دو تا ايميل

اين دو تا ايميل بين من و کامبيز حسينی رد و بدل شده. خودتان بخوانيد:

...............................................................................................

دوست عزیز

پارازیت برنامه ای طنز است و تفاوت بین این برنامه و رسانه ی جدی اقای احمدی نژاد این است که این برنامه طنز است، به همین سادگی. اگر شما دوست دارید ما را تا این حد جدی بگیرید اشکالی ندارد نتیجه اش این می شود که من بیایم این جا و جواب بدهم.

1. شما می فرمایید که منش رسانه ای ما و سیمای جمهوری اسلامی فرقی ندارد ولی قیاس مع الفارق می فرمایید. پارازیت برنامه ای است که نمونه ندارد، یعنی در سیمای جمهوری اسلامی برنامه ای نظیر پارازیت که طنز سیاسی باشد نداریم پس سنجش سنجش غلطی است. راجع به منش رسانه ای صحبت کردید و من با هر چه شما می گویید موافقم اما اگر بخواهید یک برنامه ی طنز را محدود کنید و بگویید حالا باید دموکراتیک شوخی کنی، یا یک جوری شوخی کنی که به کسی بر نخورد و یا اینکه بیا و با اصول جامعه ی مدنی با ما شوخی کن این ها دست و پای ما را می بندد واصلا نمی شود کار ی کرد. یعنی هیچ جای دنیا نمی شود خط وسط را گرفت و طتز سیاسی کار کرد.

2.ضمن اینکه موقعیت الان با سال های اول انقلاب و زمان ایت الله خمینی خیلی متفاوت است. اکنون بیعت با ایت الله خامنه ای ان هم پس از اتفاقاتی که بعد از انتخابات در ایران افتاده ایستادن مقابل مردم تلقی می شود. من مشگلی با هنر دولتی ندارم. دواینچی و میکل آنژ هم دولتی بدوند و با کلیسا کار می کردند . در ایران هنر همه اش دولتی است و هنرمندان چاره ای مگر این ندارند اما کار کردن با دولت با مهره ی تبلیغاتی حکومت شدن دو مقوله ی کاملا متفاوت است.

کامبیز حسینی

....................................................................................

سلام آقای حسينی

من 18 سال تهيه کننده برنامه‌های علمی راديو و تلويزيون ايران بودم. روزنامه نگار هم هستم. بنابراين تفاوت برنامه طنز و برنامه غير طنز رو هم می‌دونم. اگر شک کرديد در مورد سواد رسانه‌ای من می‌تونيد پرس و جو کنيد.

اين کاری که شما می‌کنيد اسمش طنز نيست، اسمش لودگی‌ست. صدا و سيمای ايران در تمام اين سی سال گذشته به جای طنز، لودگی رو رواج داده و ذائقه‌ی مردم رو به همين سمت کشانده. اين که می‌فرماييد برنامه‌ای نظير پارازيت در صدا و سيمای ايران نيست هم ناشی از کم اطلاعی‌تون هست. فت و فراوان از اين مدل برنامه‌ها بوده و هنوز هم هست.

لابد وبلاگم رو خونديد. چون حدس می‌زنم از خيلی از نوشته‌های اون بی‌اطلاعيد اين رو براتون می‌نويسم که ببينيد توی جامعه‌ای که دست کسی برای دفاع کردن از خودش باز نيست خيلی بيشتر از "هيچ جای ديگر" که نوشتيد بايد مراقب برنامه‌سازی‌تان باشيد.

پدر و مادر من هر دو بعد از انقلاب از کار بيکار شدند. پدر من رئيس تربيت بدنی خرمشهر بود. مثل همه‌ی کارمندهای اداری بايد برای هر مراسم رسمی که برگزار می‌شد کار می‌کرد. همين که رئيس يک اداره بود موجب پاکسازی شدنش شد. مادرم هم چون همسر ايشون بود پاکسازی شد. بنابراين نه کار داشتند و نه پول. همزمان که جنگ شد دو سالی هم تبعيد شدند به يک شهرستان دور افتاده در همان خوزستان. همين جمهوری اسلامی الان برای کارمندان دولت همان داستان سابق را دارد که برای مراسم رسمی مثل بيست و دو بهمن بايد راه بيفتند و اگر مخالف باشند از کار بيکارشان می‌کنند.

حالا اگر يک حکومت ديگری بيايد به نظرتان بايد کارمندهای جمهوری اسلامی را از کار بيکار کند؟

اگر بنا باشد اين راهی که شما توی برنامه‌تان دنبال می‌کنيد را برويم که از فردای روز بايد بيفتيم به جان همديگر و به جای حکومت خودمان همديگر را حلق آويز کنيم. يعنی فکر می‌کنيد فردای روز که جمهوری اسلامی برود بايد هر کسی که حرف متفاوتی زد مجازاتش کرد؟

آقای حسينی! اين اعتراضات اينروزها و گرفتاری‌های اين سی ساله با حکومت برای اين است که همه بتوانند بدون گرفتاری حرف‌شان را بزنند. شما با اين لودگی که می‌کنيد همه را مجبور می‌کنيد يا سياه باشند يا سفيد. اين کاری نيست که يک رسانه بايد انجام بدهد.

همين الان هم حضرات جمهوری اسلامی می‌گويند آدم‌ها صدای امريکا مهره‌های دولت امريکاست. شما موافقيد اين را باور کنيم يا چون بلندگو دست‌تان است شما به آدم‌های ناچار آن طرف اتهام می‌زنيد آن‌ها به آدم‌های ناچار اين طرف؟

حالا آمديم و پروانه معصومی از ايران آمد بيرون و به حکومت هم بد و بيراه گفت. شما ايشان را توی همان برنامه خودتان استخدام می‌کنيد به عنوان دستيارتان؟ لابد ويدئوی نيک آهنگ و مخملباف را نديديد که برای روزنامه نگاران ايرانی تقاضای کمک مالی می‌کردند. می‌فرماييد برای پروانه معصومی هم همين کار را بکنيم؟

آقای حسينی! برنامه شما طنز نيست چون همين حرف‌هايی که می‌زنيد را جمهوری اسلامی هم می‌زند. اين آدم‌های معمولی جامعه هم که شما با لودگی دست‌شان می‌اندازيد اگر توی خود ايران جايی بود که بتوانند دادخواهی کنند حتمن چنين کاری می‌کردند. چون چنين امکانی ندارند بنابراين شده‌اند گوشت دم توپ.

يک کمی تاريخ همين بيست سال گذشته را بخوانيد که دست‌تان بيايد اگر بنا بود اينطوری با يک جامعه در حال گذار حرف زد لابد الان در افريقای جنوبی بعد از آپارتايد سر چهارراه‌ها گوشت سفيد پوست‌ها را می‌فروختند.

آقای حسينی! ما قرار نيست کاری را که جمهوری اسلامی با ما کرده دوباره بازسازی کنيم و اين چرخه‌ی تو با اونايی يا با ما را با مردم خودمان ادامه بدهيم. اين که بلندگو دست‌تان است يعنی متوجه باشيد چی توی آن می‌گوييد.

نوشته شما و خودم را هم می‌گذارم روی وبلاگ که ديگران هم ببينند.


ارادت
همايون


نظرات

پست‌های پرطرفدار