آقای خاتمی تعزيه هم يک حدی دارد

به نظرم 14-15 سال پيش توی سالن کنار استوديوهای راديو منتظر گوینده‌هايم بودم که برويم سر ضبط برنامه ديدم پرويز خرسند نشسته است دارد با چند تا از همکاران ديگر حرف می‌زند. رفتم نشستم پيش‌شان که وقت بگذرد. ديدم دارد از يک داستانی حرف می‌زند که درباره تعزيه‌ است. قهرمان داستان که همان امام حسين تعزيه باشد يک پسر خوشرو و خوش هیکل با بر و بازوست که قرار است شهيد بشود. شمر داستان يک آدم ريقويی‌ست که مردم محل به زور و التماس آورده‌اند که کار تعزيه راه بيفتد. هی امام حسين رجز می‌خواند هی شمر جواب می‌دهد، هی ملت های های گريه می‌کنند. نزديک‌های وقت شهادت که می‌رسد امام حسين تعزيه يک نگاهی به جماعت می‌کند که با چشم اشک‌آلود منتظرند شمر بزند او را بکشد. آن هم همان شمری که اين امام حسين دست بزند نقش زمين می‌شود. فکری می‌شود که اين که انصاف نيست من با اين همه يال و کوپال الان هم همان داستان هزار سال پيش را تکرار کنم و اين بابا بزند شهيدم کند. دو تا رجز ديگر خارج از برنامه هم می‌خواند و دست می‌اندازد کمربند شمر را می‌گيرد و می‌خواباندش زمين و سر شمر مافنگی را می‌برد. ملت نالان و گريان از اين رو به آن رو می‌شوند و اشک و آه‌شان تبديل می‌شود به شادی و هلهله و پايکوبی. امام حسين را سر دست بلند می‌کنند که اين يکبار بلاخره امام حسين همانی شد که بايد می‌شد. قال قضیه ناله و زاری را می‌کنند. عزای محرم محل تبديل می‌شود به عروسی امام حسین.

من هر چه حرف‌های اينروزهای خاتمی را می‌خوانم که با ناله و گريه از وضع خودش گله و شکايت دارد و ياد ثبت‌نام دوره دوم رياست جمهوری‌اش می‌افتم که با اشک و آه رفت ثبت‌نام کرد حالم از اين خردورزی بهم می‌خورد. خوب يا شرکت می‌کنی يا نمی‌کنی اينقدر آه و ناله ندارد. اين همه آه و ناله کردن را که مردم خودشان بلندند. اين چه وضعی‌ست که هی مدام بايد تعزيه امام حسين برگزار کنی که من که نمی‌توانم حرف بزنم و آن سه نفر که حبس‌اند و آن يکی جماعت که در زندان‌اند و قرض و قوله مملکت را گرفته حالا من اصلن بيايم که چه کنم.

خاتمی تبديل شده به سند مجسم مرغ سحر که هر جوری شده بايد آخر مراسم عروسی و بزن و برقص هم همه بيخود دم بگیرندش که عروسی را تبديل کنند به عزای بی‌مرده. اين همه آدم دور و برت را گرفته‌اند انداخته‌اند زندان، سه نفر را هم حبس کرده‌اند که تا دست‌شان می‌رسد می‌گويند ديکتاتور نمی‌خواهيم و همين است که هست. خوب اين چه وضعی‌ست که درآوردی که با گريه و زاری همه را خسته و افسرده می‌کنی. خوب نيا و آنقدر روراست باش که بگو من اهلش نيستم. هی من با رهبری کار می‌کنم. خوب همين رهبری همه‌مان را رسانده به اينجا، چه کاری با او می‌توانی بکنی؟ دائم که نمی‌شود با اشک و آه بيایی و هزينه برای مردم درست کنی بعد هی همه فرو بروند آنوقت تو برای وحدت آفرينی بگويی همه ببخشند و روی همديگر را ببوسيم بعد بروی دماوند رأی بدهی.

هی آدم فکر می‌کند بعد از 1400 سال بلاخره اين بازيگر تعزیه ما از شمر معرکه حساب نمی‌برد و می‌زندش زمین، باز می‌بيند اشکال از امام حسين ماجراست که هر جوری شده به فکر عزاداری‌ست. فرقی نمی‌کند گربه را بگذاريد نقش شمر را بازی کند يا شيرعلی قصاب. اين امام حسين اگر به دست شیرعلی شهید نشود لاجرم جلوی گربه تعزيه رو به قبله دراز می‌کشد.

آقای امام حسين خاتمی بسه واقعن. نيا، ما را هم نگذار وسط دو راهی که مجبور بشويم بخاطر تنفر از طرف مقابلت طرف تو را بگيريم. تو آدم خوبی هستی ولی تعزيه هم يک حدی دارد.

نظرات

طاها بذری گفت…
خیلی هم درست و به جا بود. مرسی
‏ناشناس گفت…
جقدر خوب گفتین آقای خیری. این پاراگرافش اشک من و از درد و غصه درآورد. "هی آدم فکر می‌کند بعد از 1400 سال بلاخره اين بازيگر تعزیه ما از شمر معرکه حساب نمی‌برد و می‌زندش زمین، باز می‌بيند اشکال از امام حسين ماجراست که هر جوری شده به فکر عزاداری‌ست. فرقی نمی‌کند گربه را بگذاريد نقش شمر را بازی کند يا شيرعلی قصاب. اين امام حسين اگر به دست شیرعلی شهید نشود لاجرم جلوی گربه تعزيه رو به قبله دراز می‌کشد.
"

پست‌های پرطرفدار