برای اسماعيل ميرفخرايي

اين را به عنوان ادای وظيفه‌ی شاگرد به استاد مي‌نويسم گرچه که کاش امکان بيشتری برای چنين ادای وظيفه‌ای داشتم.

مي‌شود گفت همه‌ی کساني که دستي در برنامه‌ سازی علمي در راديو و تلويزيون ايران دارند مديون اسماعيل ميرفخرايي هستند. سال‌‌های سال است کار علمي در راديو و تلويزيون ايران را با نمونه‌هايي که ميرفخرايي در آن‌ها نقشي داشته محک مي‌زنند و موضوع بيراهي هم نيست. در همان دم و دستگاه راديو- تلويزيون هم که باشيد به راحتي مي‌توانيد متوجه بشويد که در مجموعه‌ای که همه‌اش سياست زده است همين يک کنج مثلأ علمي باقي مانده هنوز هم دارد از سابقه‌ای که ميرفخرايي از خودش به جا گذاشته و گمان نمي‌کنم هرگز هم جايگزيني برايش پيدا بشود تغذيه مي‌شود. از مجموعه‌ی "گفتگو" در راديو که زمينه‌اش گپ زدن با قديمي‌های علم در ايران بود تا مثلأ مجموعه‌های "جمعيت" و "با طبيعت" در تلويزيون. و البته خيلي نمونه‌های کوچک و بزرگ ديگر که گمانم در ذهن دو سه نسل باقي مانده.

خيلي برای من و چند تای ديگر از همکاران سابقم باعث افتخار بوده که سال‌ها از نزديک با ميرفخرايي همکاری کرده‌ايم و اجازه داده از او ياد بگيريم. و چقدر هر بار باعث تأسف همه‌ی ما شده که در تمام دوران بعد از انقلاب او را دم به دم از کار کردن منع کرد‌ه‌اند. بنايي که خود او پيش از انقلاب پايه‌اش را در رسانه گذاشته بود حالا راهي به درونش ندارد.

بلافاصله بعد از انقلاب او را بازنشسته کردند و هر آدم ديگری به جای او بود خيلي سال پيش زندگي‌اش را جمع مي‌کرد و مي‌رفت. ولي تمام اين برنامه‌هايي که هنوز مايه‌ی افتخار دم و دستگاه راديو و تلويزيون بعد از انقلاب است محصول همين آدمي‌ست که نه تنها نرفت بلکه هر چقدر خود انقلابيون در دستگاه رسانه‌ای کشور خرابي به بار آوردند در عوض او چهره‌ی علمي رسانه را موقر نگه داشت. بعيد مي‌دانم بي انصاف‌های رسانه‌ای کشور هم نقش مثبت ميرفخرايي را انکار کنند.

يکي دو ماه پيش به طرز غير منتظره‌ای ايميلي از ايشان به دستم رسيد و متوجه شدم که آمده‌ است به استراليا. البته اسماعيل ميرفخرايي سال‌هاست تابعيت استراليايي دارد ولي هرگز زندگي در ايران را رها نکرده، هنوز هم به قول خودش مي‌خواهد برگردد. در اين مدت چند باری با هم گپ زده‌ايم و من هر بار بيشتر از قبل متأسف شده‌ام که چطور يک آدمي بايد به يک حکومت ثابت کند که خيرخواه است؟ ما آدم‌های معمولي که اثری از خودمان باقي نگذاشته‌ايم به سختي زير بار هزار جور انگي که چپ و راست بهمان مي‌زنند طاقت مي‌آوريم آنوقت يک آدمي که از همان روز اول او را آماج تهمت قرار داده‌اند و باز هر بار از او کار درجه يک مي‌بينند طاقت آورده و با همه‌ی گرفتاری‌ها ساخته و باز حکومت به او روی خوش نشان نمي‌دهد.

وجدان کاری چنين آدم‌هايي خيلي بيشتر از اهل حکومت است که ميزشان را که ازشان مي‌گيرند با تيشه مي‌افتند به جان ريشه‌ی همان حکومت.

يک وقتي در خلال توليد همان مجموعه‌ی "گفتگو" در راديو برای اين که خاطرات قديمي گفتگو شونده‌ها زنده بشود و گپ زدن‌ها هم جذاب‌تر بشوند گاهي آلبوم‌های عکس‌شان را مي‌آوردند و بعد مرور وقايع زندگي‌شان را از روی همان عکس‌ها دنبال مي‌کردند. مي‌شود گفت در تمام مواردی که ميرفخرايي با آدم‌های قديمي مثل دکتر حسابي يا دکتر کشي افشار ( که مؤسس مرکز ژئوفيزيک دانشگاه تهران بود) و خيلي‌های ديگر گفتگو مي‌کرد لابلای عکس‌های‌شان يکي دو تا عکس از دوران جواني ميرفخرايي هم بود که با وجود تفاوت سني اما از قديم با اين آدم‌های معتبر نشست و برخاست داشته و اتفاقأ همين اعتبار هم باعث مي‌شد چنين آدم‌هايي حاضر به گفتگو کردن با دم و دستگاه راديو- تلويزيون بشوند.

خيلي باعث تأسف است که در هنوز بر همان پاشنه مي‌چرخد و جمهوری اسلامي از او و خيلي‌های ديگر اعاده‌ی حيثيت نکرده و اين در حالي‌ست که همين‌ها خيلي بيشتر از آدم‌های خود حکومت برايش اعتبار رسانه‌ای ايجاد کرده‌اند.

آدم‌هايي نظير اسماعيل ميرفخرايي سزاوار احترام‌اند.

نظرات

‏آرش حاذق گفت…
ما با صداي متين ايشان و گويش سليس و شمرده ايشان بزرگ شده ايم و اصلا قسمت زيادي از علاقه خود به علم را مديون ايشان هستيم.

پست‌های پرطرفدار