محاکمات جمعی، خاطرات ملی ما

سال‌های سال است که واتيکان پايش را کرده است توی يک کفش که برای جلوگيری از بيماری‌های جنسی فقط و فقط بايد روابط ناسالم نداشت و در نتيجه کاندوم هم تأيید نمی‌شود. خوب اگر گرفتاری در حد پيروان مخلص واتيکان باشد آنوقت آدم به خودش می‌گويد دست کم اين بخش از آدم‌ها سالم‌تر از باقی مردم هستند. منتهای مراتب بعدن که اهل کليسا می‌افتند به فسق و فجور و آزار جنسی کودکان آنوقت شکل موضوع از موعظه کردن و نشانی اتوپيا دادن رد می‌شود و تصميم واتيکان برای مخالفت با کاندوم چالش پذير می‌شود. يعنی آدم فکر می‌کند همين مجوز بهداشتی دست کم يک خرابی را می‌تواند آباد کند. فی‌الواقع آباد کردن يک خرابی به نظر منطقی‌تر از پافشاری در توليد هزار تا خرابی ديگر است از اين جهت که آدم ياد می‌گيرد چطور بايد آباد کند، وگرنه که توليد خرابی که کار سختی نيست، آن هم در حوزه‌های اجتماعی.

پنج شش سال پيش که همه هم خاطرشان هست يک دعوايی در وبلاگستان به راه افتاده بود که موضوع آن مربوط بود به اين که يک بابايی به دوست دخترش چه حرف‌هايی زده و زير لحاف‌شان چه‌ها می‌گذرد. همين يک خرابی- اگر اصولن زندگی خصوصی ديگران هر جوری که هست در نظر کسانی خرابی به نظر بيايد- بعد در اثر پافشاری بيخود و بی‌جهت رسيد به زندگی زير لحافی عطاالله مهاجرانی و بعد ادامه پيدا کرد به روزنامه‌نگاران، زن و مرد، بعد رسيد به اين که از همان گروه فلان يکی دارد راديو می‌زند و امريکا حمايت می‌کند و ادامه‌اش رسيد به اين که کدام روزنامه‌نگاران دارند حزبی می‌شوند و آی اصول روزنامه نگاری و دست آخر همه‌ی مطالب همان بزن بزن‌ها تبديل شد به سند برای بگير و ببند و حالا کسی نمی‌تواند اوضاع را جمع و جور کند. دود همه‌ی آن داستان‌ها هم به چشم همه رفت و به جای اين که يک خرابی را آباد کند و بعد به خرابی بعدی برسد صد تا خرابی تازه هم درست کرد که حالا حالاها درگير آن هستيم، همه با هم و به اندازه يک مملکت. مشارکت در اين بزن بزن‌ها هم زياد است. حالا يکی ديگر دارد راه می‌افتد و باز همان داستان دارد تکرار می‌شود و البته با يک ديدگاه تازه منتها به جای اين که يک خرابی را آباد کند اصولن دارد به وضوح هزار تا خرابی ديگر توليد می‌کند. اصل داستان هم که راه نشان دادن برای آباد کردن خرابی‌هاست جايش را داده به توليد خرابی بيشتر. مطلق انگاری شده است جزو گرفتاری‌های ما و انگار که جمهوری اسلامی اضافه بر گرفتاری‌های ديگری که برای جامعه تراشيده وديعه‌ی تاريخی مطلق انگاری را هم در ذهن ما ايرانی محکم‌تر کرده.

آدم گاهی فکر می‌کند اين حرف‌هايی که احمدی‌نژاد درباره خرابی‌های جهان می‌زند و بعد در ادامه از اداره جهان می‌گويد، معلوم هم نيست مخاطبش کيست فقط مختص او نيست بلکه بلندگو که دست ديگران هم بيفتد باز همين کلی گویی‌ها را از زبان ديگران هم می‌شنويد. بعد آدم از خودش می‌پرسد چرا جمهوری اسلامی دويست تا متهم را با هم می‌آورد توی دادگاه. لابد اگر جا داشتند يک ميليون نفر را با هم محاکمه می‌کردند، درست مثل روزنامه کيهان که همه را با هم محاکمه می‌کند. اصولن محاکمات جمعی شده است خاطرات ملی ما. ما هم که با خاطرات‌مان زنده‌ايم.

نظرات

پست‌های پرطرفدار