نقطه تماس
از زاويه شخصی که به موضوع
انتخاب خاتمی نگاه کنيم ممکن است موضوعی مثل حصر خانگیاش پيش چشم او بوده و
وادارش کرده تا در انتخابات شرکت کند. اين اتفاق همين حالا برای ميرحسين، رهنورد و
کروبی افتاده و از قضا مشروعيت آنها را بالاتر برده. بنابراین هر اتفاقی از اين
دست برای خاتمی هم میتوانست، و میتواند، به نزديکتر شدنش به معترضان بينجامد.
نکته قابل توجه هم اين است که وقتی درباره معترضان حرف میزنيم در واقع درباره همه
آنهایی حرف میزنيم که در يک نکته مشترکند و آن هم نتيجه انتخابات است. حتی
براندازان هم در مورد نتيجه انتخابات و خشونتورزی حکومت با اصلاحطلبان همزبانند
و تا وقتی حکومت درهای خشونت عريان را باز نکرد سطح مطالبات معترضان از نتيجه
انتخابات به کليت حکومت بالاتر نرفته بود.
بنابراين، بدترين اتفاق در اثر
رای ندادن خاتمی اين بود که او را به
سرنوشت ميرحسين، رهنورد و کروبی دچار میکرد. منتها دو تا نکته مهم وجود دارد که
به نظرم توجه بهشان ضروریست.
آن کسی که در حکومت هنوز قدرت
چانهزنی دارد رفسنجانیست، نه خاتمی. چرا؟ چون بخش بزرگی از نيروهای فعال سياسی
در جناحهای معارض هم با او همبستگی دارند. نمونهاش حزب موتلفه است که دستکم از
حيث اقتصادی رقيب جدی سپاه بشمار میروند. موضوع دانشگاه آزاد و رياست جاسبی هم
بهترين نمونه اخير برای اين همداستانیست. بنابراين اگر کسی در ميانه حکومت و
معترضان بتواند بندبازی سياسی کند آن کس رفسنجانیست. بچههايش هم هنوز وسط ميدان
هستند و دارند بازی میکنند. بعيد است يادتان رفته باشد فحاشی به فائزه چقدر برای
طرفداران خامنهای گران تمام شد. و بعيد است هنوز اعتراضی اثرگذارتر از خطبههای
نماز جمعه رفسنجانی بشود مثال آورد.
نتيجه اين که در نقطه تماس
حکومت و معترضان، و در پيشروی و عقبنشينی سياسی، يک نفر هست و دارد خوب بازی میکند.
ورود خاتمی به اين نقطه نه تنها سودمند نبوده و نيست بلکه به ايجاد شکافهایی منجر
میشود که همین الان بعد از رای دادنش داريم میبينيم.
خوب پس محل حرکتهای خاتمی
کجاست؟ به نظر من، محل حرکت خاتمی درست در نقطهی تماس رفسنجانی با مردم است. يعنی
خاتمی میبايست به عنوان برگ برندهی رفسنجانی در شکل دادن افکار عمومی بازی کند.
رای دادن خاتمی اين برگ برنده را سوزاند. هيچ دليل موجهی هم نمیشود برای اين رای
دادن پيدا کرد چون همين الان بدترين اتفاق که همان حصر خانگی باشد اتفاق افتاده و
بعيد است مثلن خاتمی را بابت رای ندادن اعدام کنند.
اين نکته اول.
نکته دوم اين است که حالا که
خاتمی رای داده تکليف آن شکاف ميان معترضان چه میشود؟
بلاشک اين شکاف منجر به گرايش
معترضان به طرف نيروهای خارج از ايران خواهد شد. در واقع نااميدی از پيشبينی حرکتهای
خاتمی، که مهدی خلجی به درستی به آن اشاره کرد، منجر به حرکت معترضان به نيروهایی
میشود که سالهاست دارند برای تغييرات بنيادين در حکومت تبليغ میکنند. بعبارت
بهتر، خاتمی با رای دادنش نه تنها موضوع چانهزنی رفسنجانی با تندروها را بلاموضوع
کرد، بلکه منجر به جدا شدن بخش بزرگی از نيروهای داخلی و الحاقشان به خارجنشینهای
بیبرنامه اما قابل پيشبينی شد.
حالا اگر صحنه را بازسازی کنيم
فقط دو گروه قابل پيشبينی در حوزه سياسی ايران میبينيم که عبارتند از راديکالهای
داخلی و براندازان خارجی. اين بدترين شکل از مواجهه سياسی در ایران است و جامعه را
آماده برخوردهایی خواهد کرد که حتی در شکل حمله خارجی هم تا حدود قابل توجهی از
خود مساعدت نشان خواهند داد. در واقع حالا ديگر نيروهای ميانی وجود ندارد و خاتمی
همه را مجبور کرده تا طرفی را برای خودشان انتخاب کنند.
بگذاريد اين را هم اضافه کنم
که اگر نگرانی خاتمی برای رای دادن، عبارت بوده است از نشانههای قدرت گرفتن
نيروهای خارج از ايران، اين رای منجر به واگذاری ميدان سياست به همانها شد.
حالا سوال اين است که نقطه
تماس جامعه معترض با حکومت در کجاست؟ جواب اين است: در زندان اوين و زندانهای
خانگی. منتها حکومت چگونه ممکن است حاضر به آزاد کردن زندانيان سياسی يا رهبران
معترضانی بشود که خود آنها را به عنوان رهبران براندازی میشناسد؟ جواب اين است:
در صورتی که کنترل زندانها و حصرها از دست حکومت خارج بشود. حکومت پهلوی وقتی
کنترل زندانها را از دست داد که انقلاب 57 رخ داد.
نظرات