی‌گرايان که دکتر مصدق هم نخست‌وزير شاه بوده و دست شاه و فرح را بوسيده، همين را ملاک بگيريم آنوقت فرقی ميان همين احمدی‌نژاد که دست خامنه‌ای را می‌بوسد و دکتر مصدق که دست شاه و فرح را بوسيده بود پيدا نمی‌کنيم. دو سال پيش دکتر موسی غنی‌نژاد در يک مصاحبه‌ای گفته بود "اگر فضای عمومی به هيجان نمی‌آمد می‌شد در اين باره هم حرف زد که ملی شدن صنعتی نفت آنقدرها هم که حالا معلوم شده اقدام مفيدی نبوده و چه بسا اگر از شرکت‌های خارجی خلع ید نمی‌شد ممکن بود مزايای اقتصادی نفت را بيشتر از اين چيزی که به دست آمد افزايش داد". خوب اين هم هست.

منظورم از نوشتن اين چيزها اين است که لوازم دموکراسی يعنی همين چيزها. يعنی پذيرش تفاوت‌های شخصی و سياسی. مرز اين پذيرش هم اين است که حقوق ديگران پايمال نشود منتها حق‌تان است که به هر چيزی که دوست داريد برسيد يا هر مسلکی که داريد از نظر حکومت محترم شمرده بشود.

به نظرتان طاقت‌ اين پذيرش را داريم که يک ميليون نفر توی شهر تهران تظاهرات راه بيندازند و ما ماليات بدهيم که پليس از تظاهرات‌شان که کاملن بر خلاف نظر سياسی‌مان است محافظت کند؟ يعنی خودمان نمی‌رويم دست به دامن يک ديکتاتور ديگر نمی‌شويم که بيا و همه مخالفان را ساکت کن که دنيا بشود گلستان؟ بعد تشویقش نمی‌کنيم که هر کسی با ما نیست خيلی محترمانه به او بگويد يا با ما هستی يا "هرررری"؟

اگر تمرين دموکراسی ما از همينجا شروع شده باشد که به اينجور سؤالات جواب بدهيم انصافن به خودمان چه نمره‌ای می‌دهيم؟ ما مجبوريم از اين به بعد مدام به خودمان نمره بدهيم و قبول بشويم. اگر بنا به رد شدن باشد همين دار و دسته کودتاچی‌ها را بايد نگهشان داريم چون خيلی خنده‌دار می‌شود که دوباره سی سال ديگر به همينجايی برسيم که الان رسيده‌ايم.

نظرات

پست‌های پرطرفدار