جمعه برای زندگی

پريروز پلنگ آقا رفته بود شکلات خريده بود به اندازه يک ميهمانی. فکر کردم با اين همه شکلات لابد واقعن ميهمان داشته باشد. گفتم خبری شده؟ فرمودند يک کلاسی داشتم که امتحان گرفتم و نمره دادم به دانشجويانش، حالا ورقه‌ها را که پس دادم همه‌شان اعتراض دارند به نمره‌ها و قرار است چند تا چند تا بيايند که ورقه‌ها را ببينيم. گفتم خوب اين شکلات‌ها برای چه کاری‌ست؟ فرمودند ممکن است عصبانی بشوند برای همين هم شکلات می‌دهم بهشان که عصبانيت‌شان فروکش کند. گفتم آدم حسابی با اين شکلات‌ها که تازه انرژی‌ بيشتری پيدا می‌کنند می‌زنند پدر صاحاب بچه‌ات را درمی‌آوردند که. فرمودند حالا يعنی چه کار کنم؟ گفتم بخور اوکاليپتوس راه بينداز توی اتاق که اگر بدشان می‌آيد اصلن از همان دم در برگردند يا اگر خيلی خوش‌شان می‌آيد همانجا تخت بگيرند بخوابند. گفت اِ راست گفتی ها ...

ديروز رفته از داروخانه توی دانشگاه دستگاه بخور خريده با يک شيشه بخور. يک بخور اوکاليپتوسی درست کرده توی اتاق به قدر حمام سونا. يعنی از زور دود و دم و بخار و گرما آژير آتش نشانی اتاق شروع کرده به کار کردن و سر و صدا. فی‌الفور از طرف بخش ايمنی دانشگاه خودشان را رسانده‌اند به اتاق که چه خبر شده. ديده بودند پلنگ آقا نشسته در حال عرق ريزان و بخار اوکاليپتوس هم همه جا را برداشته، يک جوری که نفس‌شان گرفته بوده. می‌گويند اين چه وضعی‌ست؟ پلنگ آقا فرموده بودند خيلی مريضم برای همين هم بخار اوکاليپتوس درست کردم که نفسم دربيايد. گفته بودند خوب با اين حال خراب چرا آمدی دانشگاه؟ فرموده بودند يک آزمايش خيلی مهمی داشتم که بايد انجامش می‌دادم. گفته‌اند با اين حالی که بخور لازم داشتی که همه را مريض می‌کنی. يا همين الان می‌روی خانه يا تمام طبقه را تعطيل می‌کنيم که مردم مريض نشوند. جناب‌شان ديده بهتر است برود خانه تا گند ورقه‌ها درنيامده. از راه پله تشريف برده بودند پايين و صاف رفته خانه.

امروز فرمودند از اين ببعد هر وقت گرفتاری داشتم يک جوری بخور اوکاليپتوس راه می‌اندازم که همه‌ی طبقه را تعطيل کنند. اين پلنگ آقا اگر طرح خوب بهش پيشنهاد کنيد در اسرع وقت انجام می‌دهد. گفتم بنويسم برای "جمعه برای زندگی" يک کمی همراه با ساز و آواز از کارهای پلنگ آقا هم باخبر بشويد.

اين هم موسيقی از تاجيکستان برای "جمعه برای زندگی" اين هفته.


نظرات

پست‌های پرطرفدار