هفت روز هفته

روز اول. حقيقتش کم‌کم ترديد آدم از بين مي‌رود که اين بگير و ببند دراويش مربوط باشد به تلقي آن‌ها از دين و مذهب. به نظرم مي‌رسد گرفتاری اصلي در خود تشکل است، منظورم اين است که هر تشکلي که بتواند تا حدود قابل توجهي سازماندهي پيدا کند آنوقت فرقي نمي‌کند که چه گروهي‌ست و اعضايش به چه چيزی معتقدند، از نظر حکومت همه‌شان نامطلوبند. اصل عمده‌ی اين سازماندهي، به نظر من، در همان توافق بر سر رهبری‌ست و اين را که بگذاريد در برابر شعار ذوب در ولايت که اهل حکومت سال‌های سال شعارش را مي‌دادند اما دو تای‌شان هم در همين اصل توافق نداشتند آنوقت متوجه مي‌شويد که چرا تحقق چنين شعاری در هر دسته و حزب و فرقه‌ای مي‌تواند مايه‌ی نگراني باشد. اتفاقأ همين هم هست که عليرغم تفاوت‌های بنيادين ميان مثلأ انجمن حجتيه با حزب توده و همين دراويش نعمت الهي اما همه‌شان غيرقانوني تلقي مي‌شوند چون همه‌شان در موضوع توافق در رهبری به يک حد قابل قبولي رسيده بودند و در نتيجه سازمان داخلي‌شان تقويت و نشکل‌شان اثرگذار شده بود. يک نکته‌ی جالب‌تری هم هست که اتفاقأ در نامه‌ی اعتراض کروبي آمده بود. مي‌دانيد که دو تا شهر توی ايران به خاطر فعاليت گروه‌های کمونيستي معروف بودند، يکي مسجد سليمان و آن يکي بروجرد (هنوز که هنوز است خوزستاني‌ها به مسجد سليمان مي‌گويند مسکو سليمان). کروبي در نامه‌اش نوشته که دستگيری دراويش بروجردی ممکن است زير سر کمونيست‌ها باشد. خوب، تعجب نمي‌کنيد که چرا کمونيست‌ها بايد خط بدهند که مثلأ جمهوری اسلامي با ريختن بر سر دراويش بدنام بشود؟ يا اصلأ اين چه جور انتقام گرفتن کمونيست‌ها از جمهوری اسلامي‌ست؟ اتفاقأ نکته‌ی جالبش همين جاست. کروبي متوجه شده که تشکل دراويش در حال قوی‌ شدن است و اين منحصر به نعمت الهي‌ها نيست که مشترکات عقيدتي زيادی با جمهوری اسلامي دارند بلکه دراويش ديگر که اصلأ نقطه‌ی اشتراکي با حکومت ندارند هم دارند منسجم‌تر مي‌شوند بنابراين در آينده‌ی نه چندان دور دراويش قادرند به يک نيروی سياسي قدرتمند و جانشين تبديل بشوند، چيزی که در تاريخ ايران بارها و بارها تجربه شده. در نتيجه کروبي از بزرگترين حربه‌‌ی مذهبي برای جلوگيری از اين اتفاق استفاده مي‌کند. اين حربه عبارت است از منتسب کردن دستگير کنندگان دراويش نعمت الهي به کمونيسم، مرامي که هنوز که هنوز است در عرف جامعه‌ی ايراني مساوی‌ست با بي‌خدايي. يعني ممکن است دراويش ديگر اتفاقأ در رقابت‌های مذهبي تبديل شده باشند به گروه‌های مسلمان التقاطي، که شبيه به پديده‌ای‌ست که در زندان‌های دوران شاه برای مجاهدين پيش آمده بود. به نظرم کروبي مي‌خواهد بر اين موج مذهبي- سياسي سوار بشود و درست شبيه به اول انقلاب دست آخر رهبر ائتلاف بشود و بعد البته همه را تار و مار کند، باز مثل اول انقلاب. حالا البته هر درويشي که چهار تا از همين وبلاگ‌ها را بخواند متوجه مي‌شود جناب کروبي همين مدل رفتاری را در روزنامه‌شان هم داشته‌اند و هيچ تضميني نيست که خرشان که از پل بگذرد پل را خراب نکنند.

روز دوم. تازگي‌ها از يک آدمي شنيدم که آمار خودکشي ميان دامپزشک‌های استراليايي از همه بالاتر است! خيلي البته تحقيق نکرده‌ام که ببينم چقدر اين حرف صحت دارد و شما هم فعلأ فقط بشنويد. اما هيچ مي‌دانيد توی ايران 12 دانشکده‌ی دامپزشکي هست و از قضا آنقدری دام و حيوان خانگي وجود ندارد که اين همه فارغ‌ التحصيل رشته‌ی دامپزشکي بلاخره بتوانند چرخ زندگي‌شان را بعد از فارغ التحصيلي بچرخانند؟ کشوری که 12 تا دانشکده‌ی دامپزشکي دارد لاجرم بايد مرکز پرورش و صدور دام و حيوان به منطقه‌ی خودش باشد. حالا بفرماييد ببينيم با ممنوعيتي که برای نگهداری حيوانات خانگي هست، از آن طرف هم که گوشت مغازه‌ها را از مرزهای غربي و شرقي قاچاق مي‌کنند خوب اين همه دانشکده‌ی دامپزشکي را برای چه منظوری حفظ کرده‌اند؟

روز سوم. چرا موسويان اين همه سوژه‌ی دعوا و جنجال شده؟ همه مي دانند دعوای ديگری در جريان است و موسويان دارد به نيابت از يک طرف دعوا مشت و مال مي‌شود. اما آن جای ديگر کجاست؟ لابد مي‌دانيد که موسويان سفير ايران بوده در آلمان، در زمان داستان رستوران ميکونوس. اما او از جنبه‌ی بين‌المللي مورد تعقيب نيست در عوض سفير ايران در آرژانتين و چند مقام ديگر ايراني بابت انفجار آرژانتين تحت تعقيب بين‌المللي هستند. عملأ آن‌هايي که در آرژانتين تحت تعقيبند در جناح بندی‌های داخلي ايران رقيب گروه تعقيب نشده‌اند. خوب که نگاه کنيد مي‌بينيد دوستان همين گروه تحت تعقيب فعلأ دولت را در دست دارند و از اهرم دولت دارند بر عليه گروه مقابل استفاده مي‌کنند. چند نمونه‌ی خاص هم برای اثبات اين فرضيه وجود دارد، مثلأ رو در رويي محسن رضايي و رفسنجاني را يادتان هست که منجر به انتشار نامه‌ی آقای خميني در مورد جنگ شد؟ يا هر بار که به فلاحيان گفتند تو هم بايد بابت سعيد امامي جواب بدهي پاسخ داده من با رئيسم مي‌آيم برای جواب دادن! خوب توی اين دعواها موسويان به تله افتاده و چون خود او در زمان ميکونوس سفير ايران در آلمان بوده بنابراين مي‌تواند مايه‌ی دردسر باشد برای جناح رفسنجاني. اما يک نکته‌ی ديگر هم هست که چرا اين فشار حالا دارد زياد مي‌شود و حتي تا اعلام جاسوس بودن هم پيش رفته که اتهام بزرگي‌ست برای هر آدمي و بخصوص برای اهل حکومت ؟ حدس من اين است که جناح احمدی نژاد به ضرس قاطع به اين نتيجه رسيده‌اند که انتخابات بعدی به نفع‌شان تمام نمي‌شود و در نتيجه از بين گزينه‌های موجود در فضای سياسي ايران به طرفي جز به گروه رفسنجاني نمي‌توانند تکيه کنند. همين هم هست که به هر دری مي‌زنند که اگر رفسنجاني از آن‌ها حمايت نمي‌کند اما از طرف‌های ديگر هم حمايت نکند. حرف اصلي اينجاست! چون گروه احمدی نژاد اين را هم مي‌دانند که گروه اصلاح طلب‌ها هم چيزی در چنته‌شان نيست و اگر وزنه‌ی رفسنجاني نباشد هر دو طرف به يک اندازه رأی دارند. اين را مي‌شود از اصرار اصلاح طلب‌ها برای ورود خاتمي به ميدان انتخابات تشخيص داد. بد يا خوب سيستم رفسنجاني هنوز توی ايران کارآيي بيشتری دارد چون معطوف است به تغييرات قابل لمس اجتماعي، يعني ارتقاء سطح زندگي طبقه‌ی متوسطي که نه آنقدرها در فکر تغييرات سياسي‌ هستند و نه حاضرند زندگي معمولي‌شان را ناديده بگيرند. راستش را بخواهيد جامعه هم يعني همين طبقه‌ی متوسط! لايه‌های نازک روشنفکری و لمپني که بالا و پايين طبقه‌ی متوسط هستند هميشه مهريه و شيربهای جامعه‌ی متوسط بوده‌اند، حالا هم که اصولأ بساط مهريه و شيربها در حال ور افتادن است.

روز چهارم. آخر اين هفته انتخابات سراسری استراليا برگزار مي‌شود و ظاهرأ وضع کارگرها بهتر از ليبرال‌هاست. کارگرها از حالا سازشان را کوک کرده‌اند که اگر انتخابات را ببرند اولين کاری که انجام خواهند داد امضای پيمان کيوتو در زمينه‌ی کاهش گازهای گلخانه‌ای‌ست. البته يک حرف جالب‌تری هم مي‌زنند که دولت ايالتي کوئينزلند که دست کارگرهاست به مرحله‌ی اجرايي‌اش هم رسيده. هفته‌ی پيش Ana Bligh، سروزير ايالت کويئنزلند بودجه‌ی احداث يک مزرعه‌ی خورشيدی را به مجلس ايالتي ‌داد و مجلس هم تصويبش کرد. در نتيجه قرار است يک مرکز توليد برق از نور خورشيد در اين ايالت درست بشود. اين يعني ترويج استفاده از انرژی‌های نو و البته معني‌ دانشگاهي‌اش هم اين است که تحقيقات در اين زمينه به سرعت افزايش پيدا مي‌کند. همين حالا يک طرح بزرگ توليد برق از موزهای پوسيده در دانشگاه ايالتي کوئينزلند دارد انجام مي‌شود و انرژی خورشيدی هم به اين مجموعه اضافه شده. مجموع اين اتفاقات به پايين آمدن قيمت برق منجر مي‌شود. اگر خاطرتان باشد يک جايي مردم برای نپرداختن پول آب و برق انقلاب کردند بنابراين مي‌شود با کم شدن هزينه‌ی برق از آن‌ها رأی گرفت.

روز پنجم. اين هم از مريم حسين خواه که بازداشت شد! حالا لابد عرصه برای حکم قضايي بر عليه دستگير کنندگان خانم دکتر خودکشي‌ شده در همدان دارد تنگ‌تر مي‌شود و ناگزير مريم حسين خواه هم به جمع بازداشتي‌ها اضافه مي‌شود تا يک سر و صدای ديگری درست بشود! حدس مي‌زنم يک درگيری جدی بين شاهرودی و گروه مخالفانش در قوه‌ی قضاييه وجود دارد. البته اگر صدای وبلاگ‌ها به گوش اهل حکومت مي‌رسيد خوب بود به اين نصيحت گوش کنند که سلامت دستگاه قضايي حتي برای منتقدين حکومت هم مهم است. چهار تا آدم بيکاری که با بيسيم توی خيابان راه بيفتند و مردم آزاری کنند، و ايضأ حکم هم بدهند، چيزی از حکومت نمي‌گذارند، که تا به حال هم نگذاشته‌اند. ضابط قضايي ناموجه را بايد قبل از مجرم تنبيه کرد. قبلأ اين آدم‌ها را مي‌انداختند توی تنور و به مردم پاداش مي‌دادند، حالا برای مخالفت به آن دوره، شما داريد به اين‌ها پاداش مي‌دهيد و مردم را مي‌اندازيد توی تنور!


روز ششم. خوب اين را به عنوان انتقاد از خود مي‌نويسم. چند وقت پيش آمدم به يک جايي کمک کنم، ظاهرأ آن ندای کمکي که من سوپرمن‌وار رفتم به طرفش هنوز از دهان صاحبش درنيامده بوده و درنتيجه کمکم آنقدرها هم قابل قبول نبوده. باز يک مدتي بعد به يک آدم ديگری يک پيشنهادی کردم که حالا به هر زباني مي‌گويم کمک فکری‌ام را پس مي‌گيرم باز آن طرف به خرجش نمي‌رود. به خودم انتقاد مي‌کنم که ظاهرأ تفاوت خميازه کشيدن آدم‌ها و ندای کمک خواستن‌شان را تشخيص نداده‌ام. از حالا تمرين مي‌کنم که تا يک آدمي نگفته است کمک هيچ کاری انجام ندهم. تمرين کردن هميشه کار خوبي‌ست.

و آدينه. هفته‌ی خوبي داشته باشيد.

نظرات

پست‌های پرطرفدار